کلمه جو
صفحه اصلی

spar


معنی : نزاع، تیر اهن یا الوار، تیردکل، مشاجره کردن
معانی دیگر : (هر نوع کانی براق و بلورین و غیر فلزی که به آسانی متورق یا تراشه می شود) اسپار، (کشتی بادبانی) دکل، دکلچه، دیرک، تیر، (هواپیما و غیره) هر یک از تیرهای فلزی که بال ها را نگه می دارند، چانه زدن، چک و چانه زدن، یکی به دو کردن، (خروس جنگی) با پا و چنگال و مهمیز مخصوص جنگیدن، (در مسابقات مشت زنی نمایشی یا در تمرین ها) جا خالی دادن و روی این پا و آن پا جهیدن و گاهی ضربه وارد کردن، چانه زنی، بحث، مشاجره، درساختمان تیر اهن یا الوار، مشت بازی کردن

انگلیسی به فارسی

تیردکل، (درساختمان) تیر اهن یا الوار، مشت بازی کردن، مشاجره کردن، نزاع


جفت کردن، تیر اهن یا الوار، تیردکل، نزاع، مشاجره کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a female member of the U.S. Coast Guard (acronym for "semper paratus", the Guard's motto).
اسم ( noun )
(1) تعریف: a strong pole, esp. one that supports sails on a ship, such as the mast, boom, gaff, or yard.
مشابه: boom

(2) تعریف: a main part of the framework of an airplane wing, reaching from base to tip.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spars, sparring, sparred
مشتقات: sparlike (adj.)
• : تعریف: to supply or furnish with spars.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: spars, sparring, sparred
(1) تعریف: to make boxing movements without hitting hard, as for practice or in fun.
مشابه: box

- The boxer looked around the gym for someone to spar with.
[ترجمه ترگمان] بوکسور به اطراف سالن ورزش نگاه کرد تا کسی با آن مبارزه کند
[ترجمه گوگل] بوکسور در اطراف ورزشگاه برای کسی که با آن سر و کار دارد، نگاه کرد

(2) تعریف: to fight with words; argue; dispute.

- The politician sparred with her rival on the morning news program.
[ترجمه ترگمان] سیاست مدار با رقیب خود در برنامه اخبار صبح تمرین کرد
[ترجمه گوگل] سیاستمدار با برنامه ریزی صبحانه با رقیبش به رقابت پرداخت
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or movement of sparring.

(2) تعریف: a boxing match.
مشابه: fight

(3) تعریف: an argument or dispute.
اسم ( noun )
مشتقات: sparlike (adj.)
• : تعریف: any of a number of shiny or somewhat lustrous crystalline minerals (often used in combination).

• sturdy pole (like one used for masts); act of sparring; boxing practice; quarrel, dispute; any of a number of crystalline minerals; (british) convenience store, mini-mart
practice boxing moves, make boxing movements without hitting hard; dispute, quarrel; supply with spars
if you spar with someone, you box using fairly gentle blows instead of hitting your opponent hard, either when you are training or when you want to test how quickly your opponent reacts.
to spar with someone also means to argue with them, but not in an openly aggressive way.
a spar is a strong pole, especially one that a sail is attached to on a sailing ship.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] اسپار - (کانی شناسی)؛ اصطلاحی که بطور کلی برای هر کانی بلورین شفاف تا نیمه شفاف رنگ روشن استفاده می شود و معمولاً به راحتی رخ پذیر است و تا حدودی جلادار است بویژه کانی ای که به عنوان کانی غیرفلزی ارزشمند یافت می شود مانند اسپار ایسلند (کلسیت)، فلورواسپار (فلوریت). اسپار سنگین (باریت) یا فلدسپار. مترادف منسوخ: spath. - ( معدن کاری و استخراج)؛ اصطلاح معدنکاران برای رگه های کوچک رسی موجود در رگه زغال.
[پلیمر] تیر، تیر طولی(در اسکلت هواپیما)

مترادف و متضاد

نزاع (اسم)
quarrel, battle, fray, affray, strife, dispute, contention, discord, spar, war, warfare, fuss, scuffle, wrangle, squeal, scrap, tousle, dust-up, embroilment, falling-out

تیر اهن یا الوار (اسم)
spar

تیر دکل (اسم)
spar

مشاجره کردن (فعل)
dispute, argue, altercate, brabble, pettifog, spar, wrangle

جملات نمونه

1. They always spar over trivial matters.
[ترجمه ترگمان]آن ها همیشه بر مسائل جزئی تمرین می کنند
[ترجمه گوگل]آنها همیشه بر روی مسائل بی اهمیت قرار دارند

2. With protective gear on you can spar with a partner.
[ترجمه ترگمان]با لوازم حفاظتی که بر روی شما قرار دارد می توانید با یک شریک بازی کنید
[ترجمه گوگل]با استفاده از ابزار محافظتی می توانید با یک شریک زندگی کنید

3. He could spar well enough but he couldn't seem to finish off his opponents.
[ترجمه ترگمان]او می توانست به اندازه کافی تمرین کند، اما به نظر نمی رسید که opponents را به پایان برساند
[ترجمه گوگل]او می تواند به اندازه کافی به خوبی توپ بزند، اما به نظر نمی رسد که او مخالفان خود را به پایان برساند

4. Frank and Jill always spar with each other at meetings, but they're good friends really.
[ترجمه ترگمان]فرانک و جیل همیشه با هم در جلسات تمرین می کردند، اما دوست های خوبی بودند
[ترجمه گوگل]فرانک و جیلی همیشه در جلسات با یکدیگر یکدیگر را می کشند، اما واقعا دوست خوب هستند

5. Patiently Loi and Mark set about constructing another spar.
[ترجمه ترگمان]لوی و مارک با بردباری به ساختن تیر دیگر پرداختند
[ترجمه گوگل]لوی و مارک به طور صحیح در مورد ساخت یک جفت دیگر شرکت کردند

6. A fractional rig is set on a Proctor spar with swept-back spreaders.
[ترجمه ترگمان]یه دستگاه کسری داره روی یه میله پراکتر که با جارو برقی مبارزه می کنه نصب می شه
[ترجمه گوگل]جرثقیل قطعه ای بر روی یک چرخش Proctor با اسپردرهای جابجایی پشتی نصب شده است

7. The commonest are rough spar or aggregate finishes, and imitation brick and stonework; all can be painted if required.
[ترجمه ترگمان]رایج ترین نوع سنگ ناهموار و سنگ آهک مصنوعی است؛ در صورتی که مورد نیاز باشد، همه آن ها می توانند رنگ آمیزی شوند
[ترجمه گوگل]رایجترین آنها تقطیر خرد و یا کل مصالح، و آجر و سنگ مصنوعی است؛ همه می توانند در صورت لزوم نقاشی شوند

8. An old white gate with no middle spar, Rusty bikes and the door of a car.
[ترجمه ترگمان]دروازه سفید قدیمی با هیچ تمرین middle، Rusty Rusty و در اتومبیل
[ترجمه گوگل]یک دروازه سفید قدیمی که بدون چرخ های میانی، دوچرخه های زنگ زده و درب ماشین

9. So a crack in a titanium spar can be detected under a layer of aluminum skin.
[ترجمه ترگمان]بنابراین یک ترک در یک تکه چوب تیتانیوم می تواند زیر لایه ای از پوسته آلومینیومی تشخیص داده شود
[ترجمه گوگل]بنابراین یک ترک در یک تیتانیوم می تواند تحت یک لایه پوست آلومینیوم شناسایی شود

10. U. S. presidential campaign ads spar over education.
[ترجمه ترگمان]u S تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری بر سر آموزش بود
[ترجمه گوگل]آگهی های تبلیغاتی ریاست جمهوری U S

11. NASA officials also continue to spar with lawmakers from both sides of the aisle who say that the agency is balking at congressionally imposed plans for manned exploration of the solar system.
[ترجمه ترگمان]مقامات ناسا نیز به مبارزه با قانونگذاران هر دو طرف راهرو ادامه می دهند که می گویند این آژانس در مخالفت با طرح های تحمیل شده برای کاوش در منظومه شمسی است
[ترجمه گوگل]مقامات ناسا همچنان با قانونگذاران از هر دو طرف راهرو ادامه می دهند که می گویند آژانس در برنامه های تصویب شده توسط کنگره برای اکتشاف منشور منظومه شمسی قرار دارد

12. A spar buoy is a navigation mark which functions as a navigational aid at sea.
[ترجمه ترگمان]شناور شناور یک علامت ناوبری است که به عنوان یک راهنمای جهت یابی در دریا عمل می کند
[ترجمه گوگل]یک تفنگ اسپارک یک علامت ناوبری است که به عنوان کمک ناوبر در دریا عمل می کند

13. I am anxiously, and his father spar together as a result, I lost the battle.
[ترجمه ترگمان]من با نگرانی هستم، و پدرش با هم گلاویز شده و در نتیجه مبارزه را از دست داده ام
[ترجمه گوگل]من مضطرب هستم، و در نتیجه پدر پدرش را جمع کرد، من نبرد را از دست دادم

14. Bottom line : Look for China Mobile to spar with the telecoms regulator over timing for 4G licenses, with the regulator's go-slow approach likely to win the battle.
[ترجمه ترگمان]خط پایین: به دنبال چین همراه با قانون مخابرات در طول زمان برای مجوزهای ۴ G، با رویکردی کند و آهسته است که به احتمال زیاد در این نبرد پیروز خواهد شد
[ترجمه گوگل]خط پایین نگاه کنید به چین تلفن همراه با تنظیم کننده های ارتباطات از طریق زمان بندی برای مجوز های 4G، با رویکرد آهسته تنظیم کننده به احتمال زیاد به پیروزی در جنگ نگاه کنید

Fruit sellers sparred with women at Tajrish Square.

در میدان تجریش میوه‌فروشان با خانم‌ها چانه می‌زدند.


پیشنهاد کاربران

بیشتر به عنوان دعوا کردن یا نزاع استفاده میشه

spar ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: تیر حامل
تعریف: تیر طولی و اصلی بال هواگَرد که از سر یک بال تا سر بال دیگر امتداد دارد


کلمات دیگر: