کلمه جو
صفحه اصلی

tow


معنی : زنجیر، طناب، دوتا، یدک کش، یدک کشی، هر دو تا، با طناب بدنبال کشیدن
معانی دیگر : (باطناب یا سیم و غیره به دنبال خود) کشیدن، یدک کشیدن، بکسل کردن، کشان کشان بردن، رجوع شود به: towline، هر چیزی که یدک کشی شود، الیاف کتان، الیاف شاهدانه (پیش از ریسندگی)، (کتان و غیره) الیاف خام، پس مانده الیاف کتان یاشاهدانه

انگلیسی به فارسی

باطناب به دنبال کشیدن، پس مانده الیاف کتان یاشاهدانه، طناب، زنجیر، یدک کش، یدک کشی


دو، دوبار، دو قسم، دونوع، دوتا، هر دوتا


دوچرخه، یدک کش، طناب، یدک کشی، دوتا، زنجیر، با طناب بدنبال کشیدن، هر دو تا


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tows, towing, towed
• : تعریف: to pull along at the end of a rope, chain, or the like; haul.
مترادف: haul
مشابه: drag, pull, trail, tug

- The truck towed the car to the garage.
[ترجمه ترگمان] کامیون اتومبیل را به گاراژ برد
[ترجمه گوگل] کامیون ماشین را به گاراژ می برد
- The Coast Guard ship was towing the damaged vessel.
[ترجمه ترگمان] کشتی گارد ساحلی کشتی آسیب دیده را یدک می کشید
[ترجمه گوگل] کشتی گارد ساحلی کشتی کشتی را بمباران کرد
- The guy was nice enough to tow our car to a gas station.
[ترجمه ترگمان] اون یارو به اندازه کافی خوب بود که ماشین ما رو به یه پمپ بنزین برسونه
[ترجمه گوگل] این پسر به اندازه کافی خوب بود تا ماشین ما را به یک ایستگاه گاز متصل کند
اسم ( noun )
عبارات: in tow, under tow
(1) تعریف: an act or instance of towing, or the condition of being towed.
مشابه: haul, pull, tug

- The car finally started, so we didn't need the tow after all.
[ترجمه ترگمان] ماشین بالاخره شروع شد، بنابراین ما به یدک کش احتیاج نداشتیم
[ترجمه گوگل] ماشین در نهایت شروع شد، پس ما بعد از همه لازم نبودیم

(2) تعریف: that which tows or is towed.
مشابه: tow truck, tower

(3) تعریف: the means of towing, as a rope or chain.
مشابه: chain, hawser, line, rope, tow truck, tug
اسم ( noun )
(1) تعریف: short, coarse, broken fibers of flax, hemp, or jute prepared for spinning into yarn, twine, or the like.

(2) تعریف: cloth made of such yarn.
صفت ( adjective )
• : تعریف: made of tow, as cloth.

• act of towing, act of dragging or pulling with a rope or chain
pull, drag
if one vehicle tows another, the first vehicle pulls the second along behind it. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. if you can't get a tow, you'll have to walk.
if you have someone in tow, they are with you because you are looking after them; an informal expression.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] یدک کشی - یدک کشیدن - دنبال خود کشیدن - کشیدن
[نساجی] تو - دسته الیاف فیلامنتی مصنوعی شبیه فتیله
[ریاضیات] یدک کردن، یدک
[پلیمر] فتیله، دسته رشته

مترادف و متضاد

Synonyms: drag, draw, ferry, haul, lug, propel, push, trail, trawl, tug, yank


Antonyms: push


زنجیر (اسم)
curb, link, bond, fetter, chain, track, hobble, sling, manacle, catena, tow

طناب (اسم)
loop, cord, rope, tow, lasso, lariat

دوتا (اسم)
couple, twin, tow, twain

یدک کش (اسم)
tug, tow

یدک کشی (اسم)
tow, towage

هر دو تا (صفت)
tow

با طناب به دنبال کشیدن (فعل)
tow

pull along


جملات نمونه

Their car broke down and it was towed to the repair shop.

اتومبیل آنها خراب شد و آن را تا تعمیرگاه بکسل کردند.


1. in tow
1- در حال یدک کشی شدن 2- در دنبال

2. a mother with her children in tow entered the room
مادری که بچه هایش به دنبالش حرکت می کردند وارد اتاق شد.

3. A truck driver gave me a tow to the nearest garage.
[ترجمه ترگمان]یک راننده کامیون به من یک یدک کش نزدیک به نزدیک ترین گاراژ داده بود
[ترجمه گوگل]یک راننده کامیون به من نزدیکترین گاراژ به من داد

4. He had been using the vehicle to tow his work trailer.
[ترجمه ترگمان]او از وسیله نقلیه برای کشیدن trailer کارش استفاده کرده بود
[ترجمه گوگل]او از وسیله نقلیه برای تریلر کار خود استفاده کرده بود

5. The broken - down car was taken in tow by a lorry.
[ترجمه ترگمان]ماشین منهدم شده توسط یک کامیون مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]ماشین خراب شده توسط یک کامیون در دوچرخه سواری گرفته شد

6. The car in front of us is on tow - that's why we're going so slowly.
[ترجمه ترگمان]ماشین جلویم است - به همین دلیل است که به کندی پیش می رویم
[ترجمه گوگل]خودرویی که در مقابل ما قرار دارد - به همین دلیل است که ما به آرامی می رویم

7. Mother with her toddler perambulated the infant in tow.
[ترجمه ترگمان]مادر با کودک نوپا، نوزاد را به دنبال خود می کشد
[ترجمه گوگل]مادر با کودک نو پا خود را نوزاد را در دوچرخه سوار کرد

8. There's too much slack in the tow rope.
[ترجمه ترگمان]طناب یدک کش خیلی شل شده
[ترجمه گوگل]در طناب بخار خیلی کم است

9. The ship needed two tugs to tow it into port.
[ترجمه ترگمان]کشتی به دو کشتی یدک کش برای کشیدن آن به بندر نیاز داشت
[ترجمه گوگل]کشتی به دو طرق نیاز به حمل آن را به بندر

10. Hannah arrived with her four kids in tow.
[ترجمه ترگمان]هانا با ۴ تا بچه تو یدک کش اومد
[ترجمه گوگل]هانا با چهار بچه اش در دوک وارد شد

11. She turned up with her mother in tow.
[ترجمه ترگمان]مادر با مادرش به دنبال او آمد
[ترجمه گوگل]او با مادرش درگیر شد

12. Our car doesn't have enough power to tow a trailer.
[ترجمه ترگمان]ماشین ما به اندازه کافی قدرت برای یدک کش ندا ره
[ترجمه گوگل]ماشین ما قدرت کافی برای حمل یک تریلر ندارد

13. The damaged freighter was taken in tow.
[ترجمه ترگمان]کشتی آسیب دیده رو به سمت یدک کش گرفته بودن
[ترجمه گوگل]کامیون آسیب دیده در دوچرخه سواری گرفته شد

14. Can you give us a tow to the garage?
[ترجمه ترگمان]میتونی یه یدک کش واسه گاراژ بهمون بدی؟
[ترجمه گوگل]می توانید به یک گاراژ بکشید؟

A coastguard cutter towed the crippled ship to harbor.

یک قایق پاسداران ساحلی کشتی از‌کار‌افتاده را تا بندرگاه یدک‌کشی کرد.


A mother with her children in tow entered the room.

مادری که بچه‌هایش به‌دنبالش حرکت می‌کردند، وارد اتاق شد.


اصطلاحات

in tow

1- درحال یدک‌کشی شدن 2- در دنبال


in tow

3- تحت سرپرستی (کسی)، زیر کنترل کسی


پیشنهاد کاربران

بکسل

Verb=>بکسل کردن/به دنبال طناب کشیدن

بکسل . یدک کشی

دسته های الیاف کربنی تابیده نشده، الیاف خام

به معنای دنبال خود کشیدن
I could tow your car
من میتونم ماشینتو به دنبال خودم بکشم

منظور با ماشین خودم بکشم


کلمات دیگر: