کلمه جو
صفحه اصلی

stagnation


معنی : رکود، کسادی، ایستایی
معانی دیگر : رکود، کسادی، ایستایی

انگلیسی به فارسی

رکود، کسادی، ایستایی


رکود، ایستایی، کسادی


انگلیسی به انگلیسی

• lack of movement, stillness; lack of activity or progress

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] آرامش، رکود، سکون - شرایط یا کیفیت آب که توسط جریان یا موج بهم نخورده است و یا یخچالی که دیگر جریان ندارد و ساکن است.
[نساجی] وقفه - رکود
[ریاضیات] توقف
[پلیمر] سکون

مترادف و متضاد

رکود (اسم)
depression, slump, inactivity, latency, stagnation, dormancy, stagnancy, inaction

کسادی (اسم)
depression, slack, recession, stagnation, stringency

ایستایی (اسم)
stagnation

جملات نمونه

1. (political) anarchy and economic stagnation
نابسامانی سیاسی و رکود اقتصادی

2. For without progress there will be stagnation and decay.
[ترجمه ترگمان]زیرا بدون پیشرفت، رکود و تباهی پیش خواهد آمد
[ترجمه گوگل]برای بدون پیشرفت، رکود و رکود رخ خواهد داد

3. Motion is absolute while stagnation is relative.
[ترجمه ترگمان]حرکت در زمانی که رکود نسبی است، مطلق است
[ترجمه گوگل]حرکت مطلق است در حالی که رکود نسبی است

4. Stagnation in home sales is holding back economic recovery.
[ترجمه ترگمان]Stagnation در فروش خانه بهبود اقتصادی را عقب نگه داشته است
[ترجمه گوگل]رکود در فروش خانه بازدارنده اقتصادی است

5. After decades of stagnation, there is a popular groundswell for speedy change and a market economy.
[ترجمه ترگمان]بعد از دهه ها رکود، یک groundswell مشهور برای تغییر سریع و اقتصاد بازار وجود دارد
[ترجمه گوگل]پس از دهه رکود، زمینه ای برای تغییر سریع و اقتصاد بازار وجود دارد

6. This offset the tendency towards stagnation generated by increased workers' savings.
[ترجمه ترگمان]این موضوع گرایش به رکود ایجاد شده توسط پس انداز کارگران را جبران می کند
[ترجمه گوگل]این گرایش به رکود تولید شده توسط پس اندازهای کارگران افزایش می یابد

7. There was a period of comparative stagnation in the nineties and a brief interruption following the financial panic in 190
[ترجمه ترگمان]یک دوره رکود تطبیقی در دهه نود و وقفه ای کوتاه پس از ایجاد رعب و وحشت مالی در ۱۹۰ سالگی وجود داشت
[ترجمه گوگل]یک دوره رکود نسبی در دهه نود و یک وقفه کوتاه ناشی از نگرانی مالی در سال 190 وجود داشت

8. But it did nothing to change the institutional stagnation which had been the result of consensus decision-making.
[ترجمه ترگمان]اما هیچ کاری نکرد تا رکود سازمانی که نتیجه تصمیم گیری اجماع بود را تغییر دهد
[ترجمه گوگل]اما هیچ کاری برای تغییر رکود نهادی که نتیجۀ تصمیم گیری اجماع آمیز بود انجام نداد

9. Such stagnation as there was in income percapita was offset by the increase in numbers.
[ترجمه ترگمان]این رکود هم چنان که در درآمد حاصل شد، با افزایش تعداد افراد جبران شد
[ترجمه گوگل]چنین رکودی، همانطور که در درآمد حاصل شد، با افزایش تعداد، جبران شد

10. Refreshing Breathing - to clear feelings of stagnation.
[ترجمه ترگمان]تنفس عمیق - به خاطر داشتن احساس خالی از رکود
[ترجمه گوگل]مرطوب کننده تنفس - برای تمیز کردن احساسات رکود

11. Their country suffered years of economic stagnation and mismanagement under Communist rule.
[ترجمه ترگمان]کشور آن ها از رکود اقتصادی و سو مدیریت در دوران حکومت کمونیستی رنج می برد
[ترجمه گوگل]کشورشان در سال های رکود اقتصادی و سوء مدیریت تحت حکومت کمونیست رنج می برد

12. Poor economic policies led to a long period of stagnation and decline.
[ترجمه امین] سیاست های اقتصادی ضعیف منجر به یک دوره طولانی رکود و افول شد.
[ترجمه ترگمان]سیاست های ضعیف اقتصادی منجر به دوره طولانی رکود و رکود شد
[ترجمه گوگل]سیاست های ضعیف اقتصادی منجر به یک دوره طولانی رکود و رکود شد

13. The three main diagnoses are those of government overload, adversary politics, and pluralist stagnation.
[ترجمه ترگمان]سه تشخیص اصلی مربوط به اضافه بار دولت، سیاست دشمن و رکود اقتصادی است
[ترجمه گوگل]سه تشخیص اصلی این موارد عبارتند از: اضافه بار دولت، سیاست دفاعی و رکود پویایی

پیشنهاد کاربران

رکود، رشد کم

. E. g
The one course of events no one anticipated was the one that happened: a long period of stagnation that threatened the assumptions of the European welfare state

گیر

stagnation ( اقتصاد )
واژه مصوب: رکود
تعریف: حالت سکون یا بی حرکتی در اقتصاد یا هر فعالیت اقتصادی


کلمات دیگر: