کلمه جو
صفحه اصلی

diagnosis


معنی : تشخیص، عیب شناسی، تشخیص ناخوشی
معانی دیگر : (پزشکی) تشخیص بیماری، بازشناسی، واشناخت، روشناخت، (بررسی دقیق به منظور درک یا توجیه چیزی) نیماد، تمیز، معرفت، شناسایی، طب تشخیص

انگلیسی به فارسی

تشخیص، عیب‌شناسی


(پزشکی) تشخیص، تشخیص ناخوشی


انگلیسی به انگلیسی

• process of identifying a disease from its symptoms, conclusion following a diagnostic exam
diagnosis is identifying what is wrong with someone who is ill.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] تشخیص عیب - فرایند تفکیک عملکردهای غلط درتجهیزات کامپیوتری و تشخیص خطاها در برنامه ها و سیستمها.
[بهداشت] تشخیص
[ریاضیات] تشخیص، شناخت، عیب یابی

مترادف و متضاد

تشخیص (اسم)
specification, discernment, assessment, diagnosis, recognition, distinction, contradistinction, denotation

عیب شناسی (اسم)
diagnosis, fault diagnosis, error diagnosis

تشخیص ناخوشی (اسم)
diagnosis

identification of problem, disease


Synonyms: analysis, conclusion, examination, interpretation, investigation, opinion, pronouncement, scrutiny, summary


جملات نمونه

1.
شناخت بیماری،تشخیص مرض

2. a diagnosis of the various aspects of oil economy
شناسایی جنبه های گوناگون اقتصاد نفت

3. differential diagnosis
(پزشکی) تشخیص افتراقی

4. the diagnosis of pneumonia
تشخیص (واشناخت) سینه پهلو

5. the timely diagnosis of a disease
واشناخت (یا تشخیص) به موقع بیماری

6. After the diagnosis, getting to know Mary was his salvation.
[ترجمه ترگمان]پس از تشخیص بیماری، دریافت که مری salvation است
[ترجمه گوگل]پس از تشخیص، شناختن مری، نجات او بود

7. The diagnosis was devastating. She had cancer.
[ترجمه ترگمان]تشخیص، ویران کننده بود اون سرطان داشت
[ترجمه گوگل]تشخیص ویرانگر بود او سرطان داشت

8. To confirm the diagnosis, the hospital laboratory must culture a colony of bacteria.
[ترجمه ترگمان]برای تایید تشخیص، آزمایشگاه بیمارستان باید مجموعه ای از باکتری ها را فرهنگ کند
[ترجمه گوگل]برای تایید تشخیص، آزمایشگاه بیمارستان باید یک کلنی باکتری باشد

9. An exact diagnosis can only be made by obtaining a blood sample.
[ترجمه ترگمان]یک تشخیص دقیق تنها می تواند با به دست آوردن یک نمونه خون انجام شود
[ترجمه گوگل]تشخیص دقیق تنها با گرفتن نمونه خون انجام می شود

10. These new symptoms tend to confirm my original diagnosis.
[ترجمه ترگمان]این علائم جدید، تشخیص اصلی من را تایید می کنند
[ترجمه گوگل]این علائم جدید تمایل به تشخیص اصلی من را تایید می کنند

11. Diagnosis was deferred pending further assessment.
[ترجمه ترگمان]این تشخیص برای ارزیابی بیشتر معوق ماند
[ترجمه گوگل]تشخیص به تعلیق بیشتر منتهی شد

12. An accurate diagnosis was made after a series of tests.
[ترجمه ترگمان]تشخیص دقیق بعد از یک سری آزمایش ها انجام شد
[ترجمه گوگل]تشخیص دقیق بعد از یک سری آزمایش انجام شد

13. They are using new methods of diagnosis.
[ترجمه ترگمان]آن ها از روش های جدیدی برای تشخیص استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]آنها از روش های جدید تشخیص استفاده می کنند

14. Early diagnosis is critical for successful treatment.
[ترجمه ترگمان]تشخیص زودهنگام برای درمان موفق حیاتی است
[ترجمه گوگل]تشخیص زودهنگام برای درمان موفقیت آمیز مهم است

15. Early diagnosis and treatment can usually prevent blindness.
[ترجمه ترگمان]تشخیص زودهنگام و درمان معمولا می تواند از کوری جلوگیری کند
[ترجمه گوگل]تشخیص و درمان اولیه معمولا می تواند از نابینایی جلوگیری کند

16. The doctor was out in his diagnosis.
[ترجمه ترگمان]دکتر بیماریش را تشخیص داد
[ترجمه گوگل]دکتر در تشخیص او بود

the timely diagnosis of a disease

واشناخت (یا تشخیص) به‌موقع بیماری


the diagnosis of pneumonia

تشخیص (واشناخت) سینه پهلو


a diagnosis of the various aspects of oil economy

شناسایی جنبه‌های گوناگون اقتصاد نفت


پیشنهاد کاربران

a statement about what illness sb has based on examining them تشخیص بیماری عیب شناسی

تشخیص ( پزشکی )

عارضه یابی

Understading the problem of sth

عیب و ایراد کسی را شناسایی کردن

عیب یابی
نقصان یابی

a judgement about what a particular illness or problem is made after examining it
قضاوت در مورد بیماری یا مشکل خاص پس از بررسی آن

diagnosis ( پزشکی )
واژه مصوب: تشخیص
تعریف: شناسایی بیماری براساس علائم و نشانه ها و تاریخچه و یافته های آزمایشگاهی

رفع اشکال


کلمات دیگر: