کلمه جو
صفحه اصلی

spindle


معنی : دوک، دوک نخ ریسی، هر چیزی شبیه دوک، دسته کوک ساعت، رقاصک ساعت، بشکل دوک درامدن، دراز و باریک شدن
معانی دیگر : دوک ماشین نخ ریسی، ماسوره، (رشتمان یا mitosis) رشته های دوک، دسته ی دوکی، هر میله یا پایه ی دوک مانند: (نرده) ستون دوکسان، ستون دوکی، (صندلی) پایه ی دوکی، چوب خراطی شده، آسه، محور (معمولا دوکسان)، میله ی گردان، (ماشین تراش یا خراطی) آسه ی گردان (live spindle هم می گویند)، آسه ی هرزگرد (dead spindle هم می گویند)، اسپیندل، (قفل توی در) زبانه، میله ی فلزی پایه دار (که مراسلات و قبض ها را موقتا در آن فرو می کنند)، سیخ کاغذ (spindle file هم می گویند)، رجوع شود به: hydrometer، (کشتیرانی) فانوس راهنما، نشان راهنما یا خطر، دوک مانند، دوکی، دوکسان، دوک دیس، دوکسان شدن، ساقه ی دراز و بی برگ یا بی گل دادن، آسه دار کردن، دوک دار کردن، دوک ن  ریسی

انگلیسی به فارسی

اسپیندل، دوک نخ ریسی، دوک، هر چیزی شبیه دوک، دسته کوک ساعت، رقاصک ساعت، بشکل دوک درامدن، دراز و باریک شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a thin notched rod with tapered ends, on which thread is twisted and wound as it is spun.

(2) تعریف: a similarly shaped machine part that rotates or serves as an axis around which a larger part rotates.

(3) تعریف: a similarly shaped axis in a cell along which the chromosomes are arranged during cell division.

(4) تعریف: a pointed metal rod fixed upright on a base, used on office desks to impale notes, bills, and the like for convenient holding.

(5) تعریف: a slender turned rod of wood, used esp. in furniture.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spindles, spindling, spindled
(1) تعریف: to impale (papers, cards, or the like) on a desk spindle.

(2) تعریف: to shape into a spindle.

(3) تعریف: to furnish spindles for.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to grow long and slender; become spindly.

• small rod with tapered ends around which thread is twisted while spinning; rotating machine part or axis; cellular axis around which chromosomes are distributed during meiosis; rod of turned wood
a spindle is a rod in a machine, around which another part of the machine turns.
a spindle is also a pointed rod which you use when you are spinning wool by hand. you twist the wool round the spindle and form it into a long thread.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] میله محور میله ای مانند محور بیرون آمده رو به بالا روی گرامافون، که برای قرار دادن صفحه استفاده می شود. - میله ی محور میله ای مانند محور بیرون آمده زوبه بالا روی گرامافون ف که برای قرار دادن صفحه استفاده می شود .
[نساجی] دوک
[ریاضیات] دوکی، دوک، هرز گرد، محور دوران، سگدست، محور حرکت، کشوی ریزسنج، محور چرخ، محور، محور اصلی، محور چرخنده، هرزه گرد
[پلیمر] دوک، میله، محور

مترادف و متضاد

دوک (اسم)
duke, spindle

دوک نخ ریسی (اسم)
spindle, spinning wheel

هر چیزی شبیه دوک (اسم)
spindle

دسته کوک ساعت (اسم)
spindle

رقاصک ساعت (اسم)
spindle

بشکل دوک درامدن (فعل)
spindle

دراز و باریک شدن (فعل)
spindle

جملات نمونه

1. The nut has been worked on the spindle.
[ترجمه ترگمان]The روی the کار کرده است
[ترجمه گوگل]مهره بر روی اسپیندل کار می کند

2. The princess had never seen a spindle and asked the woman what she was doing.
[ترجمه ترگمان]شاهزاده خانم هرگز زنی را ندیده بود و از زن سوال می کرد که چه می کند
[ترجمه گوگل]شاهزاده خانم هرگز یک اسپیندل ندیده بود و از زن پرسید که چه کاری انجام می دهد

3. The shapes are created on the spindle using one template.
[ترجمه ترگمان]اشکال با استفاده از یک الگو بر روی the ایجاد می شوند
[ترجمه گوگل]اشکال با استفاده از یک قالب روی اسپیندل ایجاد می شود

4. The Cucuteni graves contained vases, beads, spindle whorls, and three Goddess figurines in each one.
[ترجمه ترگمان]قبرهای Cucuteni حاوی گلدان، مهره، دوک whorls، و سه الهه در هر کدام بودند
[ترجمه گوگل]گورهای کوکوتنی شامل گلدان، گردن، نخ گردان و سه مجسمه الهه در هر یک بودند

5. Spindle shanks and thick red hands.
[ترجمه ترگمان] کج پا و دست های سرخ
[ترجمه گوگل]شانه های اسپیندل و دست های قرمز ضخیم

6. The princess tried the spindle, but pricked her finger.
[ترجمه ترگمان]شاهزاده خانم سعی کرد spindle را بدست آورد اما انگشت خود را تیز کرد
[ترجمه گوگل]شاهزاده سعی کرد که اسپیندل، اما انگشت او را به هم زد

7. A built - in spindle lock and flat-top design allow for quick and easy one - wrench bit changes.
[ترجمه ترگمان]یک قفل spindle ساخته شده و طراحی سطح صاف اجازه تغییر سریع و ساده را می دهد
[ترجمه گوگل]یک قفل اسپیندل ساخته شده و طراحی مسطح به شما این امکان را می دهد که سریع و آسان یکی از تغییرات جزئی را انجام دهید

8. High-speed water-cooled brushless frequency spindle motor, with a big tough, strong cutting, low noise, high frequency, long-life characteristics, can be a long continuous work.
[ترجمه ترگمان]موتور دوکی با سرعت بالا با سرعت بالا، با یک برش قوی، کوتاه و قوی، سر و صدا، فرکانس بالا، ویژگی های عمر طولانی و طولانی مدت می تواند یک کار طولانی و مداوم باشد
[ترجمه گوگل]موتور اسپیندل فرکانس بدون برش بدون آب با سرعت بالا، با سختی بسیار شدید، برش قوی، سر و صدای کم، فرکانس بالا، ویژگی های طول عمر، می تواند کار مداوم طولانی باشد

9. The layer spindle was an early development.
[ترجمه ترگمان]The لایه یک توسعه اولیه بود
[ترجمه گوگل]اسپیندل لایه یک توسعه اولیه بود

10. Major in electrical, machine tool spindle, air-compressors, wind round, roller, plastic rotary clubs, and other groups working balance check.
[ترجمه ترگمان]سرگرد در الکتریکی، spindle ابزار ماشین، air هوا - compressors، round، کلوب های چرخشی پلاستیکی، و دیگر گروه ها که تعادل کار را بررسی می کنند
[ترجمه گوگل]عمده در چرخش الکتریکی، ماشین ابزار، کمپرسور هوا، دور باد، غلتک، باشگاه های چرخشی پلاستیکی، و گروه های دیگر کار تعادل چک

11. Objective: To study the muscle spindle morphology, distribution and their relationship with the fiber-types in human pectoralis major and pectoralis minor.
[ترجمه ترگمان]هدف: مطالعه مورفولوژی (مورفولوژی)ماهیچه، توزیع و رابطه آن ها با انواع فیبر در گونه های انسانی pectoralis و pectoralis جزئی
[ترجمه گوگل]هدف مطالعه مورفولوژی عددی اسپیندل، توزیع و ارتباط آن با انواع فیبر در پراکسیال های مردانه و پاستورلیس مری

12. Drum is the key component of level spindle - type cotton picker.
[ترجمه ترگمان]درام جز کلیدی پنبه نوع spindle سطح است
[ترجمه گوگل]درام یک جزء کلیدی از پنبه جمع کننده اسپیندل است

13. This is an ideal spindle tree system.
[ترجمه ترگمان]این یک سیستم درخت spindle ایده آل است
[ترجمه گوگل]این یک سیستم درخت ایده آل اسپیندل است

14. The rotational impact system provides the spindle with an impact force in the axial direction, thereby transmitting both the rotational power and the impact force to an end bit.
[ترجمه ترگمان]سیستم ضربه چرخشی، the را با یک نیروی ضربه در جهت محوری فراهم می کند در نتیجه هر دو نیروی چرخشی و نیروی ضربه را تا حد نهایی انتقال می دهد
[ترجمه گوگل]سیستم ضربه چرخشی اسپیندل را با نیروی ضربه ای در جهت محوری فراهم می کند، در نتیجه، هر دو قدرت چرخشی و نیروی ضربه را به انتهای بیت انتقال می دهد

پیشنهاد کاربران

[نفت و گاز] اهرم یا محور چرخان شیر باز و بسته کننده
دسته شیر

دوک ، دوک نخ ریسی، هرچیزی شبیه دوک ، دسته کوک ساعت، رقاصک ساعت، بشکل دوک درآمدن ، دراز و باریک شدن

هر چیز چرخنده، میله انتقال نیرو

Sleep spindle دوک های خواب . امواج دوکی شکل در خواب nrem ظاهر می شوند.

دوک عضله ( علوم ورزشی )

دوک عضلانی

در اصطلاح زیستی، یعنی دوک و مربوط به دوکسانان، clostridium هم مربوط به دوک سانان است، که معروفه به باکتری کلستریدیوم که به شکل دوک است و در محیط بی هوازی رشد میکند ومترادف thread هم هست .


کلمات دیگر: