کلمه جو
صفحه اصلی

complication


معنی : سختی، پیچیدگی، بغرنجی
معانی دیگر : بغرنج سازی، هم پیچیدگی، تودرتویی، گوریدگی، هم تافتگی، اشکال، دردسر، (پزشکی) بیماری ثانوی، (جمع) عوارض، طب عوار­، عواقب

انگلیسی به فارسی

عوارض، پیچیدگی، بغرنجی، سختی


پیچیدگی، بغرنجی، (پزشکی) عوارض، عواقب


انگلیسی به انگلیسی

• complicated state; something which complicates, something which creates additional problems
a complication is a problem or difficulty.

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of complicating.
مترادف: complicating, entangling
مشابه: entanglement, involution, wrinkle

(2) تعریف: a complicated or complex state or condition.
مترادف: complexity, entanglement, intricacy, involution, involvement, perplexity, tangle
مشابه: difficulty, dilemma, jumble, jungle, labyrinth, maze, predicament, problem, quandary

(3) تعریف: an element or factor, often unexpected, that adds complexity to a thing or situation.
مترادف: hitch, snag
مشابه: catch, complexity, difficulty, hindrance, impediment, obstacle, obstruction, problem, stumbling block

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] عارضه

مترادف و متضاد

سختی (اسم)
resistance, hardship, privation, rigor, intensity, calamity, distress, severity, violence, tenacity, adversity, hardness, difficulty, trouble, discomfort, rigidity, inclemency, solidity, intension, obstruction, complication, problem, cumber, implacability, inexorability, inflexibility, rigorism

پیچیدگی (اسم)
crank, swathe, crankle, twist, labyrinth, warp, elaboration, clubfoot, complexity, complication, convolution, intricacy, complicacy, furl, contortion, crankiness, intorsion, plexus, knotting, refractile

بغرنجی (اسم)
puzzlement, complexity, complication, intricacy, snarl, complicacy

difficult situation


Synonyms: aggravation, complexity, confusion, development, difficulty, dilemma, drawback, embarrassment, entanglement, factor, intricacy, obstacle, problem, snag, web


Antonyms: ease, peace, simplicity


جملات نمونه

1. the presence of both suitors at the party was a major complication
حضور هر دو خواستگار در مهمانی مشکل بزرگی بود.

2. The age difference was a complication to the rela-tionship.
[ترجمه علی جادری] اختلاف سن در رابطه , مشکل بزرگی بود .
[ترجمه ترگمان]تفاوت سنی یک مشکل در رابطه با موضوع بود
[ترجمه گوگل]اختلاف سنی عواقب ارتباطی بود

3. Another complication was the excess of imports over exports.
[ترجمه ترگمان]یک مشکل دیگر، افزایش واردات نسبت به صادرات بود
[ترجمه گوگل]عوارض دیگری نیز افزایش واردات بیش از صادرات بود

4. I have enough complication in my life without having to look after your sick pets!
[ترجمه علی جادری] من به اندازه کافی در زندگی خودم مشکل دارم که بخواهم از حیوانات خانگی مریض نگهداری کنم .
[ترجمه ترگمان]من به اندازه کافی دچار مشکل شده بودم که مجبور نباشم به حیوونای sick نگاه کنم!
[ترجمه گوگل]من زندگی عادی خودم را بدون نیاز به مراقبت از حیوانات خانگی بیمار خود دارم

5. A further complication was Fred's refusal to travel by air.
[ترجمه علی جادری] مشکل بعدی این بود که فِرِد از سفر هوایی امتناع می کرد .
[ترجمه ترگمان]فرد امتناع بیشتری کرد و جواب رد داد
[ترجمه گوگل]عوارض بعدی فرید از امتناع از سفر با هوا بود

6. The bad weather added a further complication to our journey.
[ترجمه ترگمان]آب و هوای بد یک مشکل دیگر را به سفر ما اضافه کرد
[ترجمه گوگل]آب و هوای بد یک عارضه اضافی برای سفر ما ایجاد کرد

7. Blindness is a common complication of diabetes.
[ترجمه ترگمان]نابینایی یکی از پیچیدگی رایج دیابت است
[ترجمه گوگل]نابینایی یک عارضه رایج دیابت است

8. A further complication in the interpretation of regolith thickness is climatic change.
[ترجمه ترگمان]یک پیچیدگی بیشتر در تفسیر ضخامت regolith، تغییر آب و هوایی است
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از پیچیدگی های تفسیر ضخامت رگولیت، تغییرات اقلیمی است

9. The potential complication impairment of growth in Crohn's disease is unique to pediatric patients.
[ترجمه ترگمان]نقص پتانسیل رشد در بیماری Crohn، منحصر به بیماران خردسال است
[ترجمه گوگل]اختلال در عوارض بالقوه رشد در بیماری کرون برای بیماران کودکان منحصر به فرد است

10. The only differences lie in the detail and complication in the two cases.
[ترجمه ترگمان]تنها تفاوت در جزئیات و پیچیدگی در این دو مورد وجود دارد
[ترجمه گوگل]تنها تفاوت در جزئیات و پیچیدگی در دو مورد است

11. It should be stressed that this complication is rare, and only a minority of cases go on to develop long-term problems.
[ترجمه ترگمان]باید تاکید کرد که این پیچیدگی نادر است و تنها یک اقلیت از موارد به دنبال توسعه مشکلات دراز مدت هستند
[ترجمه گوگل]باید تأکید کرد که این عوارض نادر است و تنها یک مورد از موارد به توسعه مشکلات بلند مدت ادامه می دهد

12. In chronic renal failure, hypercalcemia is a common complication in dialysis patients.
[ترجمه ترگمان]در نارسایی مزمن کلیه، hypercalcemia یک مشکل رایج در بیماران دیالیز است
[ترجمه گوگل]در نارسایی مزمن کلیه، هیپرکلسمی یک عارضه رایج در بیماران دیالیزی است

13. All of the patients in the late complication group has an insitu gall bladder.
[ترجمه ترگمان]همه بیماران در گروه complication اخیر مثانه insitu دارند
[ترجمه گوگل]همه بیماران در گروه عارضه دیر، یک مثانه مثانه دارند

14. Should this particular complication occur after creation of a successful shunt, it can be improved as described for patient
[ترجمه ترگمان]اگر این پیچیدگی خاص پس از ایجاد یک شنت موفق رخ دهد، آن را می توان آن طور که برای بیمار توضیح داده شد، اصلاح کرد
[ترجمه گوگل]اگر این عوارض خاص بعد از ایجاد یک شنت موفق رخ دهد، می توان آن را بهبود داد، همانطور که برای بیمار توصیف شده است

The presence of both suitors at the party was a major complication.

حضور هر دو خواستگار در مهمانی مشکل بزرگی بود.


complications of diabetes

عوارض مرض قند


پیشنهاد کاربران

عوا رض ( بیماری )
Pneumonia is one of the common complications faced by bed - ridden patients.
ذات الریه یکی از عوارض شایع بیماران بستری است

اختلال

عارضه

Problem، سختی، مشکل

عوارض - پیچیده و بغرنج

پیچیدگی

مشکل بزرگ

موانع

complication ( هنرهای نمایشی )
واژه مصوب: گره افکنی
تعریف: آغاز درگیری در داستان نمایش که باعث پیچیده تر شدن پِی رنگ می شود


کلمات دیگر: