کلمه جو
صفحه اصلی

stud


معنی : دسته، خیز، دکمه سر دست، گل میخ، داربست، اسب تخمی، اراستن، نشاندن، مرصع کردن، میخ زدن، پر کردن
معانی دیگر : پراکنده بودن، مزین بودن به، گلمیخ (هر نوع فلز میخ مانند که برای تزئین به چرم و غیره می زنند)، قپه، دکمه دو سر، (خانه های چوبی) هریک از تیرهای عمودی توی دیوار، (تایر یخ شکن) میخ، پیچ دو سردنده، پیچ بی سر، پیچ دو سر رزوه، شمع فلزی، میله ی شمع، با گل میخ آراستن، قپه دار کردن، نشان کردن یا شدن، وابسته به اسب یا دام تخمی، ویژه ی اصلاح نژاد، گروه اسب های تخم گیری یا اصلاح نژاد، اسب های تخمی، محل اسب های تخم گیری، اسب تخم گیری، اسب اصلاح نژاد، برز اسب (studhorse هم می گویند)، برز گاو، ورزاو، گاو تخمی، (نر) جانور ویژه ی اصلاح نژاد، دام تخمی، (عامیانه) مرد حشری، مرد پر شهوت و زن خواه، شهوتی، (مخفف) stud poker، حیوانی که برای اصلاح نژاد نگهداری میشود، می  زدن

انگلیسی به فارسی

گل میخ، داربست، خیز، دکمه سر دست، دسته، اسب تخمی، میخ زدن، نشاندن، مرصع کردن، اراستن، پر کردن


گروه اسب‌های تخم گیری یا اصلاح نژاد


اسب تخم‌گیری، اسب اصلاح نژاد


گلمیخ (هر نوع فلز میخ مانند که برای تزئین به چرم و غیره می‌زنند)، قپه


دکمه سردست


دکمه دو سر


(خانه‌های چوبی) هریک از تیرهای عمودی توی دیوار


(تایر یخ شکن) میخ


پیچ دو سردنده، پیچ بی‌سر، پیچ دو سر رزوه


شمع فلزی، میله‌ی شمع


با گل میخ آراستن، قپه‌دار کردن، نشان کردن یا شدن


پرکردن، پراکنده بودن


مزین بودن به


(به ساختمان) تیر عمودی زدن، (دیوار و غیره را) دارای تیر عمودی کردن


(عامیانه) مرد حشری، مرد پر شهوت و زن خواه، شهوتی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a nail or rivet with a protruding and often rounded knob or head, fixed in a surface as a protective or ornamental device.
مشابه: boss

(2) تعریف: a small, decorative button attached to a short shank that is inserted through an eyelet or buttonhole to fasten a garment.

(3) تعریف: any of the upright supports in a wall that provide a framework for lath, siding, wallboard, or the like.

(4) تعریف: any of various protruding pins or pegs, as inserted in automobile tires for traction.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: studs, studding, studded
(1) تعریف: to set or adorn with studs, or something like studs.
مشابه: boss, dot, set

- He studded the door with nailheads.
[ترجمه ترگمان] در را با nailheads باز کرد
[ترجمه گوگل] او درب را با ناخن ها پرت کرد
- She wore a jacket studded with pearls.
[ترجمه ترگمان] یک ژاکت پوشیده از مروارید به تن داشت
[ترجمه گوگل] او کت را با مروارید پوشانده بود

(2) تعریف: to provide with studs, as for support.
اسم ( noun )
عبارات: in stud, at stud
(1) تعریف: a domesticated male animal, such as a racehorse, that is kept for breeding.

(2) تعریف: a stable, farm, or ranch where such animals are kept; stud farm.

(3) تعریف: see stud poker.

(4) تعریف: (slang) a man considered to be virile and sexually active.
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, being, or pertaining to stallions or other animals kept and offered for breeding.

- a stud fee
[ترجمه ترگمان] حق الزحمه بی ترن
[ترجمه گوگل] هزینه یک گلدان

• nail head or knob projecting from a surface; upright post in the framework of a wall; decorative button; small round earring; male animal kept for breeding; sexually promiscuous man (slang)
furnish with studs, construct using studs; set with studs; set or scatter over a surface; be scattered over a surface or expanse
a stud is a small piece of metal attached to a surface.
male horses or other animals that are kept for stud are kept for breeding.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] ستون - گلمیخ - میخ - پشتبند عمودی
[زمین شناسی] میل پیچ، میل دوسر رزوه، دسته، داربست، پرکردن ،ستون
[ریاضیات] روباز
[پلیمر] گل میخ

مترادف و متضاد

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

خیز (اسم)
bound, rush, rising, wave, billow, edema, jump, leap, dropsy, swelling, tumor, lunge, stud, uprising, water wave

دکمه سر دست (اسم)
cuff, stud

گل میخ (اسم)
nail, stud, doornail, hobnail, spile

داربست (اسم)
scaffold, stud, trellis, scaffolding, treillage

اسب تخمی (اسم)
stud

اراستن (فعل)
range, blazon, habit, trim, adorn, decorate, primp, illustrate, apparel, groom, titivate, attire, bedeck, prettify, smarten, bedight, ornament, grace, brave, arrange, fettle, line, equip, array, rank, tidy, perk, deck, inlay, prim, clothe, endue, embroider, prune, stud, indue

نشاندن (فعل)
seat, embed, infix, set, imprint, imbed, immigrate, push, enchase, inlay, set down, stud

مرصع کردن (فعل)
jewel, gem, enchase, stud, set with jewels

میخ زدن (فعل)
tack, peg, nail, stud

پر کردن (فعل)
stop, fill, stuff, heap, load, glut, poison, infect, stud, deplume, fill in, stow, plenish, thwack, suffuse

جملات نمونه

1. a stud farm
پرورشگاه اسب های تخمی

2. rocks stud the hillside
اطراف تپه پر از تخته سنگ است.

3. at stud
(دام نر) مهیای جفت گیری (به منظور اصلاح نژاد)

4. David Grenfell runs a 170-acre stud farm in Co. Wexford, Ireland.
[ترجمه ترگمان]دیوید Grenfell یک مزرعه ۱۷۰ هکتاری در Wexford، ایرلند دارد
[ترجمه گوگل]دیوید گرنفل یک مزرعه پرورش 170 عدد در شرکت وکسفورد ایرلند را اجرا می کند

5. He runs stud farm in Ireland.
[ترجمه ترگمان]او در ایرلند کشاورزی می کند
[ترجمه گوگل]او در ایرلند کار می کند

6. He thinks he's a real stud.
[ترجمه ترگمان]اون فکر می کنه که آدم stud
[ترجمه گوگل]او فکر می کند او گل میخک واقعی است

7. This is the stud naturalized from Britain.
[ترجمه ترگمان]این ایالت از بریتانیا است
[ترجمه گوگل]این گلدان از انگلیس به دنیا آمده است

8. The horses belong to a stud farm and were worth tens of thousands of pounds.
[ترجمه ترگمان]اسب ها به یک مزرعه stud تعلق دارند و ده ها هزار لیره ارزش دارند
[ترجمه گوگل]اسبها متعلق به یک مزرعه استوایی هستند و دهها هزار پوند ارزش داشتند

9. Then, coming to herself again, she pressed the stud at her neck and sounded the alarm.
[ترجمه ترگمان]سپس دوباره به سمت خود آمد و به گردن او حلقه زد و زنگ خطر را به صدا درآورد
[ترجمه گوگل]سپس، به عقب بر گردیم، او گل میخک را در گردنش گذاشت و زنگ زد

10. Norman also established a breeding stud of racehorses which produced many classic winners.
[ترجمه ترگمان]نورمن همچنین یک رشته پرورش اسب های مسابقه را تاسیس کرد که بسیاری از برندگان کلاسیک را تولید می کرد
[ترجمه گوگل]نورمن همچنین یک گلدان پرورش نژادهای مختلف را تولید کرد که بسیاری از برندگان کلاسیک را تولید می کرد

11. Peepul Tree Trading Leather stud box; clothes brush.
[ترجمه ترگمان]جعبه چرمی محصولات چرمی peepul؛ برس لباس
[ترجمه گوگل]Peepul Tree Trading ستون جعبه چرم؛ قلم مو لباس

12. She wondered if she should take out her nose stud for the job interview.
[ترجمه ترگمان]او در این فکر بود که آیا باید برای مصاحبه شغلی از دماغش خارج شود یا نه
[ترجمه گوگل]او تعجب می کند که آیا او باید گل میخ بینی خود را برای مصاحبه شغلی بیرون بیاورد

13. The horse was retired from racing and put out to stud .
[ترجمه ترگمان]اسب از مسابقه بازنشسته شد و به خانه رفت
[ترجمه گوگل]اسب از مسابقه بازنشسته شد و به گل میخ زد

14. He was voted horse of the year and then was retired to stud.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان اسب سال انتخاب شد و بعد بازنشسته شد
[ترجمه گوگل]او اسب سال را انتخاب کرد و سپس به گلدان بازنشسته شد

Rocks stud the hillside.

اطراف تپه پر از تخته سنگ است.


a crown studded with jewels

تاجی که با جواهر آذین شده است


a stud farm

پرورشگاه اسب‌های تخمی


اصطلاحات

at stud

(دام نر) مهیای جفت‌گیری (به منظور اصلاح نژاد)


پیشنهاد کاربران

۱ - پروار کردن، بار دار کردن، باروری
۲ - مرد زن باز

کاربلد جنسی
بکن واقعی ( very sorry )

۱. خوش هیکل ( به بدن سازا زیاد میگن کسایی که رو فرمن - پسر خیلی خوشتیپ - پسری که خیلی از دخترا آرزوی سکس داشتن باهاش رو دارن - گاها به دخترا هم میگن ولی بیشتر پسرا - آدمی که دخترا خیلی جذبش میشن )
۲. آدمی که خیلی دوست دلشتنی و باحاله همه دوست دارن باهاش وقت بگزرونن
۳. گاهی در رابطه با دخترایی به کار میره که مردونه رفتار میکنن ( هرچند من با جنسیتی کردن رفتار و رنگ و پوشش و اینجور چیزا مخالفم ولی گفتم داستانو بگیرید ) که در رابطه لزبین هم هستن عموما. فرد مسلط در رابطه لزبین
Dominant person in lesbian relationship
.

A stud is a lesbian, also known as dyke or stem . A stud dresses what is considered masculine.
Jordan is so pretty, she probably gets a lot of girls because she is a stud
در کل واژه باحالیه اگه به کسی بگین حال میکنه

بول الهوس

As a verb :
To scatter or cover ( something ) with many small objects or features
پر یا پوشیده شده با/از اشیاء خیلی ریز

Outter layer studded with space debris and waste
StarTrek TOS


Studded :
Covered
Scatteees

ایلخی. ( ترکی، اِ ) رمه و گله ٔ اسبان. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . چارپایانی که آنها را در صحرا برای چرا رها کنند. رمه ٔ اسب. ( فرهنگ فارسی معین ) . فسیله. سیله. یلخی. دسته ٔ اسبان آزاد در مراتع. ( یادداشت بخط مؤلف ) .

ایلخ. ( ترکی، اِ ) گله ٔ اسبان. لفظ ترکی است و از بعضی ترکان ایلخی بزیادت یاء تحتانی در آخر مسموع افتاد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . رجوع به ایلخی شود.

جدا از مواردی که دوستان در بالا گفتن، به معنی آراستن و افزودن هم هست.
A set of jewelry studded with emeralds & rubies


کلمات دیگر: