کلمه جو
صفحه اصلی

silken


معنی : براق، صاف، نرم، ابریشمی، حریری، ابریشم پوش، ابریشم نما کردن
معانی دیگر : (مجازی) خوشایند، پرتجمل، ملایم، لطیف، پرندین، ملبس به ابریشم، ابریشم مانند، پرجلا

انگلیسی به فارسی

ابریشمی، نرم، ابریشم پوش، حریری، براق، صاف،ابریشم نماکردن


ابریشم، ابریشم نما کردن، ابریشمی، نرم، ابریشم پوش، حریری، براق، صاف


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: made of or similar to silk in appearance or texture.

(2) تعریف: smooth or pleasing; graceful or refined.
مشابه: soft

- the dancer's silken movements
[ترجمه ترگمان] حرکات ابریشم رقاص
[ترجمه گوگل] جنبش های ابریشمی رقصنده

• made of silk; resembling silk; smooth, lustrous; wearing silk; ingratiating; luxurious
you use silken to describe things that are smooth and soft; a literary word.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] ابریشمی - نرم و لطیف - براق - صاف - حریری- ابریشم پوش - ابریشم نما کردن
[پلیمر] ابریشمی کردن

مترادف و متضاد

براق (صفت)
shining, shiny, aglow, sleek, glossy, splendid, silvery, flossy, sheeny, relucent, nitid, silken

صاف (صفت)
clean, slick, clear, explicit, plain, even, sleek, glossy, plane, flat, glabrous, smooth, silvery, flattened, limpid, serene, glace, silken, straight-line, unruffled

نرم (صفت)
slick, fine, effeminate, supple, suave, sleek, mellow, soft, tractable, downy, limp, floppy, smooth, limber, spongy, pliant, flexible, lubricious, flexuous, cottony, fluffy, tractile, treatable, plastic, glace, flabby, plumy, lissom, lissome, lithesome, lithe, flexural, sequacious, levigated, silky, irrefrangible, lambent, sericeous, silken

ابریشمی (صفت)
silky, sericeous, silken

حریری (صفت)
sheer, silken

ابریشم پوش (صفت)
silken

ابریشم نما کردن (فعل)
silken

جملات نمونه

1. silken comfort
راحتی پرتجمل

2. silken flattery
تملق خوشایند

3. silken kisses
بوسه های ملایم

4. the silken fur of my cat
موی ابریشم مانند گربه ی من

5. the shimmer of her silken dress under the soft light
درخشش موجدار پیراهن ابریشمی او زیر نور ملایم

6. the soft rustle of her silken dress
صدای ملایم جامه ی ابریشمی او

7. a tall and fat lady whose silken skirt was rubbing on the floor, sailed into the hallway
خانم قد بلند و چاقی که دامن ابریشمی او بر زمین کشیده می شد،وارد سرسرا شد.

8. Beneath the silken sheets his father lay there naked, the frailty of his body revealed.
[ترجمه ترگمان]در زیر ملافه های ابریشمی پدرش لخت دراز کشیده بود و ضعف بدنش آشکار شده بود
[ترجمه گوگل]در زیر ورق های ابریشمی، پدرش آن را برهنه گذاشت، ضعف بدنش آشکار شد

9. They simply spin a silken sling to attach themselves to a twig.
[ترجمه ترگمان]آن ها به سادگی یک تسمه ابریشمی را دور می زنند تا خودشان را به یک شاخه درخت وصل کنند
[ترجمه گوگل]آنها به سادگی یک زنجیر ابریشمی را می کشند تا خود را به یک شاخه برساند

10. The silken thread tying her to home had parted, and there was no turning back.
[ترجمه ترگمان]نخی که او را به خانه متصل می کرد از هم جدا شده بود و دیگر راه برگشتی وجود نداشت
[ترجمه گوگل]موضوع ابریشم او را به خانه کشانده بود و هیچ برگشتی نداشت

11. He wore white, baggy trousers which billowed like silken sails and red, high-heeled, velvet slippers with ornately curled toes.
[ترجمه ترگمان]شلوار سفید و گشاد و گشادی به تن داشت که مثل بادبان های ابریشمی و کفش پاشنه بلند و کفش های پاشنه بلند و کفش های curled شده بود
[ترجمه گوگل]او بر روی شلوار های سفارشی و سفید پوشیده بود که مانند بادبان های ابریشمی و قرمز، پاشنه بلند، دمپایی های مخملی با انگشتان دست و پا پیچیده بود

12. Each is adorned with silken cloths and has its tusks shod with iron for the greater efficacy of killing criminals.
[ترجمه ترگمان]هر کدام از آن ها با پارچه های ابریشمی مزین شده و دندان های خود را با آهن برای اثر بیشتر کشتن مجرمان تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]هر کدام از آنها با پارچه های ابریشمی آراسته شده است و با استفاده از آهن به منظور افزایش کارآیی کشتار مجرمان، لک های آن پوشانده شده است

13. Dealers often tell potential customers that the rug's silken appearance is due to the superb quality of the wool.
[ترجمه ترگمان]فروشندگان اغلب به مشتریان بالقوه می گویند که ظاهر ابریشمی فرش ناشی از کیفیت عالی پشم است
[ترجمه گوگل]معامله گران اغلب مشتریان بالقوه می گویند که ظاهر ابریشمی فرش به دلیل کیفیت عالی پشم است

14. Where Turtles us'd to clap their silken Wings.
[ترجمه ترگمان]جایی که \"لاک پشت های نینجا\" از \"Wings\" استفاده می کنن
[ترجمه گوگل]جایی که لاکپشتها میخواستند بالهای ابریشمی خود را بپوشند

15. He straightened up, twisting the silken threads, running them through his fingers.
[ترجمه ترگمان]قد راست کرد و نخ های ابریشمی را چرخاند و آن ها را از میان انگشتانش بیرون کشید
[ترجمه گوگل]او صاف کردن، چرخاندن موضوعات ابریشمی، چرخاندن آنها از طریق انگشتان دست خود را

16. One had fine gold silken hair, faded and grey with the dust.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها موهایی طلایی و طلایی داشت که با گرد و غبار خاکستری شده بود
[ترجمه گوگل]یکی از موهای ابریشمی طلای خالص داشت، خراشیده و خاکستری با گرد و غبار

silken flattery

تملق خوشایند


silken comfort

راحتی پرتجمل


silken kisses

بوسه‌های ملایم



کلمات دیگر: