کلمه جو
صفحه اصلی

colour


معنی : فام، بشره، تغییر رنگ دادن، ملون کردن
معانی دیگر : رجوع شود به: color، رنگ، رنگ کردن

انگلیسی به فارسی

رنگ، فام، بشره، تغییر رنگ دادن، رنگ کردن، ملون کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم و ( noun, verb )
• : تعریف: a spelling of

• add color, distort, falsify (also color)
shade, tint, hue (also color)
using or having colour (also color)
the colour of something is the appearance that it has as a result of reflecting light. red, blue, and green are colours.
someone's colour is the normal colour of their skin.
a colour television, film, or photograph is one that shows things in all their colours, and not just in black and white.
colour is also a quality that makes something interesting or exciting.
if something colours your opinion, it affects your opinion.
if you achieve something with flying colours, you achieve it in an extremely successful way.
if you colour something in, you give it different colours using crayons.

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] رنگ
[نساجی] رنگ - رنگ کردن - لون

مترادف و متضاد

فام (اسم)
debt, credit, color, colour

بشره (اسم)
color, colour, epidermis, cuticle, complexion

تغییر رنگ دادن (فعل)
discolor, discolour, color, colour

ملون کردن (فعل)
color, colour

جملات نمونه

1. horse of another (or a different) colour
چیز کاملا متفاوت،مطلب جداگانه

2. Truth needs no colour; beauty, no pencil.
[ترجمه ترگمان]حقیقت هیچ رنگی ندارد، زیبایی، بدون مداد
[ترجمه گوگل]حقیقت نیازی به رنگ ندارد زیبایی، بدون مداد

3. A good horse cannot be of a bad colour.
[ترجمه ترگمان]اسب خوبی نمی تواند رنگ بدی داشته باشد
[ترجمه گوگل]یک اسب خوب نمیتواند رنگ بد باشد

4. The female changes colour during the breeding season.
[ترجمه ترگمان]زنان در طول فصل تولید رنگ، رنگ خود را تغییر می دهند
[ترجمه گوگل]زن در طول فصل پرورش تغییر رنگ می دهد

5. A hairdresser's job is to cut, arrange and colour the customer's hair.
[ترجمه ترگمان]کار آرایشگاه، بریدن، مرتب کردن و رنگ کردن موی مشتری است
[ترجمه گوگل]کار آرایشگری این است که موهای مشتری را برش دهیم، ترتیب و رنگ کنیم

6. What a gorgeous room/dress/colour!
[ترجمه ترگمان]چه اتاق زیبایی \/ لباس \/ رنگ!
[ترجمه گوگل]اتاق / لباس / رنگ زرق و برق دار!

7. Either dye or paints are used to colour cloth.
[ترجمه ترگمان]هم رنگ و هم رنگ به رنگ پارچه مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]هر رنگ یا رنگ برای پارچه رنگ استفاده می شود

8. Tinted photographs were an early substitute for colour.
[ترجمه ترگمان]عکس های tinted جایگزین زود رنگ بودند
[ترجمه گوگل]عکس های رنگی یک جایگزین اولیه برای رنگ بودند

9. My hair soon grew back to its natural colour .
[ترجمه ترگمان]موهای من به زودی به رنگ طبیعی خودش برگشت
[ترجمه گوگل]موهای من به زودی به رنگ طبیعی آن رسیده است

10. Note the subtle gradation of / in colour in this painting.
[ترجمه ترگمان]به درجه بندی ظریف رنگ \/ رنگ در این نقاشی توجه کنید
[ترجمه گوگل]توجه داشته باشید درجه بندی ظریف / رنگ در این نقاشی

11. He hashed a phrase in order to colour the sentence.
[ترجمه ترگمان]برای رنگ کردن جمله عبارت را ادا کرد
[ترجمه گوگل]او اصطلاحی را به منظور رنگ دادن جمله بیان کرد

12. Do you have a colour preference ?
[ترجمه ترگمان]آیا شما یک ترجیح رنگ دارید؟
[ترجمه گوگل]آیا ترجیح رنگ دارید؟

13. Will the colour in this material fade?
[ترجمه ترگمان]رنگ این مادی محو می شود؟
[ترجمه گوگل]آیا رنگ در این مواد محو خواهد شد؟

14. My shirt is more ivory colour than white.
[ترجمه ترگمان]پیراهن من از رنگ عاج بیشتر است تا سفید
[ترجمه گوگل]پیراهن من بیشتر از رنگ سفید عاج است

پیشنهاد کاربران

رنگ

این کلمه به color رجوع میکنه و تقریبا همان معنی رنگ، رنگ کردن و. .
برای مثا وقتی میخواهیم بگوییم رنگ مو ) رنگ موی کسی نه موادی مه برای رنگ کردن مو میزنند )
Hair colour

Color برای امریکاس و colour برای بریتیش جفتشونم یه معنی میدن فرقی باهم نمیکنن

فعل:تاثیر گذاشتن ( از جنبه منفی )
مثال: this incident coloured her whole life


کلمات دیگر: