کلمه جو
صفحه اصلی

cicatrix


معنی : نشان، جای زخم، اثر زخم، داغه
معانی دیگر : (پزشکی) جای زخم (یا بخیه و سوختگی و غیره) (scar هم می گویند)، جوشگاه، پوستخدش، داه

انگلیسی به فارسی

جای زخم، اثر زخم، داغ، نشان، داغه


سیکاتریکس، جای زخم، اثر زخم، نشان، داغه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: cicatrices
(1) تعریف: tissue that forms over a fresh wound and eventually contracts into a scar; scar tissue.

(2) تعریف: the scar left when a stem or branch is detached from its parent tree or plant.

• scar (medicine, botany)

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] جای زخم

مترادف و متضاد

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

جای زخم (اسم)
sore, cicatrix

اثر زخم (اسم)
cicatrix, eschar, scab

داغه (اسم)
cicatrix

جملات نمونه

1. Formation of cicatrix of trachea was observed by endoscopy on day 14 and 1 and the degree of stenosis was calculated.
[ترجمه ترگمان]تشکیل of نای توسط endoscopy در روز ۱۴ و ۱ و درجه of محاسبه شد
[ترجمه گوگل]شکل گیری سیکاتریس تراشه توسط آندوسکوپی در روزهای 14 و 1 مشاهده شد و درجه تنگی محاسبه شد

2. Objective:To evaluate the three methods of reconstructing cicatrix contracture on the face and anterior neck.
[ترجمه ترگمان]هدف: ارزیابی سه روش بازسازی cicatrix روی صورت و گردن جلویی
[ترجمه گوگل]هدف: ارزیابی سه روش بازسازی انقباض سیتاکتریس بر صورت و گردن قدامی

3. As one of the most common disease, cicatrix is the hotspot and focus of plastic surgery field at all times.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یکی از رایج ترین بیماری ها، cicatrix کانون اصلی کانون جراحی پلاستیک در تمام زمان ها است
[ترجمه گوگل]به عنوان یکی از شایع ترین بیماری ها، cicatrix نقطه کانونی و تمرکز جراحی پلاستیک در همه زمان ها است

4. Objective To observe osteogenesis of percutaneous autogenous bone marrow into cicatrix of bone defect.
[ترجمه ترگمان]هدف از این که مغز استخوان percutaneous را به شکل نقص استخوان مشاهده کنید
[ترجمه گوگل]هدف: مشاهده استئوژنوز مغز استخوان داخل مغز استخوان به سیکاتریس نقص استخوان

5. The results showed 8 cases were diagnosed as local recurrences of tumour and 4 cases as tumour caused by cicatrix accretion.
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان داد که ۸ پرونده به عنوان تومورهای محلی تومور و ۴ مورد به عنوان تومور ایجاد شده توسط accretion تشخیص داده شدند
[ترجمه گوگل]نتایج نشان داد که 8 مورد به عنوان تجویز موضعی تومور و 4 مورد به عنوان تومور ناشی از افزایش سیکاتریکس تشخیص داده شده است

6. The four main pathological factors that cause disorder of dynamic balance are: adhesion, cicatrix, contracture, and block.
[ترجمه ترگمان]چهار عامل آسیب شناسی اصلی که موجب اختلال در تعادل دینامیکی می شوند عبارتند از: چسبندگی، cicatrix، contracture، و بلوک
[ترجمه گوگل]چهار عامل اصلی پاتولوژیک که موجب اختلال تعادل دینامیکی می شوند چسبندگی، سیکاتریکس، انسداد و بلوک است

7. Objective: X ray features of osteogenesis of percutaneous bone marrow into cicatrix of bone defect were observed.
[ترجمه ترگمان]هدف: اشعه ایکس از مغز استخوان percutaneous به cicatrix از نقص استخوان مشاهده شد
[ترجمه گوگل]ویژگی های اشعه X هدف از osteogenesis مغز استخوان بیش از حد به cicatrix از نقص استخوان مشاهده شد

پیشنهاد کاربران

زخم_جراحت

زخم

زخمگه. [ زَ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) جای فرود آمدن شمشیر و دیگر آلات جارحه. مضرب سیف. زخمگاه. رجوع به زخم و زخمگاه و زخمه گاه شود. || نشانه. هدف. غرض. زخمگاه :
از خط این دایره در خط مباش
زخمگه چرخ مخطط مباش.
نظامی.
ای زخمگه ملامت من
هم قافله قیامت من.
نظامی.
رجوع به زخمگاه و زخمه گاه و زخم شود.
|| جای زخم. محلی از بدن که قبلاً مجروح بوده و اکنون التیام یافته. محل ریش :
درستی بود زخمها را ز خون
ولی زخمگه موی نارد برون.
نظامی.
رجوع به زخم شود.


کلمات دیگر: