کلمه جو
صفحه اصلی

extension


معنی : مد، اضافی، بسط، توسعه، کشش، تمدید، گسترش، تعمیم، توسیع، تلفن فرعی
معانی دیگر : (ساختمان) ضمیمه، انبساط، کشیدگی، درازنی، درازش، رسانش، ترویج، (تلفن) خط فرعی، خط داخلی، (آموزش) غیر تمام وقت، (دوره ی) شبانه، (چیزی که به ابزار وصل می شود تا آن را درازتر یا بلندتر و غیره بکند) درازگر، رابط، بازشو، پهنگر، بخش الحاقی، (بازرگانی) کل قیمت، بهای کل (حاصل ضرب تعداد یا مقدار بر بهای هر واحد)، (پزشکی) کشش، اکستانسیون، بازکردن (مثلا انگشتان)، بازکشی، (فیزیک) حجم، بعد، گنج، ستبرا، (منطق) مصداق، شمول، (ریاضی) یازش، استنش، الحاقی

انگلیسی به فارسی

امتداد، گسترش، توسعه، تمدید، بسط، تعمیم، کشش، اضافی، توسیع، تلفن فرعی، مد


امتداد، ادامه، تمدید


توسعه، گسترش، بسط، افزایش، الحاق، تعمیم


قسمت الحاقی، دنباله ادامه، (دستور) بسط


(تلفن)(شماره‌ی) داخلی


(دستور زبان) گستره‌ی مصداق، معنا به مصداق، مصداق


(پزشکی) بازشدگی، کشش، باز کردن


(کامپیوتر، وب) افزونه (برنامه‌ای در یک پرونده است که برای افزایش قابلیت‌ها یا داده‌های موجود در یک برنامه‌ی پایه‌ای‌تر استفاده می‌شود)


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: extensional (adj.), extensionality (n.)
(1) تعریف: the act of extending or state of being extended.
مترادف: continuation, enlargement, expansion, prolongation
متضاد: abbreviation, contraction
مشابه: appendage, appendix, grace, reach, spread, stretch

(2) تعریف: something by which another thing is extended, such as an addition to a building or an additional part to a tool.
مترادف: addendum, addition, annex, continuation, ell
مشابه: accessory, add-on, adjunct, appendage, appendix, branch, extra, limb, part, piece, supplement

(3) تعریف: an additional telephone line connected to the main line.

(4) تعریف: the position of a fully straightened leg or arm.
متضاد: flexion
مشابه: stretch

(5) تعریف: ability to reach, esp. with the legs or arms.
مترادف: reach
مشابه: stretch

(6) تعریف: the property of having dimension in space.
مشابه: breadth, depth, dimension, height, length, space, volume, width

• expansion; branch of a telephone network; supplement, elongation; reprieve; group of letters (in dos - 3 letters) which indicates the file type and is separated from the filename by a period (computers)
an extension is a new room or building which is added to an existing building.
an extension is also an extra period of time for which something continues to exist or be valid.
the extension of something is its development to include or affect more things.
a telephone extension is one of several telephones connected to the switchboard of an organization, each with its own number.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] اضافه طول - انبساط
[کامپیوتر] پسوند توسعه . - توسعه - 1. برنامه ای در مک اینتاش که توانایی سیستم عامل را افزایش می دهد. این برنامه ها هنگام راه اندازی کامپیوتر در حافظه بار می شوند. نمونه های چنین برنامه هایی، Appleshare و Quick Time هستند. سایر برنامه های توسعه، سیستم عامل را برای چاپگر خاصی آماده می کنند. 2- در MS-DOS و سیستمهای عمل مشابه، قسمتی از نام فایل که پس از نقطه ( 0) می آید، مثلاً فایل prog1.bas دارای پسوند bas. است . این پسوند می تواند بیانگر نوع فایل باشد، اگر چه ضرورتاً چنین نیست، و نیرز میتواند هر کاراکتر مجاز دیگری باشد . البته برخی از نرم افزارها نسبت به پسوند فایلها حساس اند، از این رو باید مراق آنها بود . بعضی از پسوند های فایل نیز معنای استانداردی دارند، مثلاً exe و bat به ترتیب بیانگر فایل اجرایی و دسته ای هستند.
[مهندسی گاز] توسعه، کشش
[بهداشت] کشش
[حقوق] تمدید، تعمیم، قسمت الحاقی، بسط
[نساجی] کشش - درصد کشیدگی
[ریاضیات] بسط، تعمیم، عمومیت، توسیع، توسعه، امتداد، گسترش، توسیع، تمدید، توسعه ی لفظ، بسط، توسعه، انبساط، کشیدگی، دنباله، کشش، قسمت الحاقی
[آمار] توسیع

مترادف و متضاد

Antonyms: abbreviation, abridgment, compression, contraction, curtailment, decrease, reduction, shortening


مد (اسم)
extent, accent, ebb, flow, length, extension, flux, flowage

اضافی (اسم)
extension, surplusage, overflow

بسط (اسم)
amplification, extension, development, expansion, stretch, auxesis, outspread, outstretch

توسعه (اسم)
amplification, increase, enlargement, extension, development, increment, expansion, outreach, outspread

کشش (اسم)
attraction, tract, reach, extension, tension, tug, magnetism, draw, haul, gravitation, traction, pull, strain, twitch, inducement, haulage, towage, twitch grass

تمدید (اسم)
extension, continuation, revival, holdover, prorogation, protraction

گسترش (اسم)
extension, spread, propagation, expanse, deploy, deployment

تعمیم (اسم)
extension, distribution, generalization, popularization

توسیع (اسم)
extension

تلفن فرعی (اسم)
extension

enlargement, continuation


Synonyms: addendum, addition, adjunct, amplification, annex, appendage, appendix, arm, augmentation, branch, broadening, compass, continuing, delay, development, dilatation, distension, drawing out, elongation, expansion, extent, increase, lengthening, orbit, postponement, production, prolongation, protraction, purview, radius, reach, scope, span, spread, spreading out, stretch, stretching, supplement, sweep, widening, wing


جملات نمونه

by extension

(معنی واژه) توسعاً، با گسترش معنایی


1. extension spring
فنر کششی (یا آویخته)

2. an extension ladder
نردبان تاشو

3. the extension of a contract
تمدید قرارداد

4. the extension of a house requires a permit from the city hall
توسعه ی یک خانه مستلزم کسب اجازه از شهرداری است.

5. the extension of electricity to the remotest parts of the country
رسانش برق به اقصی نقاط کشور

6. an extension cord (or wire)
سیم رابط

7. an extension ladder
نردبان کشویی

8. the new extension to the hospital
ضمیمه ی جدید بیمارستان

9. the university's extension courses are open to all
کلاس های آزاد دانشگاه به روی همگان باز است.

10. the war's extension to north africa
گسترش جنگ به شمال افریقا

11. she requested an extension of her visa
درخواست کرد که ویزای او را تمدید کنند.

12. they demanded an extension of democratic rights to all the citizens regardless of sex, race, or religion
آنان خواهان آن بودند که همه ی شهروندان صرفنظر از جنسیت،نژاد و مذهب از حقوق مدنی برخوردار باشند.

13. my telephone number is: 7324038, extension 921
شماره ی تلفن من این است: 7324038،داخلی 921

14. i am thinking of getting an extension in the bedroom
در نظر دارم یک خط فرعی به اتاق خواب بکشم.

15. The plan is for a rolling extension of the tax over the next ten years.
[ترجمه ترگمان]این طرح برای تمدید دوره مالیاتی طی ده سال آینده است
[ترجمه گوگل]این طرح برای گسترش مالیات نوری در ده سال آینده است

16. I'm transferring your call to extension 10
[ترجمه مصطفی اسدی] من تماس شما را به داخلی 10 انتقال ( وصل ) میدم
[ترجمه ترگمان]من تماس شما را به تمدید ۱۰ ام منتقل می کنم
[ترجمه گوگل]من تماس خود را به افزونه 10 انتقال می دهم

17. The mountain turns around, but towards the peak extension.
[ترجمه ترگمان]کوه دور خود می چرخد، اما به سمت قله صعود می کند
[ترجمه گوگل]کوه در اطراف حرکت می کند، اما به سمت پهنا ی بلند می شود

18. The pupils disliked the extension of the term.
[ترجمه موسی] دانش آموزان از تمدید این دوره بدشان می آید.
[ترجمه ترگمان]شاگردان این دوره را دوست نداشتند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان تمدید اصطلاح را دوست نداشتند

19. My extension is two four double 0 .
[ترجمه ترگمان]بسط من دو برابر ۰ است
[ترجمه گوگل]پسوند من دو چهار برابر 0 است

20. The extension of the subway will take several months.
[ترجمه موسی] توسعه مترو چندین ماه به طول خواهد انجامید.
[ترجمه ترگمان]توسعه مترو چندین ماه طول خواهد کشید
[ترجمه گوگل]گسترش مترو چند ماه طول خواهد کشید

21. He's applied for an extension of his visa.
[ترجمه ترگمان]او درخواست تمدید ویزای خود را داده است
[ترجمه گوگل]او برای تمدید ویزا درخواست داده است

22. Many Filipinos see the bases as an extension of American colonial rule.
[ترجمه موسی] بسیاری از فیلیپینی ها این پایگاه ها را به عنوان دنباله حکومت استعماری آمریکا می دانند.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از فیلیپینی ها این پایه ها را به عنوان بسطی از قانون استعمار آمریکا می بینند
[ترجمه گوگل]بسیاری از فیلیپین ها این پایگاه ها را به عنوان فرمت قانون استعمار آمریکایی می بینند

دانشنامه عمومی

گسترش ، توسعه ، تمدید ،بسط ، تعمیم ،کشش ،اضافی ،توسیع ،مد ،تلفن فرعی


پیشنهاد کاربران

مصداق

تلفن داخلی، خط تلفن فرعی

پسوند

ضمیمه، پیوست

در علم کامپیوتر به معنای پسوند یک فایل هست. مثلا برای عکس . jpg یا برای فایل ورد . doc

در محیط دانشگاه به معنای فرصت بیشتر یا وقت بیشتر است. مثلا وقتی که دانشجوویی از استاد میخواد که وقت اضافی بده.

افزونه در گوگل کروم

That extension is busy right now. Can you hold?
خط تلفن

وسعت

گستره

رابط - اکستنشن

( نرم افزار ) افزونه
( پلاگین: افزایه )
( اکستنشن: افزونه )

بخش اضافی

امتداد - ادامه

بازشدن

intended to support students' learning by making them try different or more difficult things in addition to their basic work
for example :
The book includes lesson plans and extension activities

تمدید ، مهلت

کامپیوتر: پسوند ( قسمتی از نام فایل که پس از نقطه می آید )

خط تلفن فرعی

( در معنی مربوط به دوره های آموزشی دانشگاه ها ) آموزش از راه دور

فرصت یا مهلت ( برای جبران )

بخش اضافه شده به چیزی

انبساط، تمدید

( کامپیوتر و IT ) :
file extension ( پسوند فایل )


گستره، توسعه، و تلفن های داخلی

انشعاب

The brain is traditionally divided into three parts, the hindbrain, the midbrain, and the forebrain.
The hindbrain or brain stem consists of three parts. The first is the medulla, which is actually an extension of the spinal cord into the skull.
امتداد

افزودگی

تروبج[در کشاورزی ]:agricultural extension به معنای ترویج کشاورزی

ترویج [در کشاورزی]:agricultural extension به معنای ترویج کشاورزی

[در فلسفه] قلمرو

- دنباله

شماره داخلی ( تلفن )

extension ( noun ) =تمدید، توسعه، خط داخلی، افزونه، دوره شبانه ( غیر تمام وقت ) ، راستا، امتداد، دنباله، تعمیم، ترویج، کشیدگی، گسترش ، بسط، انبساط، ضمیمه یا پیوست، بازشو یا تاشو ( مثل نردبان تاشو=extension ladder ) ، رابط ( مثل سیم رابط=extension cord ) ، کششی ( مثل فنر کششی =extension spring ) ، پسوند ( در مبانی کامپیوتر ) ، دامنه، مصداق، اضافه

extension rule = خط کش تاشو
extension date = موعد تمدید
file extension = پسوند فایل
extension fault = گسل کششی
extension tubes = حلقه رابط
extension lines = خطوط دنباله

examples:
1 - I've applied for an extension to my visa.
من درخواست تمدید ویزا کردم.
2 - Call me on extension 3104.
با خط داخلی 3104 با من تماس بگیرید.
3 - The article is an extension of the ideas Professor Fox developed in an earlier book.
این مقاله توسعه ایده هایی است که پروفسور فاکس در کتاب قبلی ارائه کرده است.


تبدیل مثلاً extension to 3D coordinate : تبدیل به مختصات سه بعدی

افزونه

تمدید و وقت اضافه هم معنی میده

Most web browsers allow you to install extensions, also called "add - ons. " Extensions are small applications that add features to your browser, and enhance or modify the way web pages are displayed.

extension ( اصطلاح شناسی )
واژه مصوب: گسترة مصداقی
تعریف: مجموعة اشیای منطبق بر یک مفهوم

اُستَنیدن:توسعه دادن، بسط دادن، گستراندن
پارسی / آلمانی / انگلیسی
اُستَنیدن / to extend / erweitern
هر چند واژه آلمانی erweitern با to extend در انگلیسی برابرمعنا است ولی کارواژه آلمانیِ ausdehnen با کارواژه انگلیسی extend از یک بُن و ریشه هستند که بخش ( dehnen ) و ( tend ) از واژه پارسی ( تَنیدن ) گرفته شده اند که در واژه ای همچون tension یعنی تنش نیز آشکارتر می شود.
کارواژه اُستنیدن از دو بخش ( اُس ) و ( تَنیدن ) ساخته شده است.
پیشوند ( اُس ) ، که در واژگانی همچون اُستوار، اُستوانیدن ( اُستاندن ) و. . . بکار می رود، با پیشوند آلمانی aus ( اَاُس ) از یک بُن و ریشه است.
کارواژه ( تَنیدن ) هم در بالا آمده است ودر زبان پارسی با پیشوند نیز می آید همانند: دَرهم تَنیدن
همچنین است:
پارسی/ انگلیسی/ آلمانی
اُستَنِش / Erweiterung، Ausdehnung / extension


کلمات دیگر: