کلمه جو
صفحه اصلی

footnote


معنی : شرح، تبصره، زیر نگاشت، یادداشت ته صفحه
معانی دیگر : زیرنویس، پانویس، پانوشت، پاورقی، توضیح اضافی، سفرنگ، اضافات و حواشی، بیش داده ها، رجوع شود به: endnote، پی نوشت، یادداشت درته صفحه

انگلیسی به فارسی

تبصره، شرح، یادداشت ته صفحه، زیر نگاشت


پاورقی، شرح، تبصره، زیر نگاشت، یادداشت ته صفحه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a note at the foot of a page or the end of a chapter that provides a comment or reference on the above or foregoing text.
مشابه: annotation

(2) تعریف: a minor or tangential comment, event, or the like, added on to the principal subject.

- The incident was a footnote in history.
[ترجمه عرفان برقبانی] این حادثه ای کم اهمیت در تاریخ بود.
[ترجمه ترگمان] این حادثه یک پاورقی در تاریخ بود
[ترجمه گوگل] این حادثه یک پاورقی در تاریخ بود
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: footnotes, footnoting, footnoted
(1) تعریف: to add a footnote to, or place a footnote in (a text).
مشابه: annotate

- He footnoted his paper thoroughly.
[ترجمه ترگمان] روزنامه اش را کاملا باز کرد
[ترجمه گوگل] او مقاله خود را به طور کامل پاکسازی کرد

(2) تعریف: to refer to or document by a footnote.

- You should footnote this quotation.
[ترجمه ترگمان] تو باید این نقل قول رو زیر نظر بگیری
[ترجمه گوگل] شما باید این نقل قول را بیاموزید

• reference or comment at the bottom of a page or end of a chapter; direction to a comment which appears in the continuation of a document
add a footnote to a text
a footnote is a note at the bottom of a page which gives more information about something on the page.
a footnote in history is an event which will probably be remembered but is not very important.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] پاورقی - پاورقی شرح کوتاهی که در انتهای یک صفحه قرار گرفته و نکات مهمی را در باره ی متن بیان می کند . برخی از برنامه های کلمه پرداز نمی توانند به خوبی پاورقی ها رامدیریت کنند . پاورقی ها را باید به طور متوالی در طول کتاب شماره گذاری کرد و یا در هر فصل یا صفحه، شماره گذاری جدید نمود . گاهی پاورقی ها را شماره گذاری نمی کنند . اما با مجموعه ی سنتی نمادها آنها را ارجاع می دهند .
[ریاضیات] پاورقی، زیرنویس

مترادف و متضاد

شرح (اسم)
treatise, circumstance, account, story, description, explanation, exposition, statement, narrative, tale, innuendo, gloss, interpretation, presentment, relation, recitation, sketch, delineation, legend, footnote, geography

تبصره (اسم)
remark, note, footnote

زیر نگاشت (اسم)
footnote

یادداشت ته صفحه (اسم)
footnote

جملات نمونه

1. modern philosophy is no more than a footnote to greek philosophy
فلسفه ی نوین چیزی جز سفرنگی بر فلسفه ی یونان نیست.

2. As a footnote, I should add that there was one point on which his bravado was more than justified.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک یادداشت، باید اضافه کنم که یک نکته وجود دارد که در آن شجاعت او بیش از حد توجیه شده است
[ترجمه گوگل]به عنوان یک پاورقی، باید اضافه کنم که یک نقطه وجود دارد که برادوی او بیشتر از توجیه است

3. The author appends a short footnote to the text explaining the point.
[ترجمه ترگمان]مولف یک یادداشت کوتاه را به متن توضیح می دهد که موضوع را توضیح می دهد
[ترجمه گوگل]نویسنده یک پیمایش کوتاه را به متن توضیح این نقطه اضافه می کند

4. The incident seems destined to become a mere footnote in history.
[ترجمه ترگمان]این حادثه به نظر می رسد که تبدیل به یک پاورقی ساده در تاریخ شده است
[ترجمه گوگل]این حادثه به نظر می رسد که باید به یک پاورقی در تاریخ تبدیل شود

5. There was an interesting footnote to the story.
[ترجمه ترگمان]یک یادداشت جالب برای این داستان وجود داشت
[ترجمه گوگل]یک پاورقی جالب برای این داستان وجود دارد

6. The asterisk refers the reader to a footnote.
[ترجمه ترگمان]ستاره نشان داده خواننده را به یک پاورقی ارجاع می دهد
[ترجمه گوگل]ستاره به خواننده اشاره دارد به یک پاورقی

7. A Maslow footnote sent me to the library to browse through books on the creative processes of mathematicians and scientists.
[ترجمه ترگمان]footnote Maslow، من را به کتابخانه فرستاد تا از طریق کتاب درباره فرآیندهای خلاقانه ریاضی دانان و دانشمندان مرور کنم
[ترجمه گوگل]پاورقی Maslow من را به کتابخانه فرستاد تا از طریق کتاب هایی در فرایندهای خلاقانه ریاضیدانان و دانشمندان فهرست کند

8. A felicitous footnote to that incident is that he got his cake after all.
[ترجمه ترگمان]در مورد این واقعه، در مورد این حادثه، او هم cake را به دست آورد
[ترجمه گوگل]پاورقی فوق العاده برای این حادثه این است که پس از همه او کیک خود را دریافت کرد

9. A regional footnote - the lumberjack-style Timberland boot was a big hit in the Eighties.
[ترجمه ترگمان]یک footnote منطقه ای - یک راه انداز timberland سبک lumberjack در the یک ضربه بزرگ بود
[ترجمه گوگل]یک پیمان منطقه ای - بوت کمربند Timberland در جنگل بزرگ در دهه هشتاد بود

10. It was now that Popham Down wrote his footnote.
[ترجمه ترگمان]در این موقع بود که Popham در زیر footnote نوشته بود
[ترجمه گوگل]اکنون Popham Down نوشتار خود را نوشت

11. In the end the Albertos are a colourful footnote to the sometimes self-conscious rock culture of the 70s.
[ترجمه ترگمان]در پایان، Albertos یک پاورقی رنگارنگ به فرهنگ موسیقی راک و گاهی خود آگاه از دهه ۷۰ هستند
[ترجمه گوگل]در نهایت، آلبرتوس یک پاورقی رنگارنگ برای فرهنگ سلطه گاه متعارف دهه 70 است

12. Melville adds as a footnote that the oil from the whale is used in the most important ceremonies including most coronations.
[ترجمه ترگمان]ملویل به عنوان یک پاورقی اضافه کرد که نفت از وال در مهم ترین مراسم از جمله most مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]ملویل به عنوان یک پانوشت اضافه می کند که روغن از نهنگ در مهم ترین مراسم، از جمله بیشتر coronations استفاده می شود

13. Tommie's footnote in Eighth Air Force history typified its spirit.
[ترجمه ترگمان]در سال هشتم history در تاریخ نیروی هوایی Tommie در حال typified
[ترجمه گوگل]پیمایش Tommie در تاریخ هشتم نیروی هوایی، روحیه خود را نشان داد

14. Footnote 4 has served as a cornerstone of contemporary constitutional law in the field of individual rights.
[ترجمه ترگمان]Footnote ۴ به عنوان سنگ بنای قانون اساسی معاصر در زمینه حقوق فردی عمل کرده است
[ترجمه گوگل]Footnote 4 به عنوان یک مبنای قانونی قانون معاصر در زمینه حقوق فردی عمل کرده است

15. As a footnote to the Assembly and Convention periods, it is worth making two points about the Democratic Unionists.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک یادداشت در مورد دوره های مجلس و کنوانسیون، ارزش آن دارد که دو نکته در مورد the دموکرات داشته باشیم
[ترجمه گوگل]به عنوان یک پاورقی برای دوره های مجلس و کنوانسیون، ارزش دو نقطه ای در مورد متحدین دموکرات دارد

a boring book, full of footnotes

کتابی خسته‌کننده و پر از پانویس


Modern philosophy is no more than a footnote to Greek philosophy.

فلسفه‌ی نوین چیزی جز زیرنگاشتی بر فلسفه‌ی یونان نیست.


پیشنهاد کاربران

پاورقی

رویداد، موضوع و یا جزئیاتی که بی اهمیت می باشد. an event, subject or detail which is not important
ناچیز - بی اهمیت
مثال:His tumultuous triumph 5 years ago now seems a mere footnote in history .
پیروزی پر سر و صدای پنج سال پیش وی ، اکنون بسیار بی اهمیت جلوه میکند.

پیش پاافتاده، کم اهمیت

پانوشت


کلمات دیگر: