1. exponent of root
فرجه ی توان کسری،نمای کسری
2. an irrational exponent
توان (نماینده ی) گنگ
3. he is an exponent of the idea of racial equality
او مروج عقیده ی تساوی نژادی است.
4. Adam Smith was an exponent of free trade.
[ترجمه ترگمان]آدام اسمیت توان تجارت آزاد را داشت
[ترجمه گوگل]آدام اسمیت نماینده تجارت آزاد بود
5. She is an exponent of vegetarianism.
[ترجمه ترگمان]او توان گیاه خواری را دارد
[ترجمه گوگل]او یک نماینده گیاهی است
6. Huxley was an exponent of Darwin's theory of evolution.
[ترجمه ترگمان]هاکسلی از نظریه تکامل داروین بود
[ترجمه گوگل]هاکسلی نماینده تئوری تکامل داروین بود
7. Robert De Niro has been a faithful exponent of 'the Method', immersing himself totally in his roles and notorious for gaining and losing whatever weight has been necessary to convey the character.
[ترجمه ترگمان]\"رابرت دنیرو\" (Robert De Niro)یک توان صادقانه از روش، غوطه ور ساختن خود در نقش خود و بدنام سازی برای بدست آوردن و از دست دادن هر وزن لازم برای انتقال شخصیت است
[ترجمه گوگل]رابرت دنیرو، یکی از متفکران «روش» بوده است، خود را کاملا در نقشهایش غرق کرده و بدنبال رسیدن و از دست دادن وزن لازم برای انتقال شخصیت است
8. She's a practised exponent of the sport of water - skiing.
[ترجمه ترگمان]او توان ورزش اسکی را تمرین می کند
[ترجمه گوگل]او یکی از معدود ورزش هایی است که به ورزش اسکی می انجامد
9. The exponent is guided by the directions of the compass and defends each area with a block and counter-attack.
[ترجمه ترگمان]توان با جهت قطب نما هدایت می شود و از هر منطقه با یک بلوک و مقابله با حمله دفاع می کند
[ترجمه گوگل]نماینده با جهت قطب نما هدایت می شود و از هر منطقه با یک بلوک و ضد حمله دفاع می کند
10. This condition means that the Pareto exponent and we may note that a rise in s 1 reduces the Pareto exponent.
[ترجمه ترگمان]این شرط به معنی توان پارتو است و ممکن است توجه داشته باشیم که افزایش ۱ s نمای پاراتو را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]این وضعیت بدان معنی است که معادله پارتو و ما ممکن است توجه داشته باشیم که افزایش s 1 معادله پارتو را کاهش می دهد
11. Thankfully this fate has not befallen a splendid exponent of rabbinical humour, Rabbi Lionel Blue.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه این سرنوشت بر روی یک نمای باشکوه از humour، ربی لیونل آبی، به دست نیامده است
[ترجمه گوگل]خوشبختانه این سرنوشت یک شخصیت پر زرق و برق طنز رابینسین، روباهی لیونل آبی نیست
12. Aristophanes calls him a stinking exponent of a malodorous trade.
[ترجمه ترگمان]Aristophanes او را به صورت یک معامله بد بو برده
[ترجمه گوگل]ارسطوف او را یک نماینده مضحک تجارت عصبی می نامد
13. The poet Goethe is a supreme exponent of the Romantic response to nature.
[ترجمه ترگمان]گوته شاعر، مظهر عالی پاسخ رومانتیک به طبیعت است
[ترجمه گوگل]گوته شاعر برجسته ای از پاسخ رمانتیک به طبیعت است
14. He is a great exponent of Brahms.
[ترجمه ترگمان]exponent از برامس است
[ترجمه گوگل]او نماینده بزرگی از برامس است
15. Chandler remains the greatest exponent of detective fiction.
[ترجمه ترگمان]چندلر بزرگ ترین of داستان detective
[ترجمه گوگل]چاندلر بزرگترین نماینده داستان داستانی است