کلمه جو
صفحه اصلی

fox


معنی : روباه، روبه، سحلب، روباه بازی کردن، گیج کردن، تزویر کردن
معانی دیگر : آدم روباه صفت، محیل، حیله گر، فریبکار، دغلکار، نیرنگ باز، (صفحه ی کتاب و غیره) دارای لکه های زرد و قهوه ای کردن یا شدن (مثلا در اثر کهنگی)، زرد و رنگ رفته شدن، حیله گری کردن، روبه صفتی کردن، فریب دادن، نیرنگ زدن، عاجز کردن، مات و مبهوت کردن، (جانورشناسی) روباه (جنس های vulpes و urocyon)، خز روباه، پوست روباه، (امریکا ـ خودمانی) زن دلربا، شهوت انگیز، هوس انگیز، (به ویژه آبجو) از راه تخمیر ترش مزه کردن، ترشیدن، ترشاندن، (رویه ی کفش، چکمه و غیره را) تعمیر کردن، پینه دوزی کردن، (مهجور) مست کردن، قبیله ی سرخپوستان فاکس که در ایالت ایوا زندگی می کنند، سرخپوست فاکس، چارلز جیمز فاکس (دولتمرد و سخنور انگلیسی)

انگلیسی به فارسی

روباه، روباه بازی کردن، تزویر کردن، گیج کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: foxes
(1) تعریف: a wild carnivore, related to dogs and wolves, that has a pointed muzzle, erect ears, and a bushy tail.

(2) تعریف: the fur of such an animal.

(3) تعریف: a person who displays the slyness or cunning considered to be characteristic of this animal.

(4) تعریف: (slang) a sexy or good-looking young person, esp. a woman.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: foxes, foxing, foxed
(1) تعریف: to deceive or outwit by trickery or cunning.

(2) تعریف: to make or repair (a shoe) by applying leather or other material to form or re-cover the upper front.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to act with craft or cunning.

• family name; fox studios, movie and television production company located in california and australia, division of 20th century fox
type of animal from the dog family; fur from a fox; shrewd and cunning person
act with cunning; cheat, deceive, bewilder (slang)
a fox is a wild animal which looks like a dog and has reddish-brown fur.
if something foxes you, you cannot understand it or solve it; an informal use.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] شکل لغوی رقمی در سیستم عددی مبنای شانزده که متناظر با مقدار دهدهی 15 است

مترادف و متضاد

روباه (اسم)
fox, slyboots, reynard

روبه (اسم)
fox

سحلب (اسم)
tod, fox, vixen, salep, saloop

روباه بازی کردن (فعل)
fox

گیج کردن (فعل)
fluster, confuse, incommode, stun, addle, knock down, confound, distract, befuddle, stupefy, astonish, flummox, daze, flabbergast, bewilder, perplex, befog, besot, bemuse, muddle, fuzz, fox, petrify, fuddle, obfuscate, stump

تزویر کردن (فعل)
falsify, fox

جملات نمونه

I was completly foxed by her smiles.

لبخندهای او مرا کاملاً فریب داد.


The disappearance of the money foxed us all.

ناپدید شدن پول‌ها همه ما را مات و سردرگم کرد.


Rummel tried to outfox the Allies but failed in the end.

رومل کوشید که به متحدین حیله بزند؛ ولی بالأخره ناکام شد.


This page is foxed on the corners.

گوشه‌های این صفحه زرد شده است.


1. the fox came out of his hole
روباه از شبگاه خود بیرون آمد.

2. the fox outwitted the hounds
روباه (با حیله گری) سگ های تازی را اغفال کرد.

3. the fox was beset by farmers wielding clubs
روباه توسط روستاییان چماق به دست احاطه شده بود.

4. a sly fox
یک روباه مکار

5. set the fox to watch the goose
گوشت را دست گربه سپردن

6. he disposed of the fox with one blow to the head
او روباه را با یک ضربه به سرش خلاص کرد.

7. the dogs holed the fox
سگ ها روباه را به سوراخی راندند.

8. our neighbor was an old fox
همسایه ی ما پیر نیرنگ بازی بود.

9. the silver phase of the red fox
رنگامه ی نقره فام روباه قرمز

10. in full bay, the hounds followed the fox
سگ های تازی زوزه کنان در تعقیب روباه بودند.

11. A fox may grow grey, but never good.
[ترجمه ترگمان]شاید یک روباه خاکستری به نظر برسد، اما هیچ وقت خوب نیست
[ترجمه گوگل]روباه می تواند خاکستری شود، اما هرگز خوب نیست

12. The sleeping fox catches no poultry.
[ترجمه ترگمان]روباه در خواب به مرغ و ماکیان اعتنا نمی کند
[ترجمه گوگل]فاکس خوابیدن هیچ مرغ ندارد

13. The fox changes his skin but not his habit.
[ترجمه ترگمان]روباه پوستش را عوض می کند، اما عادت او نیست
[ترجمه گوگل]روباه پوست خود را عوض می کند اما عادت او را تغییر نمی دهد

14. The fox is known by his brush.
[ترجمه ترگمان]روباه با قلم خودش شناخته می شود
[ترجمه گوگل]روباه با قلم خود شناخته شده است

15. The fox may grow grey, but never good.
[ترجمه ترگمان]روباه می تواند خاکستری شود، اما هیچ وقت خوب نیست
[ترجمه گوگل]روباه می تواند خاکستری، اما هرگز خوب نیست

16. The fox’s wiles will never enter the lion’s head.
[ترجمه ترگمان]نیرنگ روباه هرگز به سر شیر نمی رسد
[ترجمه گوگل]طلای روباه هرگز وارد شیر نخواهد شد

17. Though the fox run, the chicken hath wings.
[ترجمه ترگمان]اگر چه روباه فرار می کند، بال مرغ دارد بال می زند
[ترجمه گوگل]اگرچه روباه اجرا می شود، مرغ بال دارد

Our neighbor was an old fox.

همسایه‌ی ما پیر نیرنگ‌بازی بود.


اصطلاحات

outfox

(با حیله‌گری) پیش‌دستی کردن، بامبول زدن، ترفند زدن


پیشنهاد کاربران

روباه

روباه، روبه

روباه ترسناک




گول زدن، فریب دادن

اسم:روباه
فعل: گول زدن ، فریب دادن ، گیج کردن

روبه

حیله گر . دغل وقتی صفت باشه

سگ تازی مخصوص شکار، سگ شکارچی

fox
هَمریشه با :
آلمانی : Fuchs ( گویِش : فوکس )
پارسی : پوخش ؛ ساده شده به " پوش " بُن کارواژه یِ پوشیدن .
چِرایی ( عِلَّت ) این نام گُذاری : دَر فَرهَنگِ سَکایی بَرای دُنبِ پُرمو وُ پَشمِ روباه این نام را بَر آن نَهادَند وَلی دَر پارسی به زاب یا صِفتِ رُبایَندِگی آن که با نِیرَنگ وُ تَرفَند خوراک به چَنگ می آوَرَد نام گُذاشتَند.
واتِ آمیزه ی : x - وَ chs - " ک س " واگُفته می شَوَد که پارسی هَمتَرازِ آن " خ ش " اَست ، نِمونه :
roxana = رَخشان ، روشَنَک
lux = رَخش ، دِرَخش
lax = لَخش ، لَخشیدَن ( لَغزیدَن )


کلمات دیگر: