1. find fault (with)
عیبجویی کردن،خرده گیری کردن،خرده گرفتن،ایراد گرفتن،عیب یافتن
2. find favor
مورد لطف و توجه قرار گرفتن،جلب رضایت و عنایت (کسی را) کردن
3. find for
(دادگاه یا قاضی یا هیئت منصفه) به سود کسی حکم دادن
4. find one's (or its) level
به درجه یا رتبه یا مقام سزاوار خود رسیدن،به قدر استحقاق خود ترقی کردن
5. find one's feet
(به کاری یا جایی) عادت کردن،خوگرفتن،به خود اطمینان یافتن
6. find one's tongue
(به ویژه بعد از ترس یا ناراحتی یا کم رویی) قدرت تکلم را بازیافتن،دوباره به حرف آمدن
7. find oneself
1- (ماهیت و استعدادها و غیره ی) خود را یافتن 2- . . . بودن،پی بردن به
8. find out
پی بردن،کشف کردن
9. i find it belittling to wait behind the door of his room
برای من تحقیر کننده است که پشت در اتاقش انتظار بکشم.
10. i find the news very disconcerting
این خبر برایم بسیار پریشان کننده است.
11. to find a design in history
دست یافتن به الگویی در تاریخ
12. to find a missing book
کتاب گمشده را یافتن
13. to find an answer
به پاسخ دست یافتن
14. to find out the kinks in the engine
عیوب موتور را پیدا کردن
15. to find pleasure in music
از موسیقی احساس لذت کردن (لذت بردن)
16. to find the answer, he delved into many books
برای یافتن پاسخ کتب زیادی را بررسی کرد.
17. to find the ring, she began burrowing under the books
برای یافتن انگشتر شروع کرد به گشتن در زیر کتاب ها.
18. i could find no record of her death
مدرکی دال بر مرگ او پیدا نکردم.
19. now i find that i have been wrong
اکنون درمی یابم که در اشتباه بوده ام.
20. they must find new outlets for their industries
آنان باید برای صنایع خود بازارهای جدید بیابند.
21. try to find the medium between prodigality and stinginess
بکوش تا میانگیر (حدفاصل) ولخرجی و خست را بیابی.
22. we must find a more direct way of helping the poor
بایستی راه سرراست تری برای کمک به مستمندان بیابیم.
23. we must find a teacher who can civilize these mischievous children
باید معلمی پیدا کنیم که این بچه های شرور را آدم کند.
24. we will find him one way or another
هر طور شده او را پیدا خواهیم کرد.
25. you must find the mean between stinginess and prodigality!
باید حد وسط میان ولخرجی و خساست را پیدا کنی !
26. you will find my check herewith
چک مرا به پیوست ملاحظه خواهید فرمود.
27. he went to find his dog and lost his bicycle in the bargain
رفت سگ خود را پیدا کند دوچرخه خود را هم از دست داد.
28. how did you find out?
از کجا فهمیدی ؟
29. i did not find his house
خانه ی او رانیافتم.
30. i happened to find it
اتفاقا آن را پیدا کردم.
31. i have to find out who is at fault
باید بفهمم تقصیرکار کیست.
32. i'll have to find out who has written this letter
باید بفهمم این نامه را چه کسی نوشته است.
33. they announced the find of an important manuscript
یافتن نسخه ی خطی مهمی را اعلام کردند.
34. we will soon find out what stuff he is made of
بزودی به ماهیت او پی خواهیم برد.
35. you will soon find out who's who in this office
به زودی خواهی فهمید که در این اداره کی چه کاره است.
36. . . . where shall we find the fragrance of the rose; in the rose water
. . . بوی گل از چه بجوییم از گلاب
37. enclosed herein you will find my check
چک اینجانب در جوف است.
38. i am curious to find out about his motive
مشتاقم که از انگیزه ی او سر در بیاورم.
39. it was harder to find a wife now that he had passed his meridian
اکنون که اوج زندگی خودرا پشت سر گذاشته بود یافتن همسر مشکل تر شده بود.
40. let us brainstorm and find a solution
بیایید فکرهای خود را روی هم بگذاریم و چاره ای بیابیم.
41. our vain search to find the ring
جستجوی بیهوده ی ما برای یافتن انگشتر
42. she is trying to find a new situation
او درصدد یافتن شغل جدید است.
43. the president did not find it expedient to attend the meeting
رئیس جمهور صلاح ندانست که در جلسه حضور یابد.
44. they are struggling to find a solution
آنها تلاش می کنند که راه حلی بیابند.
45. they are trying to find out the cause of cancer
آنان می کوشند تا علت سرطان را بیابند.
46. seek and you shall find
عاقبت جوینده یابنده بود
47. he cheated me but i'll find some way to pay him back
او مرا گول زد ولی من هم هر طور شده تلافی خواهم کرد.
48. she is always trying to find fault with me
او همیشه می کوشد از من ایراد بگیرد.
49. she ruffled the pages to find the picture
برای یافتن تصویر،صفحات را تند ورق زد.
50. that actor was the best find of the year
آن هنرپیشه بهترین کشف سال بود.
51. the pigeons were trying to find food for their brood
کبوترها می کوشیدند برای جوجه های خود خوراک بیابند.
52. turn the dial until you find the station
دکمه را بچرخان تا ایستگاه را بیابی
53. stop being a bum, and go find a job!
بی عاری را کنار بگذار و برو شغلی پیدا کن !
54. at the end, he who seeks shall find
عاقبت جوینده یابنده بود
55. do not cross a river unless you find a shoal!
بی گدار به آب مزن !
56. he flipped through the cards trying to find an ace
او تند به ورق ها نگاه می کرد و می کوشید یک تکخال پیدا کند.
57. i misplaced my watch and could not find it
ساعتم را در جای خودش نگذاشتم و (لذا) نمی توانستم آنرا پیدا کنم.
58. the lad was afraid his father would find out
پسر بچه می ترسید که پدرش بفهمد
59. airplanes used the mountain as a landmark to find the airport
هواپیماها برای یافتن فرودگاه از آن کوه به عنوان نشانه استفاده می کردند.
60. all day they pounded the pavement trying to find work
تمام روز در جستجوی کار با مشقت خیابان ها را گز می کردند.
61. i must have mislaid my key; i can't find it
لابد کلیدم را در جای عوضی گذاشته ام ; نمی توانم آن را بیابم.
62. i raked about in the files but couldn't find the photograph
پرونده ها را زیر و رو کردم ولی نتوانستم آن عکس را پیدا کنم.
63. i ransacked all the drawers and still couldn't find my passport
همه ی کشوها را زیر و رو کردم ولی پاسپورتم را پیدا نکردم.
64. i rooted through the garbage in order to find the ring
برای یافتن انگشتر خاکروبه ها را زیرو رو کردم.
65. those who are used to a western lifestyle find it hard to live in africa
برای آنان که به شیوه ی زندگی غربی خو گرفته اند،زندگی در افریقا دشوار است.
66. he was cherishing the thought that someday he would find his lost child
او این خیال را در سر می پروراند که روزی فرزند گمشده ی خود را خواهد یافت.
67. in a psychological test the mice were taught to find their way through a labyrinth
در یک آزمون روان شناسی به موش ها یاد دادند که راه خود را در یک پیچراه پیدا کنند.
68. to break the monotony of his life, he tried to find new friends
برای تغییر یکنواختی زندگی اش کوشید دوستان جدیدی بیابد.
69. don't pay a down payment; keep your options open until you find your ideal house
بیعانه نده،تا خانه ی دلخواه خود را پیدا نکرده ای امکان انتخاب خود را محدود نکن.
70. ask and it shall be given to you; seek and you shall find
بخواه تا به تو داده شود; جستجو کن تا بیابی