کلمه جو
صفحه اصلی

for


معنی : بواسطه، در مدت، برای، بخاطر، بمنظور، بجهت، از طرف، به بهای، برله، بقدر، بطرفداری از، در برابر، در مقابل، مربوط به، بجای، برای اینکه، چون که، زیرا که
معانی دیگر : بهر، به جای، در عوض، از طرف (کسی دیگر)، از سوی، به سود، به نفع، به هواخواهی از، موافق، به افتخار (کسی)، به احترام، به منظور، به جهت، به مقصد، به سوی، عازم، برای انجام (یا دستیابی به)، به عنوان، درپی، در جستجوی، برای طلب، برای هدف بخصوصی، مناسب برای، درخور، درباره ی، در مورد، با درنظر گرفتن، با وجود، از شدت، به نسبت، در ازای، به مبلغ، به قیمت، برای مدت، به دلیل آن که، پیشوند:، دور (از)، جدا (از)، فرا ـ [forget و forbid]، مخفف:، برون مرزی، مال

انگلیسی به فارسی

برای، بجهت، بواسطه، بجای، از طرف، به بهای، درمدت،بقدر، در برابر، درمقابل، برله، بطرفداری از، مربوط به، مال، برای اینکه، زیرا که، چونکه


برای، زیرا که، چون که، بخاطر، برای اینکه، مربوط به، در مدت، بمنظور، در برابر، در مقابل، بجهت، بجای، از طرف، بواسطه، به بهای، برله، بقدر، بطرفداری از


انگلیسی به انگلیسی

پیشوند ( prefix )
(1) تعریف: away; off.

- forgive
[ترجمه ترگمان] عفو کنید
[ترجمه گوگل] ببخشید
- forswear
[ترجمه ترگمان] قسم می خورم
[ترجمه گوگل] فحش دادن
- forbid
[ترجمه ترگمان] قدغن کردن
[ترجمه گوگل] ممنوع

(2) تعریف: extremely; utterly.

- forlorn
[ترجمه ترگمان] بی کس،
[ترجمه گوگل] فریب خورده
حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: used to indicate the purpose, aim, or destination of an action.

- He was heading for the door.
[ترجمه دریا] اون مرد داشت به سمت در می رفت.
[ترجمه ترگمان] داشت می رفت سمت در
[ترجمه گوگل] او برای درب رفت
- They worked for reform.
[ترجمه ترگمان] آن ها برای اصلاحات تلاش کردند
[ترجمه گوگل] آنها برای اصلاح کار می کردند

(2) تعریف: used to indicate receipt or benefit.

- There is help for the needy.
[ترجمه ترگمان] نیازمندان به نیازمندان کمک می کنند
[ترجمه گوگل] کمک برای نیازمندان وجود دارد
- She bought a card for her mother.
[ترجمه ترگمان] یه کارت واسه مامانش خریده
[ترجمه گوگل] او یک کارت برای مادرش خرید

(3) تعریف: as the result of.

- She was rewarded for her efforts.
[ترجمه ترگمان] او به خاطر تلاش هایشان پاداش داده بود
[ترجمه گوگل] او برای تلاش هایش پاداش داده شد

(4) تعریف: used to show duration or continuance.

- We walked for an hour.
[ترجمه ترگمان] یک ساعت راه رفتیم
[ترجمه گوگل] ما یک ساعت به طول انجامیدیم

(5) تعریف: with respect to.

- It's surprisingly cold for June.
[ترجمه ترگمان] به طور شگفت آوری برای ماه ژوئن سرد است
[ترجمه گوگل] شگفت آور برای ماه ژوئن سرد است

(6) تعریف: in order to do or obtain.

- He went to the supply cabinet for pencils.
[ترجمه ترگمان] اون رفت تا مداد رو برای مداد تهیه کنه
[ترجمه گوگل] او به مداد عرضه برای مداد رفت

(7) تعریف: in favor of.
مترادف: pro
متضاد: against, con
مشابه: in favor of

- We're all for changing the rule.
[ترجمه ترگمان] همه ما برای تغییر قانون هستیم
[ترجمه گوگل] همه ما برای تغییر قانون است
- Are you for us or against us?
[ترجمه ترگمان] برای ما یا بر علیه ماست؟
[ترجمه گوگل] آیا شما برای ما یا علیه ما هستی؟

(8) تعریف: in exchange for.

- I'll give you fifty dollars for that old bookcase.
[ترجمه ترگمان] پنجاه دلار برای اون قفسه قدیمی بهت میدم
[ترجمه گوگل] من پنجاه دلار برای آن کتابخانه قدیمی می دهم

(9) تعریف: in spite of; notwithstanding.

- She is quite serious about the matter for all her kidding around.
[ترجمه ترگمان] او در این مورد کاملا جدی است
[ترجمه گوگل] او برای همه شوخی هایش کاملا در مورد موضوع جدی است

(10) تعریف: by reason of; because of.

- They clapped for joy.
[ترجمه ترگمان] آن ها برای شادی کف زدند
[ترجمه گوگل] آنها برای شادی چسبیدند

(11) تعریف: indicating.

- This is the symbol for infinity.
[ترجمه ترگمان] این نماد ابدیت است
[ترجمه گوگل] این نماد برای بی نهایت است

(12) تعریف: on behalf of; in representation of.
مشابه: in favor of

- He speaks for all of us.
[ترجمه ترگمان] اون برای همه ما حرف میزنه
[ترجمه گوگل] او برای همه ما صحبت می کند
حرف ربط ( conjunction )
• : تعریف: since; because.

- I won't go, for I'm not feeling well.
[ترجمه ترگمان] من نخواهم رفت، چون حالم خوب نیست
[ترجمه گوگل] من نخواهم رفت، زیرا احساس خوبی ندارم

• maximum ability to turn and "look" of a camera or identification device of a missile
to; in order to; in favor of; about, regarding; because; during, during the span of; in consideration of; on behalf of
because, on account of, due to the fact that
if something is for someone, they are intended to have it or benefit from it.
you use for when you are describing the purpose of something, the reason for something, or the cause of something.
if you work for someone, you are employed by them.
if you speak or act for someone, you do it on their behalf.
you use for when you are saying how something affects someone.
you also use for when you are mentioning a person or thing that you have feelings about.
you use for when you are mentioning two things that are equivalent or can be substituted in some way.
you also use for after such words as `time', `space', or `money' when you are saying how much of it there is and what use could be made of it.
you use for to say how long something lasts or continues.
you also use for to say how far something extends.
if something is planned for a particular time, it is planned to happen then.
if you leave for a place or if you take a train, plane, or boat for a place, you are going there.
you use for when you are talking about the cost of something.
you also use for when you state the second part of a ratio.
you can use for when you say that someone or something is surprising in relation to other aspects of them.
if you are for something, you are in favour of it.
for is sometimes used to mean `because'; an old-fashioned use.
you use an expression such as for the first time when you are saying how many times or on which occasion something has happened.
if you are all for something, you are very much in favour of it.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] کلمه ی کلیدی که نوعی حلقه در زبان بیسیک، پاسکال، c و Algol را تعریف می کند . این کلمه در زبان PL/I و فرتون به کلمه ی DO مربوط می شود . یک حلقه FOR موجب می شود که متغیر ی به نام متغیر حلقه، به ترتیب مقادیر گوناگونی را در خود جای دهد . مثلاً این دسته جمله ها در زبان بیسیک وپاسکال به ترتیب اعداد 1 تا 10 را چاپ می کنند . 05REMthis is BASIC 10 FOR I=1 TO 10 20 PRINT 1 30 NEXT1 {this is pascal : FOR i 10 DO writein (i) hcpgri FOR می توان برای ایجاد تکرار استفاده کرد . همچنین از آن می توان برای دادن مقادیر گوناگون به متغیر حلقه استفاده کرد . مثلاً چگونگی محاسبه حاصل جمع کل اعاد 1 تا 100 به شکل زیر است . 05 REM IN BACIC : 10 LET TO=0 20 FOR TO = 100 30 LET T=T +I 40 NEXT I 50 PRINT T ( IN PASCAL PROGRAM addup ( ouat put : VAR i , t:INTEGER BEGIN t:=0 FOR i :=1 10 100 DO t:=t +i writeln (t) END اگر چه جملات درون حلقه می توانند مقدار متغیر حلقه را بررسی کنند . اما نباید آن را تغییر دهند . زیرا نتیجه ی چنین اقدامی قابل پیش بینی نیست . در زبان پاسکال، قرار دادن بیش از یک جمله در حلقه به وسیله ی قرار دادن جمله ها میان end , begin انجام می شود به این ترتیب : FOR i: = 1 10 5 DO BEGIN writeln (I :=j+i END در زبان c جمله ی for بسیار کلی تر بوده و شیوه یآن چنین است . for ( init , test , step ( statement ) init جمله ای است که قبل از شروع حلقه، یک بار اجرا می شود . test بیانگر شرطی است که باید در هر تکرار حلقه بر قرار باشد و statements جمله هایی هستند که درون حلقه قرار دارند . مثلاً این برنامه، اعداد صحیح 1 تا 10 را در زبان c چاپ می کند . جمله for در زبان c توانمندتر از معادل آن در زبانهای پاسکال و بیسیک است . - فرمان FOR.
[ریاضیات] برحسب، به ازای، به ازاء، در مورد، نسبت به، وقتی که
[حقوق] تحویل به راه آهن (بهای کالا به علاوه هزینه حمل تا راه آهن)
[نساجی] قیمت کالا تحویل روی واگن راه آهن در محل بارگیری

مترادف و متضاد

Synonyms: as, as long as, because, being, considering, inasmuch as, now, since, whereas


in consideration of


بواسطه (حرف اضافه)
from, by, through, for, thru, because of, out of

در مدت (حرف اضافه)
within, for, during, pending

برای (حرف اضافه)
on, to, toward, for, for the sake, in order that

بخاطر (حرف اضافه)
through, for, pro

به منظور (حرف اضافه)
for

بجهت (حرف اضافه)
for

از طرف (حرف اضافه)
of, for, on behalf of

به بهای (حرف اضافه)
for

برله (حرف اضافه)
for

بقدر (حرف اضافه)
for

بطرفداری از (حرف اضافه)
for

در برابر (حرف اضافه)
to, unto, against, versus, for

در مقابل (حرف اضافه)
against, versus, for, vis-a-vis

مربوط به (حرف اضافه)
as to, anent, for, as for

بجای (حرف اضافه)
for, instead of

برای اینکه (حرف اضافه)
for, in order that

چون که (حرف ربط)
since, for, insomuch, because

زیرا که (حرف ربط)
for, because

in consequence of the fact that


Synonyms: after, as, beneficial to, concerning, conducive to, during, for the sake of, in contemplation of, in exchange for, in favor of, in furtherance of, in order to, in order to get, in place of, in pursuance of, in spite of, in the direction of, in the interest of, in the name of, notwithstanding, on the part of, on the side of, pro, supposing, to, to counterbalance, to go to, to the amount of, to the extent of, toward, under the authority of, with a view to, with regard to, with respect


جملات نمونه

to walk for an hour

به مدت یک ساعت راه رفتن


an appointment for 2 p.m.

قرار ملاقات برای دو بعد از ظهر


Comfort him for he is sad.

او را دلداری بده؛ زیرا که ناراحت است.


1. for a few years he vibrated between art and teaching
چند سالی (در انتخاب) میان هنر و معلمی مردد بود.

2. for a fish water is the natural medium
محیط طبیعی برای ماهی آب است.

3. for a minute the eagle hung poised in the sky
برای لحظه ای عقاب در هوا معلق ماند.

4. for a moment we were dizzy but we quickly came to ourselves
برای لحظه ای گیج بودیم ولی به سرعت حالمان سرجایش آمد.

5. for a small fee she expertizes on the value of antiques
در مقابل وجه کمی درباره ی ارزش اشیای آنتیک نظر می دهد.

6. for a time, the shadow remained stationary
سایه تا مدتی بی حرکت باقی ماند.

7. for a while after the death of nadershah, chaos gripped the country
پس از مرگ نادرشاه تا مدتی کشور دستخوش هرج و مرج بود.

8. for a while it hailed, then it turned into rain
تامدتی تگرگ آمد و سپس تبدیل به باران شد.

9. for a while, he entertained thoughts of emigrating
چند صباحی در فکر مهاجرت بود.

10. for a while, he leaned toward socialism
چند صباحی به سوسیالیسم گرایش داشت.

11. for a while, he took a crack at writing poetry
چند صباحی شعرنویسی را امتحان کرد.

12. for a while, the allies demilitarized germany
تا مدتی متفقین آلمان را ارتش زدایی کردند.

13. for a while, the communists flirted with the fascists
چند صباحی کمونیست ها با فاشیست ها لاس زدند.

14. for a while, the library became his haunt
چند صباحی کتابخانه ی دانشگاه پاتوق او بود.

15. for a while, the millionnaire dabbled at painting
مرد میلیونر چند صباحی با نقاشی خود را سرگرم کرد.

16. for all his learning he is stupid
با وجود آن همه دانشی که دارد بی شعور است.

17. for all i said
به رغم آنچه گفتم

18. for aught i care
تا آنجا که به من مربوط می شود

19. for children ranging in age from 5 to 10
برای کودکانی که سن آنها میان 5 و 10 است

20. for days on end
روزهای متوالی

21. for dinner, we had curry and rice
شام برنج و خورش کاری داشتیم.

22. for entertainment there was also music and swimming
برای سرگرمی موسیقی و شنا هم وجود داشت.

23. for ever
برای همیشه

24. for every good hunting dog there are a hundred sorry ones
در مقابل هر یک سگ شکاری خوب صد سگ بد وجود دارد.

25. for fifty years he served the household of a merchant
پنجاه سال در خانه ی تاجری نوکری کرد.

26. for forty days he wandered in the wilderness
او چهل روز در بیابان سرگردان بود.

27. for god's sake stop fussing me!
تو را به خدا دست از سرم بردار!

28. for god's sake, spare my life!
ترا به خدا مرا نکش !

29. for goodness sake, turn off the radio!
ترا به خدا رادیو را خاموش کن !

30. for growing children milk is just the ticket
برای کودکان در حال رشد شیر بهترین چیز است.

31. for heaven's sake!
تو را خدا !،به خاطر خدا!

32. for her the examination was a breeze
برای او آن امتحان مثل آب خوردن بود.

33. for his disobedience the captain was reduced to the ranks
به خاطر نافرمانی سروان را به درجه ی سربازی تنزل دادند.

34. for his services he was given the title "father of the nation"
به خاطر خدماتش به او عنوان ((پدر ملت)) را دادند.

35. for land's sake!
بخاطر خدا!

36. for me that news was death
آن خبر برای من مانند مرگ بود.

37. for me the must thing is to be prepared at all times
برای من چیز واجب این است که همیشه آماده باشم.

38. for me, writing is business as well as recreation
برای من نگارش هم کسب است هم تفریح.

39. for men there was farming; for women, the loom
کار مردها کشاورزی بود و کار زنان بافندگی.

40. for my mother's sake
به خاطر مادرم

41. for no apparent reason
بدون دلیل آشکار

42. for norooz we must reserve rooms now
از حالا باید برای نوروز اتاق پیشگرفت (رزرو) کنیم.

43. for norooz, i would like to retire to a quiet place in the mountains
برای نوروز دوست دارم به جای دنجی در کوهستان پناه ببرم.

44. for one thing, it is still raining
از طرفی هنوز هم دارد باران می آید.

45. for perpetuity
برای همیشه

46. for purely defensive reasons
به دلایل صرفا پدافندی

47. for recreation i go to movies
برای تفریح به سینما می روم.

48. for sentimental reasons
به دلایل عاطفی

49. for several decades, stalin's works formed the bible of communism
برای چندین دهه آثار استالین کتاب مقدس کمونیسم بود.

50. for several reasons
به دلایل متعدد

51. for several years i taught english literature at the university of missouri
چندین سال در دانشگاه میسوری ادبیات انگلیس تدریس کردم.

52. for several years she was missioned in turkey
سال های متمادی در ترکیه ماموریت داشت.

53. for some christians, lent was a period of fasting and prayer
برای برخی مسیحیان ایام ((لنت)) دوران پرهیز و عبادت بود.

54. for some conservatives government intervention in private matters was anathema
از نظر برخی محافظه کاران دخالت دولت در امور فردی منفور تلقی می شد.

55. for some people money is a major incentive
برای برخی از مردم،پول انگیزه ی بزرگی است.

56. for sure i am gonna love you, all the way
حتما تا پایان تو را دوست خواهم داشت.

57. for the betterment of the society
برای بهبود جامعه

58. for the child, books were the entrance to a new world
برای آن کودک کتاب دری بود به یک دنیای جدید.

59. for the delectation of our esteemed audience
برای خوشایند شنوندگان گرامی ما

60. for the diversion of the enemy
برای منحرف کردن توجه دشمن

61. for the duration of his life
برای همه ی عمرش

62. for the express purpose of carrying oil
صرفا به منظور حمل نفت

63. for the good of mankind
برای سعادت بشریت

64. for the life of me i don't know where he is
به جان خودم قسم نمی دانم کجاست.

65. for the love of god, help me!
تورا به خدا به من کمک کن !

66. for the most part, that country is dry and mountainous
آن کشور به طور کلی خشک و کوهستانی است.

67. for the party, we needed extra help
برای مهمانی نیاز به کمک (یا مستخدم) اضافی داشتیم.

68. for the sake of friendship
به خاطر دوستی

69. for the sake of hygiene
به خاطر حفظ سلامتی

70. for them america was the land of hope
برای آنان امریکا سرزمین امید و آرزو بود.

for you

برای شما


to use blankets for coats

به جای پالتو پتو به کار بردن


o act for another person

از سوی شخص دیگری عمل کردن


to vote for someone

به کسی رأی موافق دادن


to fight for a cause

به هواداری از آرمانی پیکار کردن


are you for or against?

آیا موافقی یا مخالف؟


to give a party for someone

به افتخار کسی مهمانی دادن


to carry a gun for self-defense

برای دفاع از خود هفت‌تیر حمل کردن


to leave for one's home

به مقصد خانه‌ی خود عزیمت کردن


to fight for one's life

برای (حفظ) جان خود مبارزه کردن


to walk for exercise

به عنوان ورزش (برای ورزش) پیاده‌روی کردن


to write one's father for money

برای پول به پدر خود نامه نوشتن


to look for a lost article

دنبال چیز گمشده‌ای گشتن


flowers for my mother

گل برای مادرم


money for paying rent

پول برای پرداخت اجاره


a room for sleeping

اتاقی برای خوابیدن


for ever

برای همیشه


a need for improvement

نیاز به به‌سازی


He has an ear for music.

او موسیقی را خوب درک می‌کند.


He is very clever for a child.

در عین کودکی بسیار باهوش است.


This weather is too cool for Mordad.

این هوا برای مرداد خیلی خنک است.


to cry for pain

از زیادی درد فریاد کشیدن


ten dollars for each hour of work

ده دلار در مقابل هر ساعت کار


a check for $100

چکی به مبلغ صد دلار


They sell apples for two dollars a pound.

سیب‌ها را (به بهای) پوندی دو دلار می‌فروشند.


They bought it for ten thousand dollars.

آن را به ده هزار دلار خریدند.


Father, forgive them for they know not what they do.

خداوندا! آنان را ببخش؛ چون نمی‌دانند چه می‌کنند.


I'm all for going.

من کاملاً با رفتن موافقم.


For all his learning he is stupid.

باوجود آن‌همه دانشی که دارد، بی‌شعور است.


I write a prescription for the pharmacist to fill.

من نسخه می‌نویسم که داروساز آن‌را بپیچد.


o! for a close friend who would listen to me kindly!

کجاست دوست نزدیکی که با مهربانی به من گوش دهد!


اصطلاحات

all for

کاملاً موافق، کاملاً طرفدار


for all

علیرغم، باوجود


for someone to

برای آنکه کسی انجام بدهد


o! for

هیهات، افسوس، چی می‌شد اگر، دلم می‌خواست که


word for word

کلمه‌به‌کلمه، واژه‌به‌واژه، تحت‌اللفظی


پیشنهاد کاربران

مُختصِّ، اختصاص داده شده به

جهت ، به جهت / به منظور

حاوی
در بر دارنده

با وجودِ. . .
( for all her faults
با وجودِ همۀ اشتباهاتش )

به مدّتِ

اگر for در انتهای جمله و برای بیان مدت زمان بکار رود به معنای " به مدت" می باشد. در این حالت بیشتر در ساختار حال کامل یا حال کامل استمراری می آید.
مثال
I have been there for a long time
به مدت طولانی آنجا بوده ام.
مثال
she has been learning Germany for 2 years.
او به مدت 2 سال است که داره انگلیسی یاد میگیره.

نسبت به ( کسی یا چیزی و مانند آن )

مثال:
ben has had woodworking classes for two weeks

"They are anxious for her safety" ( آنها نگران امنیت او هستند. )

در این جمله و توضیح قبلش در خصوص استفاده ی به منظور نگرانی
ممکن است اگر کسی به سایت شما بسنده کند و معنی anxious ( نگرانی ) را نداند در مورد توضیح شما سوء برداشت کند ، بعلاوه این موضوع که ( برای ) در جمله ی ترجمه هم استفاده نشده .

آنها ( برای ) امنیت او نگران هستند .

به طرف، سوی

به قصد،


بادرنظر گرفتنِ، براساسِ،
از طرفِ، ازقولِ

none for
بدون درنظر گرفتنِ

در خصوص

در برخی از متون تخصصی، خصوصا متون حقوقی؛
به عنوانِ، از طرفِ، به جای

برای . . . . .

در برابر کسی یا چیزی قرار گرفتن. در شعار :
ONE FOR ALL, ALL FOR ONE
به نظرم تفاسیر گوناگونی میشه ازش کرد.

در قبال، در زمینه، بر حسب

برای، از دید، به نظر، از دیدگاه، از نگاه، به زعم
for Keally = از دید/از نگاه کیلی

گاهی لازم است حذف شود و ترجمه نشود ( در واقع به حرف اضافه - ِ تبدیل می شود ) :
The urgency for moving away from one - city approach has been illustrated here
ضرورتِ کناره گیری از رویکرد تک شهری در اینجا نشان داده شده است

به طورِ . . .

با
For little money : با پول خیلی کم

بستگی به نوع جمله داره مثلا واسه for you - for me - for everyone میشه ( برای )

حرف ربط ( ِ )

?What are you angry about
? What are you angry for
توی این جمله فرق آن چنانی ای ندارن.
اولی میگه به چه دلیلی؟ درمورد چی عصبانی هستی؟
دومی میگه برای چی عصبانی هستی؟

میبینید که فرق خیلی زیادی ندارن.

برای ، به خاطر

برای، بمنظور، بجهت

preposition, conjunction
حرف ربط و حرف اضافه

برای اینکه بتونیم بگیم یه چیزی چقدر دوام میاره یا ادامه داره استفاده میکنیم :
. Bake the cake for 40 minutes
برای 40 دقه کیک رو بپزید .

برای صحبت درباره فاصله :
. We walked for miles
مایل ها یا کیلومتر ها پیاده روی کردیم.

برای صحبت درباره دلیل چیزی :
:If, for any reason, you cannot attend, please inform us
اگر؛ به هردلیلی ، نمیتونید حضور پیدا کنید ، لطفا ما رو مطلع کنید.



@لَنگویچ





زیرا، به خاطر اینکه

در جهت. . موافق

در . . .
Discomfort increased with duration of driving for all three conditions
ناراحتی با مدت زمان رانندگی برای/در هر سه حالت افزایش یافت.

بجایِ
یکی از کابردهاش مترادف instead of


کلمات دیگر: