کلمه جو
صفحه اصلی

erase


معنی : پاک کردن، محو کردن، تراشیدن، خراشیدن، ستردن، اثار چیزی را از بین بردن
معانی دیگر : (از روی تخته سیاه یا نوار صوتی و غیره) پاک کردن، زدودن، مخدوش کردن، سودن، از خاطر دور کردن، از حافظه زدودن، (کامپیوتر) زدودن (از حافظه)

انگلیسی به فارسی

پاک کردن، آثار چیزی را از بین بردن، خراشیدن، تراشیدن، محوکردن


پاک کردن، تراشیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: erases, erasing, erased
(1) تعریف: to remove (markings, characters, or the like) by rubbing or scraping away; expunge; efface.
مترادف: delete, efface, expunge, rub out
مشابه: edit, eliminate, obliterate, remove, rub, wipe off

- Erase the incorrect total and write the correct total in its place.
[ترجمه ترگمان] کل نادرست را پاک کنید و کل صحیح آن را در محل خود بنویسید
[ترجمه گوگل] مجموع نادرست را پاک کنید و مجموع درستی را در جای خود بنویسید

(2) تعریف: to rub or scrape the markings from.
مشابه: clean, efface, wipe

- The teacher erased the blackboard.
[ترجمه lisa] معلم تخته سیاه را پاک کرد.
[ترجمه ترگمان] معلم تخته سیاه رو پاک کرد
[ترجمه گوگل] معلم تخته سیاه را پاک کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: erasable (adj.)
(1) تعریف: to remove markings or characters from something.
مترادف: delete

- On this typewriter you can erase with the backspace key.
[ترجمه ترگمان] تو این ماشین تایپ که میتونی با کلید backspace پاک کنی
[ترجمه گوگل] در این ماشین چاپگر شما می توانید با کلید برگشت برگرداندن پاک کنید

(2) تعریف: to allow easy erasing.
مشابه: clean, rub

- The blackboard erases with a wet sponge.
[ترجمه ترگمان] تخته سیاه با اسفنج خیس پاک شد
[ترجمه گوگل] تخته سیاه با اسفنج مرطوب پاک می شود

• rub off, totally remove
if you erase a thought or feeling, you get rid of it.
if you erase writing, you remove it by rubbing it with a rubber or cloth.
to erase sound or an image which has been recorded on a tape or information which has been stored in a computer means to remove it completely.
to erase something also means to remove it so that it no longer exists; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] پاک کردن فرانی که در OS/2 MS-DOS و سایر سیستمهای عامل که یک فایل مجموعه ای از فایلها را پاک می کند. نگاه کنید به RECOVERING ERASED FILES . - فرمان ERASE - پاک کردن .
[برق و الکترونیک] پاک کردن 1. پاک کردن اطلاعات ظبط شده روی نوار مغناطیسی با گذراندن آن از میدان مغناطیسی ثابت و قوی ( پاک کردن «دی سی » ) یا میدان مغناطیسی متغیر بسامد - بالا ( پاک کردن «ای سی » ) 2. صفر کردن تمام ارقام دودویی ذخیره شده در حافظه رایانه 3. حذف اطلاعات ذخیره شده قبلی در لامپ ذخیره - باری از طریق باردهی یا تخلیه بار تمام عناصر ذخیره کننده .

مترادف و متضاد

پاک کردن (فعل)
wash, wipe, abrade, erase, clean, purify, cleanse, rub, scrape, absolve, absterge, purge, assoil, obliterate, expiate, mop, furbish, lustrate, deterge, efface, sublimate, willow, winnow, wipe up

محو کردن (فعل)
erase, eliminate, annihilate, expunge, obliterate, blur, wipe out, deface, blot out, disfeature, cause to disappear, raze, efface, rase

تراشیدن (فعل)
erase, carve, scrape, face, grain, trim, expunge, pare, grave, shave, whittle, excoriate, exfoliate, raze, rase, resect

خراشیدن (فعل)
erase, scratch, scrape, graze, chafe, scrub, glance, scab, rase

ستردن (فعل)
erase, scrape, scrub, obliterate, shave, raze, efface, rase

اثار چیزی را از بین بردن (فعل)
erase

remove; rub out


Synonyms: abolish, annul, black out, blank, blot, blue pencil, cancel, cross out, cut, cut out, delete, disannul, dispatch, efface, eliminate, excise, expunge, extirpate, gut, kill, launder, negate, nullify, obliterate, scratch out, stamp out, strike, strike out, take out, trim, wipe out, withdraw, X-out


Antonyms: add, insert, put in


جملات نمونه

1. the teacher asked me to erase the blackboard
معلم از من خواست که تخته را پاک کنم.

2. she decided to burn his letters and erase the memory of his love from her mind
تصمیم گرفت که نامه های او را بسوزاند و یاد عشق او را از خاطره ی خود بزداید.

3. prejudices that are so ingrained that it is impossible to erase them
پیشداوری هایی که آنقدر جایگزین شده اند که زدودن آنها محال است

4. They are determined to erase the bad memories of last year's defeats.
[ترجمه mahnaz] ان ها مصمم هستند که خاطرات بد از شکست های پارسال را از ذهنشان پاک کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها مصمم هستند که خاطرات بد شکست های سال گذشته را پاک کنند
[ترجمه گوگل]آنها مصمم هستند که خاطرات بد از شکست های سال گذشته را پاک کنند

5. Some memory, to be able to erase; Just as some people,to be able to replace.
[ترجمه ترگمان]برخی از حافظه باید قادر به پاک کردن باشند؛ درست مانند برخی افراد، قادر به جایگزین کردن آن ها باشید
[ترجمه گوگل]برخی از حافظه، قادر به پاک کردن؛ همانند بعضی افراد، قادر به جایگزینی است

6. Tiger Woods is determined to erase the memory of a disappointing Cup debut two years ago.
[ترجمه tvchn] تیگروودس مصمم است تا خاطره از دست دادن جام دو سال پیش را پاک کند
[ترجمه ترگمان]تایگر وودز برای اولین بار در دو سال پیش تصمیم به پاک کردن خاطره یک جام نومید شد
[ترجمه گوگل]تیگر وودز مصمم است که دو سال قبل حافظه یک جام کاندیدای ناامید کننده را پاک کند

7. You cannot erase injustice from the world.
[ترجمه Alireza] تو نمیتونی بی عدالتی رو از جهان پاک کنی
[ترجمه ترگمان]تو نمیتونی بی عدالتی رو از دنیا پاک کنی
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید بی عدالتی را از جهان پاک کنید

8. They are desperate to erase the memory of that last defeat in Cardiff.
[ترجمه ترگمان]اونا خیلی نا امید هستن که خاطره آخرین شکست در کاردیف رو پاک کنن
[ترجمه گوگل]آنها ناامید هستند تا حافظه آن شکست اخیر در کاردیف را پاک کنند

9. She had tried to erase the memory of that day.
[ترجمه ...] او ( مونث ) سعی میکرد خاطره آن روز را پاک کند.
[ترجمه M.a] او سعی کرد خاطره آن روز را پاک کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرده بود خاطره آن روز را پاک کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرده بود حافظه آن روز را پاک کند

10. Taylor wants a convincing victory to erase doubts about his team's ability to reach the World Cup finals.
[ترجمه ترگمان]تیلور یک پیروزی قانع کننده می خواهد تا شک در مورد توانایی تیمش برای رسیدن به فینال جام جهانی را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]تیلور می خواهد یک پیروزی قانع کننده برای پاک کردن شک و تردید در مورد توانایی تیمش برای رسیدن به فینال جام جهانی

11. Make light pencil lines so that they will erase easily.
[ترجمه ‌‌‌‌] خط های کم رنگی را با مداد رنگی بکشید تا به راحتی توانست اون رو پاک کرد .
[ترجمه ترگمان]خطوط مداد رنگی درست کنید تا آن ها به راحتی پاک شوند
[ترجمه گوگل]خطوط مداد نور را به طوری که راحت پاک کنند

12. The gang had to erase Jack before he informed on them.
[ترجمه ترگمان]گروه باید \"جک\" رو قبل از اینکه بهشون خبر بده پاک کنه
[ترجمه گوگل]این باند مجبور شد جک را قبل از اطلاع از آنها پاک کند

13. He couldn't erase the tragic scene from his memory.
[ترجمه ترگمان]نمی توانست صحنه غم انگیزی را از حافظه اش پاک کند
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست صحنه تراژیک را از حافظه اش پاک کند

14. He couldn't erase the image from his mind.
[ترجمه ترگمان]نمی توانست تصویر را از ذهنش پاک کند
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست تصویر را از ذهنش پاک کند

15. It's in pencil so you can just erase anything that's wrong.
[ترجمه ترگمان]با مداد نوشته که میتونی هر چیزی رو که اشتباه باشه پاک کنی
[ترجمه گوگل]این در مداد است، بنابراین شما فقط می توانید هر چیزی که اشتباه است پاک کنید

The teacher asked me to erase the blackboard.

معلم از من خواست که تخته را پاک کنم.


They erased the date on the document and inserted a false one.

آنان تاریخ روی سند را پاک کردند و تاریخی جعلی به‌جای آن نوشتند.


She decided to burn his letters and erase the memory of his love from her mind.

تصمیم گرفت که نامه‌های او را بسوزاند و یاد عشق او را از خاطره‌ی خود بزداید.


پیشنهاد کاربران

تراشیدن از روى چیزى

Remove marks or writing

پاگ کردن یاور داشتن چیزی از سطحی

پاک کردن

erase =Wipe out
پاک کردن، تمیز کردن


remove marks or writing
پاک کن یا پاک کردن
بستگی به نوع کلمه داره که verb یا نه

erase=remove marks or writing
به معنی پاک کردن✡

این کلمه در reach 2 کانون زبان ایران میشه:
معنی:پاک کردن

Remove marks or writing
علامت ها یا نوشته ها را حذف کنید.

فوووت کردن - دمیدن و. . . ( برای verb )


کلمات دیگر: