کلمه جو
صفحه اصلی

delimit


معنی : تعیین کردن، محدود کردن، محدود ساختن، حدود معین کردن، مرزیابیکردن
معانی دیگر : حد و مرز تعیین کردن، مرزبندی کردن، مرزدار کردن، کران دار کردن (delimitate هم می گویند)، حدود چیزی را معین کردن

انگلیسی به فارسی

تعیین کردن حدود


حدود(چیزی را) معین کردن، مرزیابی کردن


محدود کردن، محدود ساختن، حدود معین کردن، تعیین کردن، مرزیابیکردن


انگلیسی به انگلیسی

• demarcate, set the boundaries of
if you delimit something, you fix or establish its limits; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] تعیین کردن حدود
[ریاضیات] محدود کردن، تعیین حدود

مترادف و متضاد

تعیین کردن (فعل)
assign, fix, specify, state, appoint, determine, define, assess, slate, locate, delimit, qualify, prescribe, tell off

محدود کردن (فعل)
curb, demarcate, border, bound, limit, fix, narrow, terminate, determine, define, dam, stint, restrict, confine, delimit, circumscribe, compass, gag, straiten, cramp, delimitate, impale

محدود ساختن (فعل)
bound, limit, trammel, delimit, de-escalate

حدود معین کردن (فعل)
delimit

مرزیابیکردن (فعل)
delimit

جملات نمونه

1. A ravine delimited the property on the south.
[ترجمه ترگمان]یک دره در جنوب بود
[ترجمه گوگل]یک دره مالکیت را در جنوب تعریف می کند

2. This is not meant to delimit what approaches social researchers can adopt.
[ترجمه ترگمان]این به معنای تعیین حدود آنچه که محققان اجتماعی می توانند اتخاذ کنند نیست
[ترجمه گوگل]این به معنای محدود کردن چیزی نیست که رویکردهای محققان اجتماعی می تواند اتخاذ کند

3. The first chapter delimits her area of research.
[ترجمه ترگمان]فصل اول حوزه پژوهش او را مورد بررسی قرار می دهد
[ترجمه گوگل]فصل اول زمینه تحقیقات خود را مشخص می کند

4. The last chapter delimits his results of research.
[ترجمه ترگمان]فصل آخر نتایج تحقیقات خود را بیان می کند
[ترجمه گوگل]فصل آخر نتایج پژوهش خود را مشخص می کند

5. Police powers are delimited by law.
[ترجمه ترگمان]نیروهای پلیس با قانون مشخص می شوند
[ترجمه گوگل]قدرت های پولیس توسط قانون تعریف شده اند

6. These lists are sorted in numerical order and delimited by square brackets.
[ترجمه ترگمان]این لیست ها به ترتیب به ترتیب عددی و با توجه به براکت های مربع مرتب شده اند
[ترجمه گوگل]این لیست ها به ترتیب عددی مرتب شده اند و توسط مربع های مربع تعریف شده اند

7. The fence delimits the state boundaries.
[ترجمه ترگمان]حصار مرزه ای کشور را مسدود می کند
[ترجمه گوگل]حصار مرزهای دولت را محدود می کند

8. The sum delimited for military spending, 10000 million roubles, equalled that set aside for social security.
[ترجمه ترگمان]مبلغ گزاف برای خرج نظامی، ۱۰۰۰۰ میلیون روبل و مساوی تقسیم امنیت اجتماعی بود
[ترجمه گوگل]مبلغ محدود شده برای هزینه های نظامی، 10000 میلیون روبل، برابر با آن بود که برای امنیت اجتماعی تعیین شده بود

9. The frozen hoar frost from the summer fog delimits annual ice bands in the core.
[ترجمه ترگمان]یخ منجمد شده از مه تابستان دسته های یخ سالانه را در هسته منجمد می ساخت
[ترجمه گوگل]یخ زده یخ زده از تابستان تابستان، باند های یخی سالانه را در هسته قرار می دهد

10. The Court assumed the Organisation's power to be delimited by the Charter without examining why this is so.
[ترجمه ترگمان]این دادگاه قدرت این سازمان را بدون بررسی این موضوع که چرا این موضوع به این شکل است، در اختیار این سازمان قرار داده است
[ترجمه گوگل]دادگاه تصریح کرد که قدرت سازمان باید توسط منشور مشخص شود بدون بررسی اینکه چرا چنین است

11. Once you have delimited the topic of your study, it is time to select your research strategy.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که موضوع مطالعه خود را تعیین کرده اید، زمان آن است که استراتژی تحقیق خود را انتخاب کنید
[ترجمه گوگل]هنگامی که موضوع مطالعه خود را محدود کرده اید، وقت استراتژی تحقیقاتی خود را انتخاب کنید

12. The area legally delimited between 1908 and 1919 as the Champagne-producing region covers 3500 hectares.
[ترجمه ترگمان]این منطقه از نظر قانونی بین ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۹ به عنوان منطقه تولید کننده شامپاین، ۳۵۰۰ هکتار را پوشش می دهد
[ترجمه گوگل]منطقه ای که به طور قانونی بین سال های 1908 و 1919 محدود شده و منطقه تولید کننده شامپاین 3500 هکتار را پوشش می دهد

13. A more satisfactory way of delimiting lexical units is to look for grammatical differences which correlate with differences of meaning.
[ترجمه ترگمان]یک روش دیگر تعیین حدود واحدهای واژگانی به دنبال تفاوت های دستوری است که با تفاوت های معنایی مرتبط است
[ترجمه گوگل]یک روش رضایت بخش تر تعریف واحدهای واژگانی این است که به دنبال تفاوت های دستوری که با تفاوت های معنایی مرتبط است

14. Lines up- and underlying DNA sequences delimit the footprints described in the text.
[ترجمه ترگمان]خطوط روی - و توالی DNA اساسی، جای پاهای توضیح داده شده در متن را مشخص می کنند
[ترجمه گوگل]خطوط بالا و پایین DNA توالی نقاط ضعف در توضیحات متن را محدود کنید

15. Two open arrowheads delimit the putative binding region with the dystrophin-associated glycoproteins.
[ترجمه ترگمان]دو تیر با نوک باز، منطقه اتصال فرضی را با the مرتبط با dystrophin محدود می کند
[ترجمه گوگل]دو سرنشین باز با محدودیت در منطقه اتصال احتمالی با گلیکوپروتئین های مرتبط با دیستروفین

The book's introduction carefully delimits the author's research.

مقدمه‌ی کتاب حدود پژوهش نویسنده را به‌دقت معلوم می‌کند.


پیشنهاد کاربران

limit

[حقوق]=تحدید حدود کردن


کلمات دیگر: