کلمه جو
صفحه اصلی

grounding


علوم مهندسى : زمین کردن کامپیوتر : ایجاد زمین

انگلیسی به فارسی

زمینی، بناء کردن، بگل نشاندن، بزمین نشستن، فرود امدن، اصول نخستین را یاد دادن


انگلیسی به انگلیسی

• act of founding or establishing; teaching of foundational principles; foundational principles themselves
a grounding in a subject is instruction in the basic facts or principles of it.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] ایجاد زمین - اتصال به زمین - ایجاد « سطح زمین » یکنواخت ( سطح ولتاژ مرجع ) در میان تجهیزات مختلف الکترونیکی به یکدیگر متصل اند . در هر دستگاه الکتریکی، « سطح زمین »، سطح ولتاژیاست که تمام ولتاژهای دیگر با آن مقایسه می شوند.در اکثر کامپیوترها، سطح زمین به پین زمین سیم برق ( سومین پین ) متصل شده . و سپس توسط خط برق به زمین وصل می شود، از این رو سطح زمین تمام ماشینها یکسان می شوند . این امر کمک می کند تا درکابلها اختلاف الکترونیکی یا تداخل فرکانس به وجود نیامده و خطر آتش سوزی نیز کاهش یابد. نگاه کنید به RFI protection ; power line protection .
[نساجی] نفتله کردن کالا

جملات نمونه

1. A basic grounding in math is essential for the economics course.
[ترجمه فلاحی] قوی بودنِ پایۀ ریاضی برای دروسِ اقتصاد ضروری است.
[ترجمه ترگمان]یک پایه اصلی در ریاضی برای درس اقتصاد ضروری است
[ترجمه گوگل]پایه پایه در ریاضی برای دوره اقتصاد ضروری است

2. The drama course gives students a solid grounding in the basic techniques of acting.
[ترجمه ترگمان]این درس درام به دانش آموزان، پایه محکمی در اصول اولیه بازیگری می دهد
[ترجمه گوگل]البته درام به دانشآموزان در زمینه تکنیکهای اصلی بازی کمک میکند

3. They believe the soul is immortal, grounding this belief on the Divine nature of the human spirit.
[ترجمه ترگمان]آن ها معتقدند که روح فناناپذیر است و این اعتقاد به طبیعت الاهی روح انسان است
[ترجمه گوگل]آنها بر این باورند که روح جاودانه است و این اعتقاد به ماهیت الهی روح انسان است

4. The degree provides a thorough grounding in both mathematics and statistics.
[ترجمه ترگمان]این درجه یک پایه کامل را هم در ریاضیات و هم در آمار ارایه می دهد
[ترجمه گوگل]درجه یک ریاضیات و آمار را به طور کامل پایه گذاری می کند

5. The course should give you a thorough grounding in financial matters.
[ترجمه ترگمان]این درس باید به شما یک پایه کامل در مسائل مالی بدهد
[ترجمه گوگل]این دوره باید به مقدماتی کامل در زمینه امور مالی کمک کند

6. Applicants must have a good grounding in human resources management.
[ترجمه ترگمان]متقاضیان باید زمینه ای خوب در مدیریت منابع انسانی داشته باشند
[ترجمه گوگل]متقاضیان باید زمینه خوبی در مدیریت منابع انسانی داشته باشند

7. These reports had at least a grounding in real events, or my memory of them.
[ترجمه ترگمان]این گزارش ها دست کم برای حوادث واقعی، یا به خاطر خاطرات من بود
[ترجمه گوگل]این گزارش ها حداقل در زمینه حوادث حقیقی و یا خاطره ای از آنها بوده است

8. Coursework gives a solid conceptual grounding introducing major themes from economics, sociology, history and business management.
[ترجمه ترگمان]coursework، دیدگاه مفهومی محکمی را ارایه می دهد که موضوعات اصلی را از اقتصاد، جامعه شناسی، تاریخ و مدیریت کسب وکار معرفی می کند
[ترجمه گوگل]کارآموزی، پایه مفهومی جامع را ارائه می دهد که موضوعات اصلی را از اقتصاد، جامعه شناسی، تاریخ و مدیریت کسب و کار معرفی می کند

9. A fortunate grounding and optimistic cleansing which a cycle of this sort provides.
[ترجمه ترگمان]یک محیط خوب و پاک سازی خوش بینانه که چرخه ای از این نوع را فراهم می کند
[ترجمه گوگل]پایه خوش شانسی و پاکسازی خوش بینانه که چرخه ای از این نوع فراهم می کند

10. Carey Lohrenz, the F-14 Tomcat pilot whose grounding was the impetus for the probe, was unqualified to fly carrier-based aircraft.
[ترجمه ترگمان]کری Lohrenz، خلبان اف - ۱۴ Tomcat که grounding انگیزه این کاوشگر بود، فاقد شرایط لازم برای پرواز بر هواپیماهای مسافربری بود
[ترجمه گوگل]کری لرنز، خلبان F-14 تامکت که زمینی آن را تحریک برای پروب، نامناسب برای پرواز هواپیماهای مبتنی بر حامل بود

11. Perhaps this inference, given its grounding in pupil, not teacher data, is a tendentious one.
[ترجمه ترگمان]شاید این استنباط، با توجه به اصول آن در دانش آموزان، نه داده معلم، یک موضوع عمدی است
[ترجمه گوگل]شاید این استنتاج، با توجه به پایه آن در دانش آموز، معلم معلوم نیست، یک گرایش است

12. But it is also the grounding of normality which keeps him together.
[ترجمه ترگمان]اما این هم پایه زندگی عادی است که او را در کنار هم نگه می دارد
[ترجمه گوگل]اما این نیز پایه عادی است که او را با هم نگه می دارد

13. They provide the solid grounding for a future career.
[ترجمه ترگمان]آن ها زمینه ای محکم برای یک شغل آینده فراهم می کنند
[ترجمه گوگل]آنها زمینه پایدار برای حرفه ای آینده را فراهم می کنند

14. Accordingly, some theoretical and methodological grounding for this transformation needs to be provided.
[ترجمه ترگمان]بر این اساس، برخی از اصول نظری و روش شناختی برای این تحول باید فراهم شود
[ترجمه گوگل]بر این اساس، برخی از مبانی نظری و روش شناختی برای این تحول باید فراهم شود

پیشنهاد کاربران

کابل ارت ، کابل اتصال ب زمین ، جهت بالابردن ایمنی وسایل الکترونیکی ک بیش از 90ولت دارند استفاده میشود

دانش پایه

به گل نشستن کشتی و . . . .

ارتباط

پایه ریزی، زمینه سازی

تعلیم دادن. تحصیل
All of the candidates shortlisted for the job have a good
grounding in economics

اساس. پایه


تمرکز حواس

تجربه احساس اینجا و اکنون ؛ تمرکز بر محیط کنونی؛ تجربه بی واسطه کنونی؛

بنیادین - پایه ای

تمرینات و دستورالعملهایی در مورد دانش پایه ای و اساسی موضوعی خاص که به کسی داده شود. به طور خلاصه دانش پایه

در برق
اتصال به زمین


کلمات دیگر: