کلمه جو
صفحه اصلی

dependency


معنی : تبعیت، وابستگی، تعلق، بستگی، موکول، کشور غیر مستقل
معانی دیگر : (کشور یا ناحیه) تحت الحمایه، کشور پیرو، کشور تابع، اعتیاد (به ویژه به الکل و داروهای اعتیادآور)، خوگیری (dependancy هم می نویسند)، رجوع شود به: dependence، (هر چیز) تابع، پیرو، ثانوی، چیز وابسته

انگلیسی به فارسی

وابستگی، تبعیت


بستگی، نیازمندی، تعلق، کشور غیرمستقل


وابستگی، تعلق، تبعیت، بستگی، موکول، کشور غیر مستقل


انگلیسی به انگلیسی

• reliance, state of being needy; territory subject to the dominion of another country
a dependency is a country which is controlled by another country.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] وابستگی
[ریاضیات] بستگی، ارتباط، وابستگی

مترادف و متضاد

تبعیت (اسم)
amenability, adherence, subordination, allegiance, citizenship, dependence, dependency, vassalage, citizenry

وابستگی (اسم)
affinity, connection, attachment, association, dependence, dependency, coherence, coherency, affiliation, interdependence, vassalage, pertinence, pertinency, relation, relationship, contiguity, kindred, connexion, interdependency

تعلق (اسم)
attachment, dependency

بستگی (اسم)
vicinity, connection, dependence, dependency, bind, concern, congelation, gelation, kinship, liaison

موکول (اسم)
dependency

کشور غیر مستقل (اسم)
dependency

confidence, reliance


Synonyms: assurance, belief, credence, expectation, faith, hope, interdependence, responsibility, responsibleness, stability, steadiness, stock, trust, trustiness, trustworthiness


Antonyms: freedom, independence, strength


addiction, need


Synonyms: attachment, contingency, habit, helplessness, hook, inability, security blanket, servility, subjection, subordination, subservience, vulnerability, weakness, yoke


Antonyms: independence, subtraction, want


جملات نمونه

1. england was a dependency of the roman empire for a long time
انگلستان مدت ها تابع امپراطوری روم بود.

2. he is trying to overcome his dependency on alcohol
او می کوشد بر اعتیاد خود به الکل فایق آید.

3. We worried about his dependency on his mother.
[ترجمه ترگمان]ما نگران وابستگی او به مادرش بودیم
[ترجمه گوگل]ما در مورد وابستگی او به مادرش نگران بودیم

4. Britain was a Roman dependency for a long period.
[ترجمه Saba] بریتانیا برای مدت طولانی به روم وابسته بود
[ترجمه ترگمان]بریتانیا برای مدت طولانی یک وابستگی رومی به حساب می آمد
[ترجمه گوگل]بریتانیا وابستگی رومی به مدت طولانی بود

5. The centre aims to free young people from dependency on drugs.
[ترجمه ترگمان]هدف از این مرکز، آزاد کردن جوانان از وابستگی به مواد مخدر است
[ترجمه گوگل]این مرکز قصد دارد جوانان را از وابستگی به مواد مخدر آزاد کند

6. Their aim is to reduce people's dependency on the welfare state.
[ترجمه ترگمان]هدف آن ها کاهش وابستگی مردم به وضعیت رفاهی است
[ترجمه گوگل]هدف آنها کاهش وابستگی مردم به دولت رفاه است

7. The Hawaiian Islands are no longer a dependency of the USA.
[ترجمه ترگمان]جزایر هاوایی دیگر وابسته به آمریکا نیستند
[ترجمه گوگل]جزایر هاوایی دیگر وابسته به ایالات متحده نیستند

8. With such a base, your dependency on the organization is lessened.
[ترجمه ترگمان]با چنین پایگاهی، وابستگی شما به سازمان کاهش می یابد
[ترجمه گوگل]با چنین پایه، وابستگی شما به سازمان کاهش می یابد

9. Calculating dependency ratios retrospectively or for current circumstances is not problematic.
[ترجمه ترگمان]محاسبه ضرایب وابستگی در شرایط فعلی یا برای شرایط فعلی مشکل ساز نیست
[ترجمه گوگل]محاسبه نسبت وابستگی به صورت گذشته یا برای شرایط کنونی مشکل ساز نیست

10. Oral dependency has to be replaced by what the child can do for himself, on his own initiative.
[ترجمه ترگمان]وابستگی شفاهی باید با آنچه کودک می تواند برای خود انجام دهد، براساس ابتکار خودش جایگزین شود
[ترجمه گوگل]به دلایل ابتدایی، وابستگی دهانی باید با آنچه کودک می تواند برای خود انجام دهد جایگزین شود

11. Paycheck dependency is sometimes an incurable disease.
[ترجمه ترگمان]وابستگی Paycheck گاهی یک بیماری غیرقابل درمان است
[ترجمه گوگل]وابستگی Paycheck گاهی اوقات بیماری قابل درمان است

12. Increasing disability with age means a growing dependency on others, as indicated in Table
[ترجمه ترگمان]افزایش معلولیت با سن به معنی افزایش وابستگی به دیگران است، همانطور که در جدول نشان داده شد
[ترجمه گوگل]افزایش معلولیت با سن به معنای وابستگی رو به رشد به دیگران است، همانطور که در جدول ذکر شده است

13. Unsurprisingly, refugees often fell into a torpid dependency, which did not bode well for the future.
[ترجمه ترگمان]جای تعجب نیست که پناهندگان اغلب دچار یک وابستگی سست شده اند که نشانه خوبی برای آینده نیست
[ترجمه گوگل]ناگفته نماند که پناهندگان اغلب به یک وابستگی شدید ختم می شوند که برای آینده مناسب نیست

14. In 198 he began to show signs of alcohol and drug dependency.
[ترجمه ترگمان]در ۱۹۸ او شروع به نشان دادن نشانه هایی از الکل و وابستگی به مواد مخدر کرد
[ترجمه گوگل]در سال 1983 وی علائم وابستگی به الکل و مواد مخدر را نشان داد

15. Most men would rather go to the grave than own up to feelings of dependency.
[ترجمه ترگمان]بیشتر مردها ترجیح می دهند به کنار قبر بروند تا احساسات وابستگی
[ترجمه گوگل]اکثر مردان به جای وابستگی به احساس وابستگی به قبر می روند

England was a dependency of the Roman Empire for a long time.

انگلستان مدت‌ها تابع امپراطوری روم بود.


He is trying to overcome his dependency on alcohol.

او می‌کوشد بر اعتیاد خود به الکل فایق آید.


پیشنهاد کاربران

ارتباط


کلمات دیگر: