کلمه جو
صفحه اصلی

formula


معنی : ورد، دستور، فرمول، قاعده، فورمول، قاعده رمزی
معانی دیگر : ریختاره، دیسه، ساختارنما، (سخن و نگارش) عبارت قالبی، (عبارت یا تعارف) پیش ساخته، شیوه ی معمول، روش همیشگی، دستورالعمل، دستور کار، کار دستور، (مسابقات اتومبیل و موتور سیکلت رانی) رده، (جمله ی پیش ساخته و ثابتی که در بیان ایمان مذهبی به کار می رود) ورد، اشهد، دستور تهیه ی خوراک کودک یا دارو و غیره، خوراک نوزاد (که طبق دستور یا فرمول بخصوصی درست شده است)، شیر بچه

انگلیسی به فارسی

(در آمریکا) شیر خشک، غذای نوزاد


(اتومبیل رانی) فرمول، رده


(شیمی، ریاضی، فیزیک) فرمول


قاعده، ضابطه، دستور، قانون، دستور عمل، روش


دستور ساخت، طریقه‌ی ساختن، طرز ترکیب، دستور عمل


عبارت کلیشه‌ای، کلیشه، اصطلاح رایج


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: formulae, formulas
(1) تعریف: a rule or procedure expressed in a standard way in words or symbols.

- We use the formula "one-half base times height," or "bh/2," to find the area of a triangle.
[ترجمه ترگمان] ما از فرمول \"یک - نیم پایه\" یا \"bh \/ ۲\" برای پیدا کردن ناحیه یک مثلث استفاده می کنیم
[ترجمه گوگل] ما از فرمول یک نیمه پایه ارتفاع، یا bh / 2 استفاده می کنیم تا مساحت یک مثلث را پیدا کنیم

(2) تعریف: a conventional model for doing something.

- These novels of the Old West were often written according to an established plot formula.
[ترجمه ترگمان] این رمان از غرب قدیم با توجه به فرمول plot نوشته شده بود
[ترجمه گوگل] این رمانهای غرب قدیم اغلب بر اساس یک فرمول رسم شده نوشته شده است

(3) تعریف: a list of ingredients or steps of procedure; recipe.

- The formula for making the special dye was kept a strict secret.
[ترجمه ترگمان] فرمولی که برای رنگ کردن رنگ خاص استفاده می شد، یک راز سختگیرانه بود
[ترجمه گوگل] فرمول رنگ مخصوص، یک راز محکم بود
- I wish there were some easy formula for raising children.
[ترجمه ترگمان] کاش یک فرمول ساده برای پرورش کودکان وجود داشت
[ترجمه گوگل] من آرزو می کنم فرمول خوبی برای افزایش کودک وجود داشته باشد

(4) تعریف: in chemistry, a set of symbols that represents the structure or composition of a substance.

- The formula for carbon dioxide is CO2.
[ترجمه ترگمان] فرمول دی اکسید کربن دی اکسید است
[ترجمه گوگل] فرمول دی اکسید کربن CO2 است

(5) تعریف: a liquid food containing milk for feeding infants.
مشابه: bottle

- Most baby formulas contain cow's milk.
[ترجمه ترگمان] اغلب شیره ای خشک حاوی شیر گاو هستند
[ترجمه گوگل] بیشتر فرمول های شیر حاوی شیر گاو هستند
صفت ( adjective )
مشتقات: formulaic (adj.), formulaically (adv.)
• : تعریف: made according to or being a formula.

• set way of saying or doing something; mixture fed to a baby in place of mother's milk; recipe
a formula is a group of letters, numbers, or other symbols which represents a scientific or mathematical rule.
the formula for a substance is an abbreviation showing what other substances, in what proportions, it contains.
a formula is a plan that is made as a way of dealing with a problem.
infant formula or baby formula is powder that can be mixed with water to make food for babies; used in american english.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] فرمول، ریختاره، دیسه
[کامپیوتر] فرمول
[برق و الکترونیک] فرمول
[ریاضیات] فرمول

مترادف و متضاد

set preparation; rule, recipe


ورد (اسم)
abracadabra, formula, epode, jabber, mumbo jumbo, slogan

دستور (اسم)
brief, formula, direction, order, rule, regulation, behest, program, permission, injunction, say-so

فرمول (اسم)
formula, composition

قاعده (اسم)
formula, principle, rule, frame, regulation, norm, theorem, law, production rule

فورمول (اسم)
formula

قاعده رمزی (اسم)
formula

Synonyms: blueprint, canon, code, credo, creed, custom, description, direction, equation, form, formulary, maxim, method, modus operandi, precept, prescription, principle, procedure, rite, ritual, rote, rubric, specifications, theorem, way


جملات نمونه

1. formula 1 racing cars
اتومبیل های کورسی رده ی اول

2. a formula for writing musical comedies
دستور نگارش کمدی های موزیکال

3. a mathematical formula
یک فرمول ریاضی

4. an elegant formula that will show the connection of all the forces in the universe
فرمول ساده و زیبایی که رابطه ی کلیه ی نیروهای جهان را روشن خواهد کرد.

5. each mathematical formula is accompained by verbal explanations
هریک از فرمول های ریاضی با توضیحات واژی همراه است.

6. an acid whose formula is hcooh
اسیدی به فرمول hcooh

7. "truly yours" is a formula used in letter writing
((ارادتمند شما)) فرمولی است که در نامه نگاری به کار می رود.

8. various economic thoughts coalesced to form a single formula
اندیشه های اقتصادی مختلف در هم ادغام شدند و به صورت فرمول واحدی درآمدند.

9. We have changed the formula of the washing powder.
[ترجمه ترگمان]ما فرمول پودر لباس شویی را تغییر داده ایم
[ترجمه گوگل]ما فرمول پودر شستشو را تغییر دادیم

10. They're trying to work out a peace formula acceptable to both sides in the dispute.
[ترجمه ترگمان]آن ها می کوشند تا یک فرمول صلح قابل قبول برای هر دو طرف اختلاف پیدا کنند
[ترجمه گوگل]آنها در حال تلاش برای ایجاد یک فرمول صلح قابل قبول برای هر دو طرف در اختلاف است

11. The chemical formula for water is H 2 O.
[ترجمه ترگمان]فرمول شیمیایی آب H + ۲ O است
[ترجمه گوگل]فرمول شیمیایی آب H 2 O

12. Formula One motor car racing is supposed to be dangerous. "Indycar" racing is supposed to be more dangerous still.
[ترجمه ترگمان]مسابقات فرمول یک خودرو که قرار است خطرناک باشد، قرار است خطرناک باشد
[ترجمه گوگل]مسابقه موتورسیکلت فرمول یک قرار است خطرناک باشد مسابقه 'Indycar' قرار است خطرناک تر باشد

13. There's no magic formula for success.
[ترجمه ترگمان]هیچ فرمول جادویی برای موفقیت وجود نداره
[ترجمه گوگل]هیچ فرمول جادویی برای موفقیت وجود ندارد

14. The formula gives a much better fit to the experimental data.
[ترجمه ترگمان]فرمول یک تناسب بسیار بهتر با داده های تجربی دارد
[ترجمه گوگل]این فرمول به داده های تجربی بسیار مناسب تر است

15. There is no magic formula that will transform sorrow into happiness.
[ترجمه ترگمان]هیچ فرمولی جادویی وجود ندارد که غم را به شادی تبدیل کند
[ترجمه گوگل]هیچ فرمولی جادویی وجود ندارد که غم و اندوه را به شادی تبدیل کند

16. There is no magic formula for passing exams-only hard work.
[ترجمه ترگمان]هیچ فرمولی جادویی برای عبور از امتحانات وجود ندارد - فقط کار سخت
[ترجمه گوگل]هیچ فرمولی جادویی برای گذراندن امتحانات کار سختی نیست

a mathematical formula

یک فرمول ریاضی


an acid whose formula is HCOOH

اسیدی با فرمول HCOOH


a formula for writing musical comedies

دستور نگارش کمدی‌های موزیکال


formula 1 racing cars

اتومبیل‌های کورسی رده‌ی اول


پیشنهاد کاربران

دستورالعمل

شیر خشک

سرم ( Serum )
مثال:
Doctor gave the baby a formula.
دکتر به بچه سرم داد.

formula for happiness

فرمولی برای موفقیت

مسابقات فرمول یک یا فرمول دو یا فرمول چهار یا
. . . . . . . . 🥺😯

فرمول
شیرخشک

formula ( ریاضی )
واژه مصوب: فرمول
تعریف: قاعده یا اصل یا رابطه‏ای که با استفاده از نمادهای ریاضی بیان شده باشد|||متـ . دستور 2


کلمات دیگر: