1. dependence on painkilling drugs
عادت کردن به داروهای مسکن
2. the dependence of the west on middle eastern oil
اتکا غرب به نفت خاور میانه
3. the company's dependence on her skill and efficiency grew daily
اعتماد شرکت به مهارت و کاردانی او روز به روز بیشتر می شد.
4. The country has a growing dependence on foreign aid.
[ترجمه آیلار] کشور به کمک های خارجی وابستگی رو به رشدی دارد
[ترجمه ترگمان]این کشور وابستگی فزاینده ای به کمک های خارجی دارد
[ترجمه گوگل]این کشور وابستگی رو به رشد را در کمک خارجی دارد
5. The company needs to reduce its dependence on just one particular product.
[ترجمه آیلار] این شرکت باید وابستگی اش به فقط یک محصول خاص را کاهش دهد.
[ترجمه ترگمان]شرکت باید وابستگی خود را به یک محصول خاص کاهش دهد
[ترجمه گوگل]این شرکت نیاز به کاهش وابستگی آن به یک محصول خاص دارد
6. He was freed from financial dependence on his parents.
[ترجمه ترگمان]او از وابستگی مالی به پدر و مادرش آزاد شد
[ترجمه گوگل]او از وابستگی مالی به والدینش آزاد شد
7. Many sufferers have been reclaimed from a dependence on alcohol.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مبتلایان از وابستگی به الکل بازیابی شده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مبتلایان از وابستگی به الکل تجدید شده اند
8. Their relationship is based on a strong mutual dependence.
[ترجمه ترگمان]رابطه آن ها براساس وابستگی متقابل قوی است
[ترجمه گوگل]رابطه آنها بر اساس یک وابستگی متقابل قوی است
9. Find a job and end your dependence on your parents.
[ترجمه ترگمان]شغلی پیدا کنید و وابستگی خود را به والدین خود پایان دهید
[ترجمه گوگل]یک کار پیدا کنید و وابستگی خود را به والدین خود متوقف کنید
10. Doctors keep trying to break her dependence of the drug.
[ترجمه ترگمان]پزشکان سعی می کنند وابستگی او به دارو را به هم بزنند
[ترجمه گوگل]پزشکان تلاش می کنند وابستگی خود را از مواد مخدر متوقف کنند
11. Our relationship was based on mutual dependence.
[ترجمه ترگمان]رابطه ما براساس وابستگی متقابل استوار بود
[ترجمه گوگل]رابطه ما بر اساس وابستگی متقابل بود
12. The fish-feeders' dependence on it is obvious.
[ترجمه ترگمان]وابستگی به feeders به آن واضح است
[ترجمه گوگل]وابستگی ماهی فیدر به آن آشکار است
13. This dependence is demonstrated in the subsidiary status of their churches, which were daughter churches to the minster.
[ترجمه ترگمان]این وابستگی در وضعیت تابع کلیساهای خود نشان داده می شود که متعلق به daughter کلیسا به the است
[ترجمه گوگل]این وابستگی در وضعیت فرعی کلیساهای آنها نشان داده می شود که کلیساهای دختر به مینسک بودند
14. The kind of dependence that marriage creates between adult spouses raises substantive questions of status and power.
[ترجمه ترگمان]نوعی وابستگی که ازدواج بین همسران بالغ ایجاد می کند، سوالات اساسی از وضعیت و قدرت را بالا می برد
[ترجمه گوگل]نوع وابستگی که ازدواج بین همسران متأهل ایجاد می کند، پرسش های مهمی از وضعیت و قدرت را مطرح می کند
15. For example, the total dependence on imported equipment in all the plants magnified the consequences of a broken sewing machine.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، کل وابستگی به تجهیزات وارداتی در همه گیاهان، عواقب یک دستگاه خیاطی شکسته را افزایش داده است
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، کل وابستگی به تجهیزات وارداتی در تمام گیاهان عواقب یک ماشین دوختنی شکسته را افزایش داد