کلمه جو
صفحه اصلی

dependence


معنی : تبعیت، وابستگی، بستگی، توکل، عدم استقلال
معانی دیگر : اتکا، قوام، اطمینان، اعتماد، پشت گرمی، اعتیاد، خوگیری (dependance هم می نویسند)، اطاعت، پیروی، موکول بودن

انگلیسی به فارسی

وابستگی، توکل، تبعیت


بستگی، وابستگی، موکول (بودن)، عدم استقلال


انگلیسی به انگلیسی

• reliance; trust
dependence on something is a constant need for it in order to be able to live or work properly.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] وابستگی
[ریاضیات] اتکا، ارتباط، وابستگی، نااستقلال، بستگی، عدم استقلال
[آمار] وابستگی

مترادف و متضاد

Antonyms: freedom, independence, strength


addiction, need


تبعیت (اسم)
amenability, adherence, subordination, allegiance, citizenship, dependence, dependency, vassalage, citizenry

وابستگی (اسم)
affinity, connection, attachment, association, dependence, dependency, coherence, coherency, affiliation, interdependence, vassalage, pertinence, pertinency, relation, relationship, contiguity, kindred, connexion, interdependency

بستگی (اسم)
vicinity, connection, dependence, dependency, bind, concern, congelation, gelation, kinship, liaison

توکل (اسم)
dependence, trust, reliance

عدم استقلال (اسم)
dependence

confidence, reliance


Synonyms: assurance, belief, credence, expectation, faith, hope, interdependence, responsibility, responsibleness, stability, steadiness, stock, trust, trustiness, trustworthiness


Synonyms: attachment, contingency, habit, helplessness, hook, inability, security blanket, servility, subjection, subordination, subservience, vulnerability, weakness, yoke


Antonyms: independence, subtraction, want


جملات نمونه

1. dependence on painkilling drugs
عادت کردن به داروهای مسکن

2. the dependence of the west on middle eastern oil
اتکا غرب به نفت خاور میانه

3. the company's dependence on her skill and efficiency grew daily
اعتماد شرکت به مهارت و کاردانی او روز به روز بیشتر می شد.

4. The country has a growing dependence on foreign aid.
[ترجمه آیلار] کشور به کمک های خارجی وابستگی رو به رشدی دارد
[ترجمه ترگمان]این کشور وابستگی فزاینده ای به کمک های خارجی دارد
[ترجمه گوگل]این کشور وابستگی رو به رشد را در کمک خارجی دارد

5. The company needs to reduce its dependence on just one particular product.
[ترجمه آیلار] این شرکت باید وابستگی اش به فقط یک محصول خاص را کاهش دهد.
[ترجمه ترگمان]شرکت باید وابستگی خود را به یک محصول خاص کاهش دهد
[ترجمه گوگل]این شرکت نیاز به کاهش وابستگی آن به یک محصول خاص دارد

6. He was freed from financial dependence on his parents.
[ترجمه ترگمان]او از وابستگی مالی به پدر و مادرش آزاد شد
[ترجمه گوگل]او از وابستگی مالی به والدینش آزاد شد

7. Many sufferers have been reclaimed from a dependence on alcohol.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مبتلایان از وابستگی به الکل بازیابی شده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مبتلایان از وابستگی به الکل تجدید شده اند

8. Their relationship is based on a strong mutual dependence.
[ترجمه ترگمان]رابطه آن ها براساس وابستگی متقابل قوی است
[ترجمه گوگل]رابطه آنها بر اساس یک وابستگی متقابل قوی است

9. Find a job and end your dependence on your parents.
[ترجمه ترگمان]شغلی پیدا کنید و وابستگی خود را به والدین خود پایان دهید
[ترجمه گوگل]یک کار پیدا کنید و وابستگی خود را به والدین خود متوقف کنید

10. Doctors keep trying to break her dependence of the drug.
[ترجمه ترگمان]پزشکان سعی می کنند وابستگی او به دارو را به هم بزنند
[ترجمه گوگل]پزشکان تلاش می کنند وابستگی خود را از مواد مخدر متوقف کنند

11. Our relationship was based on mutual dependence.
[ترجمه ترگمان]رابطه ما براساس وابستگی متقابل استوار بود
[ترجمه گوگل]رابطه ما بر اساس وابستگی متقابل بود

12. The fish-feeders' dependence on it is obvious.
[ترجمه ترگمان]وابستگی به feeders به آن واضح است
[ترجمه گوگل]وابستگی ماهی فیدر به آن آشکار است

13. This dependence is demonstrated in the subsidiary status of their churches, which were daughter churches to the minster.
[ترجمه ترگمان]این وابستگی در وضعیت تابع کلیساهای خود نشان داده می شود که متعلق به daughter کلیسا به the است
[ترجمه گوگل]این وابستگی در وضعیت فرعی کلیساهای آنها نشان داده می شود که کلیساهای دختر به مینسک بودند

14. The kind of dependence that marriage creates between adult spouses raises substantive questions of status and power.
[ترجمه ترگمان]نوعی وابستگی که ازدواج بین همسران بالغ ایجاد می کند، سوالات اساسی از وضعیت و قدرت را بالا می برد
[ترجمه گوگل]نوع وابستگی که ازدواج بین همسران متأهل ایجاد می کند، پرسش های مهمی از وضعیت و قدرت را مطرح می کند

15. For example, the total dependence on imported equipment in all the plants magnified the consequences of a broken sewing machine.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، کل وابستگی به تجهیزات وارداتی در همه گیاهان، عواقب یک دستگاه خیاطی شکسته را افزایش داده است
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، کل وابستگی به تجهیزات وارداتی در تمام گیاهان عواقب یک ماشین دوختنی شکسته را افزایش داد

the dependence of the West on Middle Eastern oil

اتکا غرب به نفت خاورمیانه


our economy's dependance on exports

وابستگی اقتصاد ما به صادرات


The company's dependence on her skill and efficiency grew daily.

اعتماد شرکت به مهارت و کاردانی او روز به روز بیشتر می‌شد.


dependence on painkilling drugs

عادت کردن به داروهای مسکن


پیشنهاد کاربران

عامل - - - dependences =عوامل

معنیش میشه وابستگی کسی به چیزی

اعتماد

مولفه
اجزا
عوامل تشکیل دهنده
وابستگی
تبعیت

وابستگی
Conscience is very different from strong dependence
Commitment with conscience and commitment with a sense of belonging are a little different
Option has a different meaning by choosing
I'm afraid of this dependence on him
وجدان با وابستگی شدید تفاوت زیادی دارد
تعهد با وجدان و تعهد با احساس تعلق کمی متفاوت تر هست
گزینه با انتخاب کردن معنی دیگری دارد
من از این وابستگی به او میترسم


اثرپذیری
تأثیرپذیری

وابستگی


کلمات دیگر: