کلمه جو
صفحه اصلی

destination


معنی : منزل، مقصد، تقدیر، سرنوشت
معانی دیگر : پایانه، پایانگاه، سر منزل، عاقبت، غایت، منظور، هدف، (نادر) مقدر سازی، مقدر شدگی، قضا و قدر

انگلیسی به فارسی

مقصد، سرنوشت، تقدیر


مقصد، سرنوشت، تقدیر، منزل


انگلیسی به انگلیسی

• place where one is going, place where something is sent
your destination is the place you are going to.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] مقصد
[کامپیوتر] مقصد .
[برق و الکترونیک] مقصد
[ریاضیات] مقصد

مترادف و متضاد

goal; place one wants to go


منزل (اسم)
house, abode, accommodation, apartment, hearth, dwelling, habitation, lodging, lodge, destination, hospice, inn, caravan-serai, halting place

مقصد (اسم)
aim, goal, destination

تقدیر (اسم)
thank, allotment, destiny, destination, dispensation, appreciation, fate, commendation, predestination, ordinance, foredoom, predetermination

سرنوشت (اسم)
karma, die, lot, destiny, destination, fate, predestination, hap, doom, foredoom, kismet

Synonyms: aim, ambition, design, end, harbor, haven, intention, journey’s end, landing-place, object, objective, purpose, resting-place, station, stop, target, terminal, terminus


Antonyms: beginning, source, start


جملات نمونه

The destination of this project will become apparent later on.

عاقبت این طرح بعدها آشکار خواهد شد.


1. the destination of this project will become apparent later on
عاقبت این طرح بعدها آشکار خواهد شد.

2. our journey's destination
پایانگاه سفر ما

3. tehran was our final destination
مقصد نهایی ما تهران بود.

4. reach (or arrive at) one's destination
به سرمنزل (مقصد یا پایانگاه) رسیدن

5. a lopsided load does not reach its destination
بار کج به منزل نمی رسد.

6. A wanderer who is determined to reach his destination does not fear the rain.
[ترجمه ترگمان]یک سرگردان که مصمم است به مقصد برسد از باران نمی ترسد
[ترجمه گوگل]سرگردانی که مصمم به رسیدن به مقصد است از باران نمی ترسد

7. Life is like a journey with an unknown destination.
[ترجمه ترگمان]زندگی مانند سفر با یک مقصد ناشناخته است
[ترجمه گوگل]زندگی مانند سفر با مقصد ناشناخته است

8. What guided your choice of destination or was it arbitrary?
[ترجمه ترگمان]چه چیزی انتخاب شما را از مقصد هدایت می کند و یا آن را خودسرانه است؟
[ترجمه گوگل]چه انتخابی از مقصد هدایت شد یا خودسرانه بود؟

9. Spain is still our most popular holiday destination.
[ترجمه ترگمان]اسپانیا همچنان محبوب ترین مقصد ما است
[ترجمه گوگل]اسپانیا هنوز محبوب ترین مقصد تعطیلات ما است

10. Life is a journey, not a destination.
[ترجمه ترگمان]زندگی یک سفر است، نه یک مقصد
[ترجمه گوگل]زندگی یک سفر است نه یک مقصد

11. We arrived at our destination tired and hungry.
[ترجمه Mel] ما خسته و گرسنه به مقصدمان رسیدیم
[ترجمه ترگمان]به مقصد خسته و گرسنه به مقصد رسیدیم
[ترجمه گوگل]ما به مقصد ما خسته و گرسنه وارد شدیم

12. Happiness is a journey, not a destination.
[ترجمه ترگمان]خوشحالی یک سفر است، نه یک مقصد
[ترجمه گوگل]شادی یک سفر است، نه یک مقصد

13. Spain was cited as the most popular holiday destination.
[ترجمه ترگمان]اسپانیا به عنوان محبوب ترین مقصد تعطیلات یاد می شود
[ترجمه گوگل]اسپانیا به عنوان محبوب ترین مقصد تعطیلات اشاره شده است

14. The area is being promoted as a tourist destination.
[ترجمه ترگمان]این منطقه به عنوان یک مقصد توریستی ارتقا داده می شود
[ترجمه گوگل]این منطقه به عنوان مقصد توریستی ارتقا یافته است

15. Don't let down even if you're nearing the destination.
[ترجمه PARI-PO] حتی اگه به مقصد نزدیک شدی ولش نکن
[ترجمه ترگمان]حتی اگر به مقصد نزدیک بشی، ولش نکن
[ترجمه گوگل]حتی اگر نزدیک به مقصد نباشید، اجازه ندهید

Tehran was our final destination.

مقصد نهایی ما تهران بود.


our journey's destination

پایانگاه سفر ما


اصطلاحات

reach (or arrive at) one's destination

به سرمنزل (مقصد یا پایانگاه) رسیدن


پیشنهاد کاربران

منزلگاه


مسیر حرکت در راهنمایی و رانندگی

نتیجه

مقصد

Destiny

end of the line

خیلی خوب

journey's end

مقصد - مکان. البته برای شهر ها هم. استفاده میشه در نقاط جهان

a place that you arrive
or
aim - goal

مقصد، هدف
the place where sb/sth is going

منزل. مقصد

سیاحتگاه، تفریحگاه، گردشگاه

سرنوشت

مقصد سرنوشت

goal


مینا توی درکولا.


کلمات دیگر: