کلمه جو
صفحه اصلی

narrowly


بدقت، از نزدیک، بطور محدود، بزور، زورکی

انگلیسی به فارسی

به دقت، از نزدیک، سرسختانه، متعصبانه، موشکفانه


دقیقا


انگلیسی به انگلیسی

• in a narrow manner, barely, scarcely

مترادف و متضاد

just, closely


Synonyms: almost, barely, by a hair, by a whisker, by narrow margin, carefully, close, nearly, only just, painstakingly, scarcely, scrutinizingly


Antonyms: carelessly, imprecisely


جملات نمونه

1. A tragedy was narrowly averted when a lorry crashed into a crowded restaurant.
[ترجمه موسی] با سقوط یک کامیون به یک رستوران شلوغ ، به سختی ( به زحمت ) از یک فاجعه جلوگیری شد.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که یک کامیون در یک رستوران شلوغ تصادف کرد، یک تراژدی از بین رفت
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک کامیون در یک رستوران شلوغ سقوط کرد، تراژدی به شدت جلوگیری شد

2. One car narrowly missed hitting the other one.
[ترجمه موسی] یک ماشین به سختی از برخورد با ماشین دیگر بازماند.
[ترجمه ترگمان]یک ماشین به فاصله کمی از ضربه زدن به دیگری از دست رفت
[ترجمه گوگل]یکی از ماشینها به راحتی از دست یکی دیگر به سمت پایین حرکت کرد

3. The plane crashed, narrowly missing a hotel.
[ترجمه ترگمان]هواپیما سقوط کرد و به سختی یک هتل را از دست داد
[ترجمه گوگل]هواپیما سقوط کرد و هتل را گم کرد

4. The study was criticized for being too narrowly focused.
[ترجمه ترگمان]این مطالعه به دلیل تمرکز بیش از حد مورد انتقاد قرار گرفت
[ترجمه گوگل]این تحقیق به دلیل گرایش متمرکز شده بود

5. New heavy industries were concentrated in narrowly restricted areas.
[ترجمه ترگمان]صنایع سنگین جدید در مناطق محدود محدود متمرکز شده اند
[ترجمه گوگل]صنایع سنگین جدید در مناطق محدود و محدود قرار داشتند

6. They narrowly evaded a police car which was approaching.
[ترجمه ترگمان]آن ها به دقت از اتومبیلی که نزدیک می شد عبور کردند
[ترجمه گوگل]آنها یک خودروی پلیس را که نزدیک به آن بودند، رد کرد

7. She threw a plate at him and only narrowly missed.
[ترجمه ترگمان]او یک بشقاب را به طرف او پرتاب کرد و فقط کمی از او فاصله گرفت
[ترجمه گوگل]او یک صفحه را روی او گذاشت و فقط کمی گم شد

8. They narrowly avoided defeat in the semi-final.
[ترجمه ترگمان]آن ها به سختی از شکست در مرحله نیمه نهایی اجتناب کردند
[ترجمه گوگل]آنها به سختی در نیمه نهایی شکست خوردند

9. The car narrowly missed a cyclist.
[ترجمه ترگمان]ماشین به سختی یک دوچرخه سوار را از دست داد
[ترجمه گوگل]این خودرو به شدت از دوچرخه سواری رد شد

10. He was narrowly defeated in the election.
[ترجمه منوچهر رحمانی] او با اختلاف ناچیز در انتخابات شکست خورد.
[ترجمه ترگمان]او به سختی در انتخابات شکست خورد
[ترجمه گوگل]او در انتخابات به شدت شکست خورد

11. They narrowly escaped being killed in the fire.
[ترجمه ترگمان]آن ها به سختی از میان کشته شدن در آتش جان سالم به در بردند
[ترجمه گوگل]آنها به شدت فرار کردند که در آتش کشته شدند

12. The child narrowly escaped decapitation by the propellers.
[ترجمه ترگمان]این کودک از طریق پروانه ها به سختی جان خود را از دست داد
[ترجمه گوگل]کودک به وضوح توسط پروانه ها فرار کرد

13. The prime minister narrowly survived a leadership challenge.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر به سختی از یک چالش رهبری جان سالم بدر برد
[ترجمه گوگل]نخست وزیر به شدت از چالش رهبری جان سالم به در برد

14. The gun control measures narrowly squeaked through Congress.
[ترجمه ترگمان]کنترل اسلحه از طریق کنگره به سختی زیر و رو شد
[ترجمه گوگل]اقدامات کنترل اسلحه به وضوح از طریق کنگره انجام می شود

15. A man narrowly escaped death when a fire broke out in his home on Sunday morning.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که صبح روز یکشنبه آتش سوزی در خانه اش آغاز شد، مردی به سختی جان سالم به در برد
[ترجمه گوگل]مردی که در صبح روز یکشنبه در خانه اش آتش زد، به شدت از مرگ فرار کرد

پیشنهاد کاربران

لب مرز، به زور

سرسختانه، متعصبانه، موشکفانه

به دقت، باریک بینانه ، به طور مفرط، وسواس گونه، hardly
امیدوارم حق مطلب رو ادا کرده باشم، ولی باز توی جمله زیر که از جوجه اردک زشت انتخاب کردم، خوب چفت یا match نمی شه.

"and narrowly avoids being killed"


scrutiny


بزور، با فاصله نزدیک
1 ) He narrowly won the first race
2 ) He narrowly survived several assassination attempts
3 ) Few buildings survived the war intact

ب اصطلاح خودمون میگیم خیلی "مویی"
مثلا مویی رد کردن


narrowly ( adv ) ={ با اختلاف اندک، تقریباً، به سختی، بزور، به زحمت ( در مورد اختلاف یا حدود ) }، {با دقت، با موشکافی دقیق ( در مورد میزان و شدت دقت ) }، {اندکی، نسبتاٌ، به طور نسبی، تا اندازه ای، حدودی ( در یا به مقدار یا درجه کم ) }، {منطقه ای، محلی، ناحیه ای، حوالی، ملیتی، درونی ( مربوط به منطقه یا ناحیه ) }، {به طور مستقل، به تنهایی، به طور جداگانه، شخصاً ( بدون کمک گرفتن از دیگران ) }، {به طور مویی، در نزدیکی ( در مورد نزدیکی یا در دسترسی ) }، {به صورت تنگاتنگ، به طور معین، به طور محدود، به طور نازک، بصورت باریک ( برای عرض کم نسبت به طول ) }، {به طور محدود ( برای محدودیت در مقدار، میزان، دامنه ) }، {صریحاٌ، دقیقاً، واضحاٌ، مشخصاً، به طور تحت الفظی، به معنای واقعی کلمه ( برای معناهای دقیق بودن و صریح بودن در برخی جملات ) }، {به طور نزدیکی، به طور جزئی، با اختلاف اندکی، به طور تنگاتنگی ( مربوط به مسابقه ای است که فقط با اختلاف بسیار کمی برنده یا باخته دارد ) }، {از روی تنگ نظری، کوته نظرانه، با فکر محدود، متعصبانه ( در مورد دیدگاه یا نظرات دیگران ) }، {خسیسانه، بخیلانه، با خساست ( در مورد ذات خسیس یا بخیل ) }، {به طور لاغر، به طور استخوانی، به طور نحیف ( برای چربی بدن یا حجم کم ) }


example:
1 - He narrowly escaped death in the accident.
او در این حادثه به سختی از مرگ نجات یافت.
2 - the driver narrowly escaped injury when his car went off the road.
راننده هنگام خارج شدن از جاده از مجروحیت به سختی ( به زور ) نجات یافت.





کلمات دیگر: