کلمه جو
صفحه اصلی

madly


دیوانه وار، با دیوانگی، باشدت و خشونت، احمقانه، با بی عقلی، نابخردانه، با حالت عصبانی

انگلیسی به فارسی

دیوانه وار


دیوانه وار ،با حالت عصبانی


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: with a lack of reason or sense; wildly.
متضاد: sanely

- He stomped around the room madly.
[ترجمه ترگمان] او دیوانه وار به اطراف اتاق رفت
[ترجمه گوگل] او دیوانه وار در اطراف اتاق است

(2) تعریف: in frantic haste or desperation.
متضاد: slowly

- I'm madly trying to finish this before tomorrow.
[ترجمه ترگمان] من دیوانه وار سعی می کنم این کار رو قبل از فردا تموم کنم
[ترجمه گوگل] من دیوانه می خواهم این را قبل از فردا به پایان برسانم

(3) تعریف: with intensity; extremely.
مشابه: like crazy

- She loves him madly.
[ترجمه ترگمان] دیوانه وار عاشق اوست
[ترجمه گوگل] او عاشق او دیوانه است

• crazily, insanely; very much, extremely
if you do something madly, you do it in a fast, excited, or eager way.
if you are madly in love with someone, you love them very much in a romantic way.

مترادف و متضاد

Synonyms: absurdly, crazily, deliriously, dementedly, desperately, devotedly, distractedly, energetically, exceedingly, excessively, excitedly, extremely, foolishly, frantically, frenziedly, furiously, hard, hastily, hurriedly, hysterically, insanely, intensely, irrationally, like mad, ludicrously, nonsensically, passionately, psychotically, quickly, rabidly, rapidly, rashly, recklessly, senselessly, something fierce, speedily, stormily, to distraction, tumultously/tumultuously, turbulently, unreasonably, violently


Antonyms: calmly, normally


wildly, fiercely


جملات نمونه

1. They plied their paste brushes madly.
[ترجمه ترگمان]brushes را دیوانه وار تکان می دادند
[ترجمه گوگل]آنها قلاب های ربوده شده خود را به صورت دیوانه ریختند

2. The curtains billowed madly as the wind caught them.
[ترجمه ترگمان]همچنان که باد آن ها را گرفته بود پرده به شدت تکان می خورد
[ترجمه گوگل]پرده ها به طرز وحشتناکی به هم ریخته شده اند

3. The dog ran out with its tail wagging madly.
[ترجمه ترگمان]سگ با دمش بیرون دوید و دیوانه وار تکان می خورد
[ترجمه گوگل]سگ فرار کرد با دم دم زدن دیوانه

4. He saw the weathervane spinning madly in the powerful breeze.
[ترجمه ترگمان]He را دید که دیوانه وار در هوای آزاد می چرخید
[ترجمه گوگل]او دودکش هواپیما را درمعرض وزش باد دید

5. His heart thudded madly against his ribs.
[ترجمه ترگمان]قلبش دیوانه وار در سینه می تپید
[ترجمه گوگل]قلب او به طرز محکمی در برابر دنده هایش فرو رفته بود

6. She has fallen madly in love with him.
[ترجمه ترگمان]او دیوانه وار عاشقش شده
[ترجمه گوگل]او به طرز وحشیانه ای از او عاشق شده است

7. She fell madly in love with him.
[ترجمه ترگمان]دیوانه وار عاشق او شد
[ترجمه گوگل]او به طرز وحشیانه ای در عشق او افتاد

8. She was rushing around madly trying to put out the fire.
[ترجمه ترگمان]او دیوانه وار در حال دویدن بود و سعی می کرد آتش را خاموش کند
[ترجمه گوگل]او عصبانی بود و تلاش می کرد آتش بسوزد

9. They met and fell madly in love.
[ترجمه ترگمان]همدیگر را دیدند و دیوانه وار عاشق شدند
[ترجمه گوگل]آنها ملاقات کردند و به طرز وحشیانه ای در عشق فرو می ریخت

10. I was madly in love with her.
[ترجمه ترگمان]دیوانه وار عاشق او بودم
[ترجمه گوگل]من عاشق او بودم

11. One minute they're madly in love and the next they've split up again.
[ترجمه ترگمان]یک دقیقه دیوانه وار عاشق می شوند و بعد دوباره از هم جدا می شوند
[ترجمه گوگل]یک دقیقه آنها عاشق دیوانه و بعد آنها دوباره تقسیم شده اند

12. His eyes bulged madly in their sockets.
[ترجمه ترگمان]چشمانش دیوانه وار از حدقه بیرون زد
[ترجمه گوگل]چشمان او درون سوکت هایشان بی رحم بودند

13. I was waving my hand madly but he never once looked in my direction.
[ترجمه ترگمان]دیوانه وار دستم را تکان می دادم، اما او هرگز به طرف من نگاه نمی کرد
[ترجمه گوگل]دستم را با دست دیوانه کرد، اما هرگز در جهت من نگاه نکرد

14. Tara is madly in love with you.
[ترجمه ترگمان] تارا \"دیوانه وار عاشق تو شده\"
[ترجمه گوگل]تارا عاشق شماست

15. He raced madly up the stairs.
[ترجمه ترگمان]دیوانه وار از پله ها بالا رفت
[ترجمه گوگل]او به آرامی با پله ها رقابت کرد


کلمات دیگر: