کلمه جو
صفحه اصلی

purblind


معنی : نابینا، دارای چشم تار، نیم کور کردن
معانی دیگر : (در اصل) کور، نیم کور

انگلیسی به فارسی

نابینا، نیم کور، دارای چشم تار، نیم کور کردن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: suffering from very poor eyesight; nearly blind.

(2) تعریف: having little imagination or understanding.

- Their cozy, provincial life rendered them purblind; they believed the war would require no sacrifice from them.
[ترجمه ترگمان] آن ها معتقد بودند که جنگ نیازی به فداکاری از جانب آنان ندارد
[ترجمه گوگل] زندگیشان را دنج، والیتی آنها را خراب کرد؛ آنها اعتقاد داشتند جنگ نیازی به قربانی کردن از آنها ندارد

• partially blind, half-blind; dim-witted, slow to understand

مترادف و متضاد

نابینا (صفت)
blind, sightless, purblind

دارای چشم تار (صفت)
purblind, gravel-blind, sand-blind

نیم کور کردن (فعل)
purblind


کلمات دیگر: