کلمه جو
صفحه اصلی

associative


معنی : انجمنی، شرکت پذیر، مبنی بر شرکت یا معاشرت
معانی دیگر : وابسته به تداعی، وابسته به همخوانی، (ریاضی) پیوندی، همبند

انگلیسی به فارسی

انجمنی، شرکت‌پذیر


وابسته، انجمنی، شرکت پذیر، مبنی بر شرکت یا معاشرت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: associatively (adv.), associativeness (n.)
(1) تعریف: of, pertaining to, or caused by association.

(2) تعریف: tending to associate or be associated.

• pertaining to association, connective

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] شرکت پذیری
[ریاضیات] شرکت پذیری، انجمنی، شرکت پذیر، پیوندی، ترکیب، جمعیت پذیر، ترکیب پذیر، همبند

مترادف و متضاد

انجمنی (صفت)
associative

شرکت پذیر (صفت)
associative

مبنی بر شرکت یا معاشرت (صفت)
associative

جملات نمونه

associative composition

هم‌نهش انجمنی


1. associative composition
هم نهش انجمنی

2. associative facilitation
آسان سازی تداعی

3. associative thinking
تفکر تداعی گرا،اندیشه ی همخوان گرا

4. The associative guilt was ingrained in his soul.
[ترجمه ترگمان]احساس گناه شرکت در روحش به اوج رسیده بود
[ترجمه گوگل]گناه جبری در روح او جاری بود

5. Multiplication and addition are associative operations.
[ترجمه عمید] ضرب و جمع جزو عملیات های شرکت پذیر هستند.
[ترجمه ترگمان]ضرب و افزودن بر عملیات تداعیگر می باشد
[ترجمه گوگل]ضرب و افزودن عملیات وابسته است

6. Associative priming is a well known phenomenon in cognitive psychology.
[ترجمه ترگمان]priming Associative یک پدیده شناخته شده در روان شناسی شناختی است
[ترجمه گوگل]پرایمرهای وابسته یک پدیده شناخته شده در روانشناسی شناختی است

7. It often prepares organisms for associative learning.
[ترجمه ترگمان]آلوئه ورا اغلب موجودات زنده را برای یادگیری تجمعی آماده می کند
[ترجمه گوگل]اغلب گیاهان برای یادگیری وابسته آماده می شوند

8. What could be the rules for the necessary associative learning processes?
[ترجمه ترگمان]چه چیزی می تواند برای فرآیندهای یادگیری associative ضروری باشد؟
[ترجمه گوگل]چه قوانینی برای فرایندهای یادگیری وابسته به مفاهیم می تواند باشد؟

9. And the extent of these associative and other processes increases as we ascend the scale of consciousness.
[ترجمه ترگمان]و گستردگی این فرایندها و دیگر فرایندها زمانی افزایش می یابد که ما از مقیاس آگاهی بالا می رویم
[ترجمه گوگل]و میزان این فرآیندهای متقابل و دیگر افزایش می یابد، همانطور که ما در مقیاس آگاهی قرار می گیریم

10. Associative learning provides explanations for basic forms of learning.
[ترجمه ترگمان]یادگیری تقلیدی، توضیحات را برای اشکال اصلی یادگیری فراهم می کند
[ترجمه گوگل]یادگیری وابسته توضیحاتی را برای اصول اولیه یادگیری ارائه می دهد

11. A2 and M2 are the associative laws of addition and multiplication respectively.
[ترجمه ترگمان]A۲ و M۲، قوانین تداعیگر به اضافه کردن و ضرب هستند
[ترجمه گوگل]A2 و M2 قوانین متداول افزوده و ضرب هستند

12. Associative learning, which includes both classical and operant conditioning and emphasises mechanical connections or associations between events.
[ترجمه ترگمان]یادگیری Associative، که هم شامل شرایط کلاسیک و هم operant، و بر روابط و یا روابط مکانیکی بین رویدادها می باشد
[ترجمه گوگل]یادگیری وابسته، که شامل هر دو حالت کلاسیک و عملیاتی است و بر ارتباطات مکانیکی یا ارتباطات بین وقایع تأکید دارد

13. The exclusion of associative adjectives from predicative position is an automatic result.
[ترجمه ترگمان]حذف صفات تداعیگر از موقعیت predicative یک نتیجه خودکار است
[ترجمه گوگل]حذف عناصر انجمنی از موقعیت پیش بینی شده نتیجه ی خودکار است

14. And so rhetoric allows associative feminist psychologists to address psychology from outside, but from a recognizable and relevant perspective.
[ترجمه ترگمان]و بدین ترتیب معانی بیان به روان شناسان فمینیستی اجازه می دهد که از بیرون از روان شناسی صحبت کنند، اما از دیدگاه قابل تشخیص و مرتبط
[ترجمه گوگل]و بنابراین لفاظی اجازه می دهد تا روانشناسان فمینیستی وابسته به روانشناسی از خارج، اما از دیدگاه قابل تشخیص و مربوطه

associative facilitation

آسان‌سازی تداعی


associative thinking

تفکر تداعی‌گرا، اندیشه‌ی هم‌خوانگرا


پیشنهاد کاربران

تداعی گرایانه

تداعی کننده، تداعی گر، متداعی

[منطق]: شرکت پذیر

مشارکتی


کلمات دیگر: