کلمه جو
صفحه اصلی

steadiness

انگلیسی به فارسی

ثبات


انگلیسی به انگلیسی

• stability, firmness; sureness; constancy, regularity; calmness; reliability; resoluteness

دیکشنری تخصصی

[سینما] پیوستگی / یکنواختی

جملات نمونه

1. Accuracy and steadiness under pressure are more important than the ability to produce the odd unplayable ball.
[ترجمه ترگمان]دقت و ثبات تحت فشار از توانایی تولید توپ غیر عادی مهم تر هستند
[ترجمه گوگل]دقت و استحکام تحت فشار مهمتر از توانایی تولید یک توپ غیر قابل بازی در بازی است

2. Making our enterprise become to the steadiness, vigour, strongest and bigness.
[ترجمه ترگمان]عزم و اراده ما به ثبات، قدرت، قوی ترین و به درشتی تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]ساختن سازمانی ما به پایداری، قدرت، قوی و نیرومند تبدیل شده است

3. Steadiness and firmness were the most outstanding characters of Zhang Jian.
[ترجمه ترگمان]Steadiness و سفتی، برجسته ترین شخصیت های ژانگ Jian بودند
[ترجمه گوگل]استقامت و استحکام برجسته ترین شخصیت های ژانگ جیان بود

4. That reverse journey begins with the steadiness and forthrightness we apply in our meditation. Here we become familiar with bravery free of deception—no hidden corners in our mind or our life.
[ترجمه ترگمان]این سفر معکوس با ثبات و forthrightness شروع می شود که ما در تفکر خود به کار می بریم در اینجا ما با شجاعت عاری از فریبکاری آشنا می شویم - هیچ گوشه مخفی در ذهن و یا زندگی ما وجود ندارد
[ترجمه گوگل]این سفر معکوس با استقامت و صداقت ما در مراقبه ما آغاز می شود در اینجا ما با شجاعت بدون فریب آشنا میشویم - هیچ گوشه ای پنهانی در ذهن و زندگی ما وجود ندارد

5. This paper studied emphatically the heat steadiness of naphthaline and compatibility of naphthaline with carbon steel.
[ترجمه ترگمان]این مقاله، ثبات حرارتی of و سازگاری of با فولاد کربنی را مورد مطالعه قرار داد
[ترجمه گوگل]در این مقاله، به طور مشخص، پایداری گرمای نفتالین و سازگاری نفتالین با فولاد کربن مورد بررسی قرار گرفت

6. Statesmen prize steadiness and reliability in a partner.
[ترجمه ترگمان]ثبات و ثبات جایزه در یک شریک
[ترجمه گوگل]دولتمردان در یک شریک با ثبات و قابلیت اطمینان جای می گیرند

7. He trusted her clear steadiness that she would do what she said.
[ترجمه ترگمان]مطمئن بود که او می تواند کاری را که گفته بود انجام دهد
[ترجمه گوگل]او اعتماد به نفس خود را به او ثابت کرد که او انجام آنچه او گفت

8. Under those conditions he observed steadiness and to rank them.
[ترجمه ترگمان]زیر آن شرایط ثبات و ثبات را رعایت می کرد
[ترجمه گوگل]تحت آن شرایط، او را پایداری و رتبه بندی آنها را مشاهده کرد

9. Wilson then proposed that hot spots all over the globe possessed this same steadiness.
[ترجمه ترگمان]سپس ویل سن پیشنهاد کرد که همه جای کره زمین همین ثبات و ثبات را داشته باشد
[ترجمه گوگل]سپس ویلسون پیشنهاد داد که نقاط داغ در سرتاسر جهان، همان استقامت را داشته باشد

10. There was within him, she believed, a central core of steadiness that would save him from courting disaster.
[ترجمه ترگمان]روت باور داشت که در درونش یک هسته مرکزی ثبات وجود دارد که او را از دست دادن به فاجعه نجات خواهد داد
[ترجمه گوگل]او معتقد بود که درون او یک هسته مرکزی ثبات است که او را از فاجعه پرهیز می کند

11. Flavour of the past touches my soul, because that represents the broadness and steadiness of history.
[ترجمه ترگمان]Flavour گذشته جان مرا لمس می کند، زیرا این نشان دهنده ثبات و ثبات تاریخ است
[ترجمه گوگل]عطر و طعم گذشته نفس من را لمس می کند، زیرا این نشان دهنده گستردگی و پایداری تاریخ است

12. As the lamp house of high precision laser and auto collimation theodolite, the semiconductor laser is needed to solve the key problems:the safe application and the outputting power holding steadiness.
[ترجمه ترگمان]به عنوان خانه لامپ لیزری با دقت بالا و collimation اتوماتیک theodolite، لیزر نیمه هادی برای حل مشکلات کلیدی مورد نیاز است: کاربرد ایمن و ثبات نگه داشتن قدرت
[ترجمه گوگل]به عنوان لامپ خانه لیزر با دقت بالا و تئودولیت خودکار کولیمیت، لیزر نیمه هادی مورد نیاز است برای حل مشکلات کلیدی نرم افزار امن و قدرت خروجی برگزاری استحکام

13. It can cultivate effectively many excellent moral characters and mental qualities such as assiduity, tenaciousness, steadiness, determination, bravery, deploitation and enterprising.
[ترجمه ترگمان]آن می تواند به طور موثر بسیاری از شخصیت های اخلاقی عالی و کیفیات ذهنی مانند پشت کار، ثبات، ثبات، عزم، شجاعت، شجاعت، شجاعت و enterprising را پرورش دهد
[ترجمه گوگل]این می تواند به طور موثر بسیاری از شخصیت های اخلاقی عالی و ویژگی های ذهنی مانند تمسخر، تندرستی، استحکام، عزت، شجاعت، انسجام و سازگاری را پرورش دهد

14. In order to manifest the simple and elegant Chinese type style the simplicity and the steadiness, the tone take the white and peaceful pomelo color's red as a main tuning.
[ترجمه ترگمان]به منظور نشان دادن سبک ساده و ظریف چین، سادگی و ثبات، رنگ، رنگ سفید و آرام pomelo را به عنوان تنظیم کننده اصلی مد نظر قرار می دهد
[ترجمه گوگل]برای به رسمیت شناختن سبک ساده و ظریف چینی نوع سادگی و استحکام، رنگ سفید رنگ پوملو رنگ صورتی رنگ قرمز به عنوان یک تنظیم اصلی است

پیشنهاد کاربران

پایداری، استواری - استحکام، قدرت

steadiness ( noun ) = پیوستگی، یکنواختی، پایداری، سعی و کوشش، ثبات، پا بر جایی، ماندگاری، استواری، تداوم، استحکام، تغییر ناپذیری، تعادل

معانی دیگر>>>{خونسردی، آرامش ( به ویژه در مواقع استرس ) }، {زبردستی، چیرگی، مهارت ( در مورد مهارت یا توانایی تعادل ) }، {همخوانی، سازگاری، مطابقت ( ایجاد یک حالت خوشایند و سازگار ) }، {روتینی، متناوبی، ریتمی ( شرایط یا داشتن یک الگوی ثابت ) }، {وقار، متانت ( ویژگی آرام و متین بودن ) }، {تعهد، عزم راسخ، صلابت، استواری ( در مورد وقت خود را صرف چیزی کردن ) }، {سخت کوشی، خستگی ناپذیری ( در رابطه با سعی و کوشش و کار سخت ) }، {تداوم، استمرار، پایایی ( حالت مستمر و بدون پایان بودن ) }، {تبحر، توانایی، خبرگی ( در رابطه با شخصیت و خصوصیات مورد انتظار یک نهاد یا سازمان حرفه ای برای مورد اطمینان بودن ) }، {توازن، تعادل، برابری ( در مورد تقسیم مساوات بین نیرو و منافع ) }، {تدبر، تامل ( حرکت یا فکر آهسته و دقیق ) }، {روانی، سیالی، همواری ( ویژگی یا وضعیتی که به طور مداوم در حرکت و در حال پیشرفت و در جریان است ) }، {میانه روی، اعتدلال، بردباری، خویشتن داری، متانت ( ویژگی اعتدال فردی ) }، {وقت شناسی، فرزی ( در رابطه با وقت شناسی ) }، {ثابت قدم، سکون، پایاسازی، تثبیت ( در رابطه با عمل یا حالت پایدار ) }، {مقاومت، تعادل، استقرار ( در رابطه با جای پا را به حالت متعادل در جایی حفظ کردن ) }، {استحکام، استقامت، نیرومندی، سرسختی ( ویژگی یا حالت قدرت بدنی قوی ) }، {بردباری، خویشتن داری، شکیبایی ( توانایی یا تمایل به تحمل وجود نظرات یا رفتاری که فرد بدش بیاید یا با آن مخالف باشد ) }، {یقین، خاطر جمعی ( اعتقاد راسخ به اینکه موردی صدق می کند ) }

Definition = رفتاری منطقی و قضاوت خوب را نشان می دهد ، بنابراین مردم به شما اعتماد می کنند/ویژگی تحت کنترل بودن/ویژگی عدم تغییر ناگهانی/واقعیت تدریجی یا منظم بودن/ویژگی حرکت نکردن یا لرزش/


exampels:
1 - Strength, steadiness, and sang - froid are essential traits for a president.
استحکام ، ثبات ، و خونسردی از ویژگی های اساسی یک رئیس جمهور است.
2 - He displayed steadiness, intellectual curiosity, and a depth of knowledge.
او ثبات ، کنجکاوی ذهنی و عمق دانش را از خود نشان داد.
3 - She held the high notes with amazing steadiness.
او نتهای بالا را با زبردستی ( مهارت ) شگفت انگیزی حفظ کرد.
4 - The steadiness of his eyes on her did not perturb her.
تداوم نگاهش به او مزاحمتی برای او ایجاد نکرد.
5 - She finds the steadiness of life with an older man appealing.
او روتینی زندگی با یک مرد مسن را جذاب می داند.
6 - The timing of the change came at a period of relative steadiness in interest rates.
زمان تغییر در یک دوره ثبات نسبی در نرخ بهره صورت گرفت.
7 - She could hear the steadiness of his heartbeat.
او می توانست یکنواختی ضربان قلب او را بشنود.
8 - I lack steadiness and strength, and my right side is weaker than my left.
من فاقد تعادل و نیرو هستم و سمت راستم ضعیف تر از سمت چپم است.
8 - Drawing required a steadiness of hand that his illness did not allow.
نقاشی نیاز به یک استواری ( استحکام ) دست داشت که بیماری او اجازه نمی داد.


کلمات دیگر: