کلمه جو
صفحه اصلی

warring

انگلیسی به فارسی

جنگجو، جنگ کردن، دشمنی کردن، کشمکش کردن، عداوت کردن


انگلیسی به انگلیسی

• fighting, battling
warring nations or groups are people who are fighting against each other.
you can also use warring to describe two groups of people when they disagree very strongly about something.

جملات نمونه

1. warring factions within the party
دستجات متخاصم در داخل حزب

2. finally the warring nations got tired
بالاخره ملت های محارب خسته شدند.

3. to weld a group of warring tribes into a unified nation
دسته ای از قبایل جنگجو را به ملتی متحد تبدیل کردن

4. the country had become a patchwork of warring lords
کشور همچون لحاف چهل تکه،صحنه ی مبارزه لردان شده بود.

5. The two countries have been warring constantly for many years.
[ترجمه ترگمان]این دو کشور به طور مداوم برای چندین سال درگیر جنگ بوده اند
[ترجمه گوگل]این دو کشور چندین سال به طور مداوم در حال جنگ هستند

6. The two countries have been warring constantly for years.
[ترجمه ترگمان]دو کشور به طور مداوم برای سال ها درگیر جنگ بوده اند
[ترجمه گوگل]این دو کشور سالها به طور مداوم در حال جنگ هستند

7. The warring sides have agreed on an unconditional ceasefire.
[ترجمه ترگمان]طرفین درگیر بر آتش بس بی قید و شرط توافق کرده اند
[ترجمه گوگل]طرفهای متخاصم بر آتش بس بدون قید و شرط توافق کرده اند

8. The warring governments could be seen as terrorists too, in a manner of speaking.
[ترجمه ترگمان]دولت در حال جنگ را می توان به شکل تروریست دید، به شیوه ای که صحبت کند
[ترجمه گوگل]دولت های متخاصم می توانند به عنوان یک تروریست به نحوی صحبت کنند

9. There are signs of rapprochement between the warring factions.
[ترجمه ترگمان]نشانه هایی از ایجاد روابط حسنه بین جناح های متخاصم وجود دارد
[ترجمه گوگل]نشانه های روابط بین جناح های متخاصم وجود دارد

10. The temptation was warring with his conscience.
[ترجمه ترگمان]این وسوسه با وجدان او در کش مکش بود
[ترجمه گوگل]وسوسه جنگ با وجدانش بود

11. The warring factions had united in opposition to the common enemy.
[ترجمه ترگمان]جناح های متخاصم در مخالفت با دشمنان مشترک متحد شده بودند
[ترجمه گوگل]گروه های متخاصم مخالف دشمن مشترک بودند

12. The division of Europe into warring blocs produces ever - increasing centrifugal stress.
[ترجمه ترگمان]تقسیم اروپا به بلوکه ای در حال جنگ، استرس ناشی از گریز از مرکز را تولید می کند
[ترجمه گوگل]تقسیم اروپا به بلوک های جنگنده باعث افزایش استرس های گریز از مرکز می شود

13. A peace agreement will be signed by the leaders of the country's warring factions.
[ترجمه ترگمان]یک توافقنامه صلح توسط رهبران جناح های درگیر در حال جنگ امضا خواهد شد
[ترجمه گوگل]یک توافقنامه صلح توسط رهبران جناح های متخاصم کشور امضا خواهد شد

14. They found themselves trapped in the no-man's-land between the two warring factions.
[ترجمه ترگمان]آن ها خود را در میان دو جناح متخاصم به دام انداختند
[ترجمه گوگل]آنها خود را در میان سرزمین های غیرمسلح بین دو گروه متخاصم به دام انداختند

پیشنهاد کاربران

متخاصم

جنگ طلب

متخاصم. دو یا چند گروه، فرد یا کشور در حال جنگ با یکدیگر یا دارای تضاد با یکدیگر


کلمات دیگر: