کلمه جو
صفحه اصلی

جدایی کردن

فرهنگ فارسی

دوری کردن مفارقت

لغت نامه دهخدا

جدایی کردن. [ ج ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دوری کردن. مُفارقت. هَجر. ( منتهی الارب ). هَجران :
چنین با پدر بیوفایی کنم
ز مردی و دانش جدایی کنم.
فردوسی.
یار با ما بیوفائی میکند
بیگناه از ما جدائی میکند.
سعدی.


کلمات دیگر: