کلمه جو
صفحه اصلی

analyse


معنی : تحلیل کردن، کاویدن، جزئیات را مطالعه کردن، تشریح کردن، با تجزیه ازمایش کردن، فرگشایی کرد ن
معانی دیگر : رجوع شود به: analyze، تجزیه کردن، موشکافی کردن، جداکردن، پاره پاره کردن

انگلیسی به فارسی

(روان شناسی) روان‌کاوی کردن


پژوهیدن، بررسی کردن، کاویدن، موشکافی کردن، باز کردن، شکافتن


تجزیه کردن، تحلیل کردن


(دستور زبان) تجزیه - ترکیب کردن


(شیمی) محلول یا ترکیبی را تجزیه و تحلیل کردن


تجزیه و تحلیل، کاویدن، تحلیل کردن، تجزیه کردن، جزئيات را مطالعه کردن، تشریح کردن، با تجزیه ازمایش کردن، فرگشایی کرد ن، جدا کردن


انگلیسی به انگلیسی

( verb )
حالات: analysed, analyses, analysing
• : تعریف: a spelling of

• break down into parts and study closely (i.e. a subject); examine, make an analysis (also analyze)
if you analyse something, you consider it or examine it in order to understand it or to find out what it consists of.
when a psychiatrist analyses a patient, he or she gets them to talk about their feelings and their past in order to discover feelings or experiences which may be causing problems for the patient.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تحلیل کردن
[مهندسی گاز] تجزیه کردن
[نساجی] آنالیز - تجزیه نمودن
[ریاضیات] تجزیه و تحلیل کردن، تجزیه کردن، تجزیه و تحلیل، مطالعه کردن

مترادف و متضاد

تحلیل کردن (فعل)
absorb, analyze, analyse

کاویدن (فعل)
analyze, excavate, drag, rummage, analyse

جزئیات را مطالعه کردن (فعل)
analyze, analyse

تشریح کردن (فعل)
analyze, analyse, dissect, anatomize

با تجزیه ازمایش کردن (فعل)
analyze, analyse

فرگشایی کردن (فعل)
analyze, analyse

examine and determine


Synonyms: assay, beat a dead horse, chew over, confab, consider, estimate, evaluate, figure, figure out, get down to brass tacks, hash, inspect, interpret, investigate, judge, kick around, rehash, resolve, scrutinize, sort out, spell out, study, talk game, test, think through


break down to components


Synonyms: anatomize, break up, cut up, decompose, decompound, determine, disintegrate, dissect, dissolve, divide, electrolyze, hydrolyze, lay bare, parse, part, resolve, separate, x-ray


Antonyms: assemble, combine, synthesize


جملات نمونه

1. She still needs to analyse the data.
[ترجمه ترگمان]او هنوز هم باید داده ها را تحلیل کند
[ترجمه گوگل]او هنوز نیاز به تجزیه و تحلیل داده ها دارد

2. McCarthy was asked to analyse the data from the first phase of trials of the vaccine.
[ترجمه ترگمان]از McCarthy خواسته شد تا داده های مرحله اول آزمایش این واکسن را تجزیه و تحلیل کند
[ترجمه گوگل]مک کارتی خواسته شد که داده های مرحله اول آزمایشات واکسن را تجزیه و تحلیل کند

3. The coach tried to analyse the cause of our defeat.
[ترجمه ترگمان]مربی سعی کرد علت شکست ما را بررسی کند
[ترجمه گوگل]این مربی تلاش کرد که علت شکست ما را تجزیه و تحلیل کند

4. The first step is to define and analyse the problem.
[ترجمه ترگمان]اولین قدم تعریف و تحلیل مساله است
[ترجمه گوگل]اولین گام این است که مشکل را تعریف و تحلیل کنید

5. Analyse the sentence into its constituent parts.
[ترجمه ترگمان]جمله را آنالیز کنید و به بخش های تشکیل دهنده خود آنالیز کنید
[ترجمه گوگل]جمله را به بخش های تشکیل دهنده آن تجزیه و تحلیل کنید

6. The teacher tried to analyse the cause of our failure.
[ترجمه ترگمان]معلم سعی کرد علت شکست ما را بررسی کند
[ترجمه گوگل]معلم تلاش کرد تا علت نارسایی ما را تجزیه و تحلیل کند

7. You need to sit down and analyse why you feel so upset.
[ترجمه ترگمان]باید بشینی و تحلیل کنی که چرا انقدر ناراحتی
[ترجمه گوگل]شما باید نشست و تحلیل کنید که چرا احساس ناراحتی می کنید

8. We haven't had time to analyse those samples yet.
[ترجمه ترگمان]هنوز فرصت بررسی آن نمونه را نداشتیم
[ترجمه گوگل]ما هنوز هم برای تجزیه و تحلیل این نمونه ها هنوز

9. We must try to analyse the causes of the strike.
[ترجمه ترگمان]ما باید سعی کنیم علل این اعتصاب را بررسی کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید تلاش کنیم که علل اعتصاب را تحلیل کنیم

10. We need to analyse what went wrong.
[ترجمه ترگمان]باید بفهمیم مشکل چیه
[ترجمه گوگل]ما باید تجزیه و تحلیل کنیم که چه اتفاقی افتاد

11. This book teaches you how to analyse what is causing the stress in your life.
[ترجمه ترگمان]این کتاب به شما یاد می دهد چطور آنچه باعث استرس در زندگی می شود را آنالیز کنید
[ترجمه گوگل]این کتاب به شما می آموزد که چگونه به تجزیه و تحلیل آنچه باعث استرس در زندگی شما می شود

12. Data mining is used to analyse individuals' buying habits.
[ترجمه ترگمان]از داده کاوی برای تجزیه و تحلیل عادات خرید افراد استفاده می شود
[ترجمه گوگل]داده کاوی برای تحلیل عادات خرید افراد استفاده می شود

13. He tried to analyse his feelings.
[ترجمه ترگمان]می کوشید احساساتش را تحلیل کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد احساساتش را تجزیه و تحلیل کند

14. The purpose of evaluation is to collect and analyse information that can be used for rational decision making.
[ترجمه ترگمان]هدف از ارزیابی جمع آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات است که می تواند برای تصمیم گیری منطقی مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه گوگل]هدف ارزیابی جمع آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات است که می تواند برای تصمیم گیری منطقی مورد استفاده قرار گیرد

To understand this poem one must analyze the meaning of each line.

برای درک این شعر باید معنی هر یک از سطرهای آن را به دقت تجزیه و تحلیل کرد.


To analyze a sentence into nouns, verbs, pronouns, etc.

تجزیه‌ی جمله به اسم و فعل و ضمیر و غیره


The coach tried to analyse the cause of our defeat.

مربی تلاش کرد علت شکست ما را تحلیل کند.


پیشنهاد کاربران

روان کاوی کردن یا psychoanalyse

تجزیه و تحلیل

آکاویدن.


کلمات دیگر: