1. a blind alley
کوچه ی بن بست
2. i went to the alley to see what was up
به کوچه رفتم تا ببینم چه خبر است.
3. passage through that narrow alley
گذر کردن از آن کوچه ی باریک
4. up (or down) one's alley
(عامیانه) مطابق سلیقه یا استعداد شخص
5. the ball hopped down the alley
توپ در امتداد کوچه بالا و پایین می جهید.
6. the students dallied in the alley
شاگردان در کوچه وقت خود را به بطالت می گذراندند.
7. she lives on a dead end alley
او در یک کوی بن بست زندگی می کند.
8. the negotiations have reached a blind alley
مذاکرات به بن بست رسیده است.
9. keep going till you reach the second alley
بروید تا به کوچه ی دوم برسید.
10. his house was at the end of a narrow, winding alley
خانه ی او در ته کوچه ی تنگ و پرپیچ و خمی بود.
11. i was hoping that no passerby would happen along the alley
امیدوار بودم که اتفاقا سر و کله رهگذری در کوچه پیدا نشود.
12. they dug the well and piled the dirt in the alley
آنها چاه را کندند و خاک آن را در کوچه انباشتند.
13. The thief dived down an alley.
[ترجمه ترگمان]دزد در کوچه ای فرو رفت
[ترجمه گوگل]دزد، یک کوچه را غرق کرد
14. High buildings flanked the alley.
[ترجمه ترگمان]ساختمان های بلند در دو طرف کوچه
[ترجمه گوگل]ساختمان های بلند کوچه را در کنار آن قرار دادند
15. He's been in tin-pan alley for twenty years.
[ترجمه ترگمان]او بیست سال است که توی یک ظرف حلبی است
[ترجمه گوگل]او در بیست سال گذشته در کوچه قلع و شمش است
16. In any event, the bowling alley restaurant proved quite acceptable.
[ترجمه ترگمان]در هر صورت، رستوران بولینگ کاملا قابل قبوله
[ترجمه گوگل]در هر صورت رستوران رستوران بولینگ کاملا قابل قبول بود
17. A drunk lay in the alley.
[ترجمه ترگمان]یک مست در کوچه افتاده بود
[ترجمه گوگل]یک مست در کوچه به سر می برد