کلمه جو
صفحه اصلی

chafe


معنی : عصبانیت، خراش، ساییدگی، پوست رفتگی، ساییدن، خونکسی را بجوش اوردن، بوسیله اصطکاک گرم کردن، اوقات تلخی کردن به، خراشیدن، بههیجان اوردن، سابیدن
معانی دیگر : (به منظور تحریک کردن یا گرم کردن) به هم مالیدن (مثلا دست ها)، مالش دادن، سودن (عضوی بر عضو دیگر)، بر ماسیدن، بساویدن، (معمولا با on یا against) اصطکاک پیدا کردن با، ساییده شدن یا کردن، ریشیدن، خراشیدگی پیدا کردن، پوست رفتگی پیدا کردن (در اثر سایش)، ریش کردن یا شدن، رنجاندن، آزرده خاطر کردن یا شدن، برزخ شدن یا کردن، بر آشفتن (معمولا با at یا under)، ریشیدگی، پوست رفتگی (در اثر به هم مالیدگی)، آزردگی

انگلیسی به فارسی

مالش دادن، خراشیدن، ساییدن، به‌وسیله‌ی اصطکاک گرم کردن، (مجازاً) به هیجان آوردن، اوقات تلخی کردن به، عصبانیت، ساییدگی، پوست‌رفتگی


چاقه، عصبانیت، ساییدگی، پوست رفتگی، خراش، بوسیله اصطکاک گرم کردن، اوقات تلخی کردن به، خونکسی را بجوش اوردن، خراشیدن، ساییدن، بههیجان اوردن، سابیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chafes, chafing, chafed
(1) تعریف: to abrade, irritate, or wear away by rubbing.
مترادف: abrade
مشابه: erode, excoriate, fray, frazzle, fret, gall, graze, irritate, scrape

- The tight sleeves chafe my wrists.
[ترجمه ترگمان] آستین های تنگ مچ منو تحریک می کنن
[ترجمه گوگل] آستین های تنگ چسبان مچ دستم

(2) تعریف: to make warm by rubbing.
مشابه: massage, rub, warm

- Chafing the feet will help stop frostbite.
[ترجمه ترگمان] Chafing پاها به جلوگیری از سرمازدگی آن ها کمک می کند
[ترجمه گوگل] پوسیدگی پایها به جلوگیری از یخ زدگی کمک می کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to rub or press against something, esp. resulting in friction or wear.
مشابه: bind, fret, press, pull, push, rub, scrape

- The donkey chafed against the harness.
[ترجمه ترگمان] خر خر خر را کنار زد
[ترجمه گوگل] خر خرگوش را در برابر مهار قرار داد

(2) تعریف: to become annoyed as a result of repeated or constant irritation.
مشابه: fret, fume, rage, seethe, stew

- She chafed at the restrictions on her freedom.
[ترجمه ترگمان] او محدودیت های آزادی خود را از بین برد
[ترجمه گوگل] او در محدودیت های آزادی او خجالت کشید
اسم ( noun )
(1) تعریف: irritation or vexation; annoyance.
مترادف: annoyance, irritation, vexation
مشابه: bother, rub

(2) تعریف: wear, heat, or pain caused by friction.
مترادف: abrasion
مشابه: burn, graze, scrape, sore, soreness, wear

• irritation; friction, rubbing; soreness caused by rubbing
rub against; make sore by rubbing; warm by rubbing; irritate
if your skin chafes or if something chafes it, it becomes sore as a result of being rubbed.
if you chafe at a restriction or delay, you feel annoyed and impatient about it; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] ساییده شدن

مترادف و متضاد

عصبانیت (اسم)
chafe, anger, madness, nervousness, huff, ire, willies, boiling point, infuriation, snit

خراش (اسم)
abrasion, attrition, scratch, scrape, scuff, graze, rift, chafe, chap, scab, scotch

ساییدگی (اسم)
erosion, abrasion, chafe, detrition, fret, state of being chafed

پوست رفتگی (اسم)
chafe, excoriation

ساییدن (فعل)
grind, abrade, rub, gnaw, pulverize, wear away, scuff, chafe, fray, grate, file, levigate, corrade, erode, pound, rub out, triturate, wear up

خون کسی را بجوش اوردن (فعل)
chafe, aggravate, exacerbate, anger, cheese off, nettle, rouse

بوسیله اصطکاک گرم کردن (فعل)
chafe

اوقات تلخی کردن به (فعل)
chafe

خراشیدن (فعل)
erase, scratch, scrape, graze, chafe, scrub, glance, scab, rase

به هیجان اوردن (فعل)
chafe

سابیدن (فعل)
grind, chafe, grate, wear off

rub, grind against


Synonyms: abrade, bark, corrode, damage, erode, excoriate, gall, grate, graze, hurt, impair, inflame, irritate, peel, ruffle, scrape, scratch, skin, wear


annoy


Synonyms: abrade, anger, annoy, bother, exasperate, exercise, fret, fume, gall, grate, harass, incense, inflame, irk, irritate, itch, offend, provoke, rage, rasp, rub, ruffle, scrape, scratch, vex, worry


Antonyms: make happy


جملات نمونه

1. chafe at the bit
برآشفتن،به خود پیچیدن،کلافه شدن

2. in a chafe
با کمال خشم،در حال غضب

3. the prime minister in a chafe sent for him
نخست وزیر با عصبانیت دنبال او فرستاد.

4. Young people often chafe under the yoke of parental control.
[ترجمه ترگمان]جوانان اغلب زیر یوغ کنترل والدین قضاوت می کنند
[ترجمه گوگل]جوانان اغلب تحت کنترل کنترل والدین می مانند

5. I see him chafe and fret at every pore.
[ترجمه ترگمان]می بینم که او عصبانی می شود و از همه pore عصبانی می شود
[ترجمه گوگل]من او را می بینم و در هر خلسه دلم می گیرد

6. His wrists began to chafe against the cloth strips binding them.
[ترجمه ترگمان]مچ دستش شروع کرد به شکایت کردن از نوارهای پارچه ای که آن ها را به هم پیوند می داد
[ترجمه گوگل]مچ دستش در برابر نوارهای پارچه ای که آنها را به هم متصل می کرد، دلمشغولی می کرد

7. He does, however, chafe at descriptions of him as a slow-growth advocate.
[ترجمه ترگمان]با این حال، او از توصیف او به عنوان یک حامی رشد کند شکایت می کند
[ترجمه گوگل]با این حال، او در توضیحات او به عنوان یک مدافع رشد آهسته دلسرد می شود

8. Pundits and scientists chafe at regulations that hamper their creativity and the direction of their research.
[ترجمه ترگمان]Pundits و دانشمندان در حال شکایت از مقرراتی هستند که خلاقیت آن ها و مسیر تحقیقات آن ها را مختل می کنند
[ترجمه گوگل]معاونان و دانشمندان در قوانینی که خلاقیت و جهت تحقیقاتشان را مختل می کنند، دلسرد می شوند

9. He rarely uses suspenders, since they may chafe him.
[ترجمه ترگمان]به ندرت از بند شلوارش استفاده می کند، چون ممکن است از او شکایت کنند
[ترجمه گوگل]او به ندرت از کیسه های باریک استفاده می کند، زیرا ممکن است او را ناراحت کند

10. The foaming waves chafe against the rocky shore.
[ترجمه ترگمان]امواج کف آلود بر روی ساحل صخره ای سرخ می شوند
[ترجمه گوگل]امواج فوم در برابر ساحل سنگی

11. A stiff collar may chafe your neck.
[ترجمه ترگمان]ممکنه یقه تو یقه تو رو ببنده
[ترجمه گوگل]یک یقه سخت ممکن است گردن شما را لرزاند

12. He had a nasty chafe on his knee.
[ترجمه ترگمان]صورتش داغ شده بود
[ترجمه گوگل]او در کمر درد زانو زد

13. He would not chafe at the absence of routine chores.
[ترجمه ترگمان]از غیبت کاره ای روزمره ناراحت نمی شد
[ترجمه گوگل]او در غیاب کارهای روزمره چیره نمی شود

14. Hardworking, honest citizens chafe at corrupt officials who treat them with contempt and get rich quick.
[ترجمه ترگمان]شهروندان شریف و شریف از مقامات فاسد شکایت می کنند که با تحقیر رفتار می کنند و سریعا ثروتمند می شوند
[ترجمه گوگل]کار سخت و طاقت فرسا، شهروندان صادقانه در مقامات فاسد که با تحقیر و تحقیر و سرزنش سریع سر و کار دارند، دلهره آور هستند

15. She must suspect, and guess, and chafe, and bear it all alone.
[ترجمه ترگمان]او باید مظنون باشد و از او خواستگاری کند و خودش را به تنهایی تحمل کند
[ترجمه گوگل]او باید مشکوک، و حدس بزند، و چاق، و تنها آن را تحمل کند

It was cold and he kept chafing his hands.

هوا سرد بود و او مرتب دست‌هایش را به هم می‌مالید.


His shirt collar chafes (against) his neck.

یقه‌ی پیراهنش پوست گردنش را می‌خراشد.


A baby's skin chafes easily.

پوست نوزاد به‌راحتی خراشیده می‌شود.


Baby powder helps to avoid chafing.

پودر بچه جلوی پوست رفتگی را می‌گیرد.


The passengers stood chafing at the long delay.

مسافران ایستاده بودند و تأخیر زیاد آنها را کلافه کرده بود.


The staff was chafing under the restrictions imposed on them.

محدودیتهایی که به کارمندان تحمیل شده بود آنها را بر آشفته کرده بود.


The prime minister in a chafe sent for him.

نخست‌وزیر با عصبانیت دنبال او فرستاد.


اصطلاحات

chafe at the bit

برآشفتن، به خود پیچیدن، کلافه شدن


in a chafe

با کمال خشم، در حال غضب


پیشنهاد کاربران

شوریدن
temperamental youths chafing against the dictates of society
جوانان یاغی که علیه استبداد اجتماعی می شوریدند

ساییدن
to prevent chafe the ropes should lie flat

chafe at/against/under
شوریدن ( این فعل [intransitive] می باشد و نیازی به مفعول ندارد )

خدشه دار کردن

با ایجاد اصطکاک سائیدن مثل سائیده شدن گردن با یقه لباس
rubbing two things together and causing severe friction burn


مالاندن دست ها به یکدیگر برای گرم کردن
She chafed her cold hands vigorously.
او دستان سرد خود را به شدت به هم می مالید.


ساییدگی پوست ( as noun )
یه نمونه ساییدگی پوست وقتیه که یه لنجو توی دست بمون یه مدتی ، بعدش یه لک میفته روی پوست. اون لک روی پست هم مدنظره این لغته.

ارشد زبان ۹۹ ، سوال چهارم :
After a day of gardening without gloves, Emilia rubbed a special emollient over her hands to ease blisters and chafes on her fingers


کلمات دیگر: