کلمه جو
صفحه اصلی

conversely


برعکس ,بطوروارونه یامعکوس ,ازطرف دیگز

انگلیسی به فارسی

از طرف دیگر، متقابلاً، برعکس، به‌طور وارونه یا معکوس، برعکس، بالعکس


برعکس


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: used to put forward a statement or idea that is the opposite or the reverse of one that has just been expressed.

- While he expected to feel sadness at the news, he felt, conversely, quite relieved and even somewhat elated.
[ترجمه ترگمان] در حالی که انتظار داشت در این خبر احساس ناراحتی کند، برعکس، کاملا احساس آسودگی می کرد و حتی کمی هم به وجد آمده بود
[ترجمه گوگل] در حالی که انتظار می رفت احساس خشمگین شدن در اخبار را داشته باشد، او احساس می کرد، برعکس، کاملا تسکین یافته و حتی تا حدودی مورد احترام قرار گرفته است
- She was afraid of having the surgery; conversely, she knew it was her only hope.
[ترجمه محمد] با اینکه از عمل جراحی می ترسید، می دانست این تنها امید اوست.
[ترجمه ترگمان] از این که این عمل را انجام داده بود می ترسید و برای این که به او لبخند بزند، می دانست که این تنها امید او است
[ترجمه گوگل] او از داشتن جراحت می ترسید برعکس، او می دانست این تنها امید او بود
- He felt calm and content when he was with her; conversely, his presence made her nervous and agitated.
[ترجمه ترگمان] وقتی پیش او بود، احساس آرامش و رضایت می کرد، حضور او را مضطرب و مضطرب می ساخت
[ترجمه گوگل] او وقتی با او بود آرام و محتاج بود؛ برعکس، حضور او باعث عصبانیت و هیجان شد

• in an opposite manner, in a contrary manner
you say conversely to indicate that the statement you are about to make is the opposite of, or an alternative to, the one you have just made.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] برعکس، به عکس، متقابلا

جملات نمونه

1. Conversely, you might say that it is ridiculous.
[ترجمه ترگمان]در مقابل، ممکن است بگویید مسخره است
[ترجمه گوگل]برعکس، شما ممکن است بگوئید که مضحک است

2. In real life, nobody was all bad, nor, conversely, all good.
[ترجمه فرداد مسنن زاده] در زندگی واقعی هیچکس کاملا بد نبود و نه برعکس کاملا خوب.
[ترجمه مژگان] در زندگی واقعی، هیچکس تماما بد نیست و متقابلا هیچکس تماما خوب نیست.
[ترجمه ترگمان]در زندگی واقعی هیچ کس بد نبود و برای این که به او لبخند بزند، خوب بود
[ترجمه گوگل]در زندگی واقعی، هیچکس همه بد نبود، و نه، برعکس، همه چیز خوب بود

3. American consumers prefer white eggs; conversely, British buyers like brown eggs.
[ترجمه کیانا] مصرف کنندگان آمریکایی تخم مرغ های سفید را ترجیح می دهند؛ در مقابل خریداران بریتانیایی تخم مرغ های قهوه ای را می پسندند.
[ترجمه ترگمان]مصرف کنندگان آمریکایی تخم مرغ سفید را ترجیح می دهند؛ برعکس، خریداران بریتانیایی مانند تخم مرغ قهوه ای
[ترجمه گوگل]مصرف کنندگان آمریکایی تخم مرغ های سفید را ترجیح می دهند؛ برعکس، خریداران انگلیس مثل تخمهای قهوه ای هستند

4. Conversely, if a person expects that meeting deadlines will not earn praise, he or she may not be as motivated.
[ترجمه ترگمان]بالعکس، اگر یک نفر انتظار داشته باشد که زمان ملاقات تعریف نشود، او ممکن است انگیزه نداشته باشد
[ترجمه گوگل]برعکس، اگر یک فرد انتظار دارد که مهلت نشست به ستایش نخواهد رسید، ممکن است او انگیزه نداشته باشد

5. Conversely, it may not be hard to relinquish certain roles and tasks which were never experienced as rewarding.
[ترجمه ترگمان]بالعکس، چشم پوشی از نقش ها و وظایفی که هرگز به عنوان پاداش تجربه نمی شوند، دشوار نیست
[ترجمه گوگل]برعکس، ممکن است دشوار نباشد که نقش وظایف خاصی را که هرگز به عنوان پاداش ندیده، کنار بگذارند

6. Conversely, reading a right-wing paper had much more influence upon perceptions of Britain's performance than on perceptions of family circumstances.
[ترجمه ترگمان]بر عکس، مطالعه یک مقاله با بال راست تاثیر بسیار بیشتری بر درک عملکرد بریتانیا نسبت به برداشت از شرایط خانوادگی داشت
[ترجمه گوگل]برعکس، خواندن یک مقاله راست افقی تأثیر بیشتری بر روی درک عملکرد بریتانیا نسبت به درک شرایط خانوادگی داشت

7. Conversely, by painting your house you make the whole street look nicer and give consumption benefits to your neighbours.
[ترجمه ترگمان]بر عکس، با نقاشی کردن خانه خود، کل خیابان را بهتر کنید و مزایای مصرف را به neighbours بدهید
[ترجمه گوگل]برعکس، با نقاشی خانه خود، کل خیابان را به نظر بهتر و سودمندتر برای همسایگان خود می دهید

8. Conversely, potassium and phosphate are the principal intracellular cations and anions, respectively.
[ترجمه ترگمان]بالعکس، پتاسیم و فسفات به ترتیب the و آنیون های principal اصلی هستند
[ترجمه گوگل]در مقابل، پتاسیم و فسفات به ترتیب کاتدیون و آنیون درون سلولی هستند

9. Conversely, privately rented dwellings had fallen in proportion from 4 6 percent at the former date to 16 percent in 197
[ترجمه ترگمان]در مقابل، خانه های اجاره ای به طور خصوصی از ۴ درصد در تاریخ گذشته به ۱۶ درصد در ۱۹۷ درصد کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]برعکس، خانه های خصوصی اجاره شده از 6/6 درصد در تاریخ اول به 16 درصد در سال 197 کاهش یافته است

10. Conversely the under-confident person may be hesitant to predict danger or to react to it with sufficient purpose or determination.
[ترجمه ترگمان]برعکس فرد بااعتماد به نفس ممکن است برای پیش بینی خطر یا واکنش به آن با هدف یا تصمیم کافی تردید داشته باشد
[ترجمه گوگل]برعکس، فرد با اعتماد به نفس ممکن است برای پیش بینی خطر یا واکنش به آن با اهداف و تصمیمات کافی استفاده کند

11. Conversely, in motivating individuals to leave or withdraw, relative deprivation of individual rewards is a major influence.
[ترجمه ترگمان]بالعکس، در انگیزه دادن به افراد برای ترک یا خارج کردن، محرومیت نسبی پاداش های فردی یک تاثیر مهم است
[ترجمه گوگل]برعکس، در انگیزه دادن افراد به ترک یا ترک، محرومیت نسبی پاداش های فردی، تأثیر عمده ای است

12. Conversely, the lack of adequate financial planning is often a key element in the failure of many business enterprises.
[ترجمه ترگمان]بالعکس، فقدان برنامه ریزی مالی کافی اغلب یک عامل کلیدی در شکست بسیاری از شرکت های تجاری است
[ترجمه گوگل]برعکس، عدم برنامه ریزی مالی کافی اغلب یک عنصر کلیدی در شکست بسیاری از شرکت های تجاری است

13. Conversely, you may be entitled to disobey an instruction which management ostensibly has the power to give.
[ترجمه ترگمان]بالعکس، شما ممکن است حق داشته باشید از دستورالعملی که مدیریت به ظاهر قدرت ارایه را دارد سرپیچی کنید
[ترجمه گوگل]برعکس، شما ممکن است مجاز به اجتناب از دستورالعمل باشد که مدیریت ظاهرا قدرت آن را دارد

14. Conversely, people who enjoy Mystery-Suspense may also like Romantic Mysteries.
[ترجمه ترگمان]بالعکس، افرادی که از اسرار - لذت می برند ممکن است از اسرار رمانتیک نیز خوششان بیاید
[ترجمه گوگل]برعکس، افرادی که از Mystery-Suspense لذت می برند نیز مانند اسرار رمانتیک هستند

15. Or conversely, if some one else were to use your browser, it couldn't tell the difference.
[ترجمه ترگمان]یا اینکه به نظر من، اگر کسی به جای دیگری از browser استفاده می کرد، نمی توانست تفاوت را تشخیص دهد
[ترجمه گوگل]یا برعکس، اگر یک نفر دیگر از مرورگر خود استفاده کند، نمیتواند تفاوت را بگوید

پیشنهاد کاربران

On the other hands=conversely

And conversely
عکس این امر نیز صادق است

در نقطه مقابل

در مقابل

از سوی دیگر

متقابلا

از سوی دیگر، از دیگر سوی
با درود


کلمات دیگر: