کلمه جو
صفحه اصلی

stiffen


معنی : سفت کردن، سفت وسخت کردن، شق کردن
معانی دیگر : سفت کردن یا شدن، سخت کردن یا شدن، شدید کردن یا شدن، سی کردن، خشک ومصنوعی کردن

انگلیسی به فارسی

سفت کردن،سخت کردن،شق کردن،سیخ کردن،خشک ومصنوعی کردن


سفت و سخت، سفت کردن، سفت وسخت کردن، شق کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: stiffens, stiffening, stiffened
مشتقات: stiffener (n.)
• : تعریف: to make or become stiff or stiffer.
متضاد: liquefy, relax, soften, weaken
مشابه: set

- The icing will stiffen if you put the cake in the refrigerator.
[ترجمه ترگمان] اگر کیک را در یخچال قرار دهید، یخ زدایی خشک می شود
[ترجمه گوگل] اگر کیک را در یخچال گذاشته اید، یخ زده تردید خواهد کرد

• make stiff, make rigid; become stiff, become rigid
if you stiffen, you stop moving and become very tense, for example because you are afraid or angry.
if your muscles or joints stiffen, they become difficult to bend or move.
if you stiffen a person's attitudes or behaviour or if their attitudes or behaviour stiffen, these become stronger or more severe, and less flexible.
when something such as cloth is stiffened, it is made firm.

مترادف و متضاد

make or become harder


سفت کردن (فعل)
compact, concrete, fasten, ram, tighten, harden, toughen, congeal, solidify, stiffen, thicken, make fast, make firm, make hard, make rigid, make tense, make tight, render tenacious, render tough

سفت و سخت کردن (فعل)
stiffen

شق کردن (فعل)
stiffen

Synonyms: anneal, benumb, brace, cake, candy, cement, chill, clot, coagulate, condense, congeal, crystallize, curdle, firm, fix, freeze, gel, harden, inflate, inspissate, jell, jelly, ossify, petrify, precipitate, prop, reinforce, set, solidify, stabilize, starch, steady, strengthen, tauten, tense, thicken


Antonyms: liquefy, loosen, melt


جملات نمونه

1. He tried to stiffen his wavering soldiers.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد سربازان لرزان خود را خشک کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد سربازان تندرو خود را سفت کند

2. This sort of grease could not stiffen when the temprature drops.
[ترجمه ترگمان]این نوع روغن وقتی که the فرو می افتد، خشک نمی شود
[ترجمه گوگل]این نوع گریس نمی تواند زمانی که درجه حرارت کاهش می یابد، سخت نکنند

3. These clothes restrict your freedom of movement and stiffen up the whole body.
[ترجمه ترگمان]این لباس ها آزادی حرکت شما را محدود می کنند و کل بدن را سفت می کنند
[ترجمه گوگل]این لباس ها آزادی حرکت شما را محدود می کند و تمام بدن را سفت می کند

4. He will stiffen their resistance to cuts in welfare.
[ترجمه ترگمان]او مقاومت خود را برای کاهش رفاه شدیدتر می کند
[ترجمه گوگل]او مقاومت خود را نسبت به کاهش رفاه تضعیف خواهد کرد

5. I stiffen, I wail, I wave my arms, I kick my feet.
[ترجمه ترگمان]فریاد می زنم: خشک می شوم، دست هایم را تکان می دهم، پاهایم را لگد می کنم
[ترجمه گوگل]من سفت می شوم، من سرزنش می کنم، دستانم را می شکنم، پایم را می شکنم

6. You can stiffen curtain fabric by using a special liquid solution.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید با استفاده از یک محلول مایع ویژه، پارچه پرده ای را خشک کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید پارچه پرده را با استفاده از یک راه حل مایع ویژه سفت کنید

7. I had seen shyness stiffen her into a quite absurd primness.
[ترجمه ترگمان]حجب و حیا را دیده بودم که او را به یک primness مضحک تبدیل کرده بود
[ترجمه گوگل]من خجالتی را دیده بودم که او را به ابتکار کاملا پوچ تبدیل کرده بود

8. Point your toes and stiffen the muscles in your legs.
[ترجمه ترگمان]پاهایتان را نقطه کنید و ماهیچه های پاهای خود را سفت کنید
[ترجمه گوگل]انگشتان دست خود را بکشید و عضلات را در پاها قرار دهید

9. It is advisable to stiffen the fabric before cutting to shape when using the latter method to allow for any possible shrinkage.
[ترجمه ترگمان]قبل از برش به شکل با استفاده از روش دوم برای اجازه دادن به هر انقباض ممکن، باید پارچه را سفت کرد
[ترجمه گوگل]توصیه می شود قبل از برش، پارچه را قبل از برش بپوشانید، هنگام استفاده از روش دوم، برای هر گونه انقباض احتمالی

10. He said it so loudly he felt himself stiffen from the sound.
[ترجمه ترگمان]این را چنان بلند ادا کرد که خود را از شنیدن صدا خشک کرد
[ترجمه گوگل]او گفت: آنقدر با صدای بلند او احساس خود را از صدا خفه شد

11. He felt the house stiffen against the world that was reaching in for his father and him.
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که خانه بر دنیایی که برای پدرش و پدرش ساخته شده است خشک شده است
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که خانه در برابر جهان است که برای پدرش و او در حال رسیدن است

12. The council wants to stiffen the penalty for drunk driving.
[ترجمه ترگمان]این شورا می خواهد مجازات رانندگی مست را تشدید کند
[ترجمه گوگل]این شورا می خواهد مجازات برای رانندگی مست را سخت کند

13. Her arms stiffen, and little fists strike out at me.
[ترجمه ترگمان]دستانش خشک می شوند و مشت کوچک به من حمله می کنند
[ترجمه گوگل]اسلحه هایش سفت می شود و مشت های کوچکی به من حمله می کنند

14. Denial can obscure obstacles and stiffen resolve.
[ترجمه ترگمان]انکار می تواند موانع را مبهم و حل کند
[ترجمه گوگل]انکار میتواند موانع را مبهم و حل و فصل کند

15. Moisture will only stiffen the leather of your shoes.
[ترجمه ترگمان]moisture فقط چرم کفش شما را خشک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]رطوبت فقط چرم کفش شما را سخت می کند

The enemy's resistance has stiffened.

مقاومت دشمن شدیدتر شده است.


Starch stiffens cloth.

آهار پارچه را سفت می‌کند.


پیشنهاد کاربران

منقبض شدن ( در مورد عضلات )

میخکوب شدن

سفتیدن.
سفتاندن.

خشکش زد. ماتش برد


کلمات دیگر: