کلمه جو
صفحه اصلی

submerged


معنی : قابل فرو کردن در اب

انگلیسی به فارسی

غرق شده، قابل فرو کردن در اب


دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] غوطه ور - زیرآبی - غرقاب - مستغرق

مترادف و متضاد

قابل فرو کردن در اب (صفت)
submerged

جملات نمونه

1. i submerged my hand in the warm water
دستم را در آب گرم فرو بردم.

2. the submerged people of the slums
مردم فلاکت زده ی زاغه نشین ها

3. he was submerged and got a mouthful of seawater
او زیر آب رفت و یک قلپ آب دریا را فرو داد.

4. the submarine submerged
زیر دریایی رفت زیر آب.

5. the boat skirted around submerged obstacles
قایق از موانع زیر آبی احتراز کرد.

6. the river overflowed and submerged the town
رودخانه لبریز شد و شهر را فرا گرفت.

پیشنهاد کاربران

( شناور ) زیرسطحی

سیستم غرقابی

جریان مستغرق


غوطه ور

شناور شدن


کلمات دیگر: