کلمه جو
صفحه اصلی

defect


معنی : علت، عیب، نقص، قصور، کمبود، کاستی، اهو، نکته ضعف، معیوب ساختن، مرتد شدن، ترک کردن
معانی دیگر : (به دلایل سیاسی از کشور خود) فرار کردن، جلای وطن کردن، پناهنده سیاسی شدن، ضعف، نقصان، (حزب یا دسته ای را برای پیوستن به حزب مخالف) ترک کردن، پشت کردن

انگلیسی به فارسی

کاستی، آهو، عیب، نقص، ترک کردن، مرتدشدن، معیوب ساختن


کاستی، نقص، عیب، علت، کمبود، قصور، اهو، نکته ضعف، ترک کردن، مرتد شدن، معیوب ساختن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a flaw, error, or other imperfection.
مترادف: fault, flaw, imperfection
مشابه: blemish, blot, bug, drawback, error, foible, hole, impediment, kink, liability, mistake, negative, snag, vice, weakness

- The cars were found to have defects in their fuel systems.
[ترجمه Sara] ماشین هایی پیداشده بودند که در سیستم های سوختی اشان نقص هایی داشتند.
[ترجمه ترگمان] یافت شده که این خودروها در سیستم های سوخت خود نقص دارند
[ترجمه گوگل] خودروها در سیستم های سوخت خود دارای نقص بودند
- She doesn't see her own beauty and thinks only of her defects.
[ترجمه ترگمان] زیبایی خودش را نمی بیند و فقط به defects فکر می کند
[ترجمه گوگل] او زیبایی خود را نمی بیند و فقط به نقص هایش فکر می کند
- Forgetfulness is my worst defect.
[ترجمه ترگمان] Forgetfulness بدترین نقص منه
[ترجمه گوگل] فراموشی بدترین نقص من است

(2) تعریف: a lack of something needed for adequacy, completeness, or perfection; shortcoming; deficiency.
مترادف: deficiency, failing, inadequacy, insufficiency, shortcoming
متضاد: excess
مشابه: dearth, fault, incompleteness, lack, shortage, shortfall, vice

- His inability to do simple math reflects a defect in his education.
[ترجمه ترگمان] ناتوانی او در انجام ریاضی ساده نشان دهنده یک نقص در آموزش او است
[ترجمه گوگل] ناتوانی او در انجام ریاضی ساده، نقص در آموزش او را نشان می دهد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: defects, defecting, defected
• : تعریف: to abandon a cause, political party, country, or the like, esp. in order to join another.
مشابه: desert, secede, turn

- The ballerina defected from the Soviet Union and took up residence in England.
[ترجمه علیرضا عسکری] Ballerina اتحاد جماهیر شوروی را ترک کرد و در انگلستان اقامت گزید.
[ترجمه ترگمان] بالرین از اتحاد جماهیر شوروی جدا شد و در انگلستان اقامت گزید
[ترجمه گوگل] Ballerina از اتحاد جماهیر شوروی دفاع کرد و در انگلستان اقامت داشت
- He defected from the Republicans to become an independent.
[ترجمه ایوب عبیاوی] او از جمهوری خواهان جداشد تا مستقل شود
[ترجمه ترگمان] او از جمهوری خواهان جدا شد تا مستقل شود
[ترجمه گوگل] او از جمهوریخواهان دفاع کرد تا مستقل شود

• imperfection; deficiency
desert, abandon, change sides
a defect is a fault or imperfection in a person or thing.
if you defect, you leave your own country, political party, or other group, and join an opposing one.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] نقص
[علوم دامی] ناهنجاری
[شیمی] نقص، عیب، کاستی، کمبود، ضعف، نقصان
[برق و الکترونیک] نقص، ناکاملی بی نظمی شیمیایی یا ساختاری در بلور نیرسانا یا باقیمانده های مواد نشانده شده روی سطح ان، نقایص یا به صورت ناخالصیهای متحرک فعال هستند که با گذشت زمان بر مشخصا الکتریکی قطعه اثر می گذارند و یا در حالت ثابت و غیر فعال با الگوهای لیتوگرافی نوری تداخل می کنند . متداول ترین نقایص پیش آمده در فرایند ساخت نیمرسانا ها دارای منشا انسانی هستند ( پوسته ها و چربی دست ف مواد آرایشی و ترشحات بینی ) - خطا، نقص، نارسایی
[صنعت] عیب، نقص
[حقوق] عیب، نقص
[نساجی] اثر منفی - عیب - اشکال - ایراد
[ریاضیات] اشتباه، خرابی، خطا، نقص، عیب، نقصان، کاستی، معیوب ساختن
[پلیمر] نقص، عیب
[آمار] عیب

مترادف و متضاد

علت (اسم)
defect, cause, reason, motive, drawback, disease, shortcoming

عیب (اسم)
defect, deformation, deficiency, weakness, blemish, wickedness, fault, taint, gall, sin, flaw, vice, imperfection

نقص (اسم)
defect, deficiency, weakness, blemish, mutilation, fault, handicap, imperfection, incompetence, incompetency

قصور (اسم)
defect, failure, default, delinquency, deficiency, debt, cunctation, negligence, shortcoming, laches, pretermission

کمبود (اسم)
defect, deficiency, shortage, shortcoming, dearth, deficit, leakage

کاستی (اسم)
defect, deficiency, fault, flaw, shortcoming, extenuation

اهو (اسم)
defect, illness

نکته ضعف (اسم)
defect, deficiency, shortcoming

معیوب ساختن (فعل)
defect, vitiate

مرتد شدن (فعل)
abjure, apostatize, defect, tergiversate

ترک کردن (فعل)
leave, expatriate, defect, abnegate, relinquish, give up, pull out, disuse, desert, evacuate, give over, throw over

blemish, imperfection


Synonyms: birthmark, blot, blotch, break, bug, catch, check, crack, deficiency, deformity, discoloration, drawback, error, failing, fault, flaw, foible, frailty, gap, glitch, gremlin, hole, infirmity, injury, irregularity, kink, knot, lack, mark, marring, mistake, patch, rift, rough spot, scar, scarcity, scratch, seam, second, shortage, shortcoming, sin, speck, spot, stain, taint, unsoundness, vice, want, weakness, weak point


Antonyms: advantage, improvement, perfection, strength


break from belief, faith


Synonyms: abandon, abscond, apostatize, back out, break faith, change sides, depart, desert, fall away from, forsake, go, go back on, go over, go over the fence, lapse, leave, pull out, quit, rat, rebel, reject, renege, renounce, revolt, run out, schism, sell out, spurn, take a walk, tergiversate, tergiverse, turn, turn coat, walk out on, withdraw


Antonyms: come in, join


جملات نمونه

1. My Chevrolet was sent back to the factory because of a steering defect.
شورولت من بخاطر نقص فرمان، به کارخانه برگردانده شد

2. His theory of the formation of our world was filled with defects.
نظریه ی او درباره ی شکل گیری دنیای ما سرشار از اشتباه بود

3. The villain was caught because his plan had many defects.
خلافکار دستگیر شد چون نقشه اش اشکالات زیادی داشت

4. the innate defect in this plan
نقص بنیادین این طرح

5. The fundamental defect of fathers is that they want their children to be a credit to them.
[ترجمه ترگمان]دلیل اصلی پدران این است که می خواهند بچه هایشان برای آن ها اعتباری داشته باشند
[ترجمه گوگل]نقص اساسی پدران این است که آنها می خواهند فرزندانشان به آنها اعتبار بدهند

6. A defect was found in the water-cooling/electrical circuit.
[ترجمه ترگمان]یک نقص در جریان آب - سرمایش \/ جریان الکتریکی یافت شد
[ترجمه گوگل]نقص در مدار خنک کننده آب / الکتریکی یافت شد

7. He was born with a hearing defect.
[ترجمه ترگمان]اون با یه نقص شنوایی به دنیا اومد
[ترجمه گوگل]او با یک نقص شنوایی متولد شد

8. The defect detracts greatly from the value of the vase.
[ترجمه ترگمان]نقص به مقدار زیادی از ارزش گلدان می کاهد
[ترجمه گوگل]این نقص به شدت از ارزش گلدان کم می کند

9. All R4aircraft have been grounded, after a defect in the engine cooling system was discovered.
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه یک عیب در سیستم خنک کننده موتور پیدا شد تمام R۴aircraft به زمین افتاده اند
[ترجمه گوگل]تمام موشک های R4aircraft پس از نقص در سیستم خنک کننده موتور کشف شده اند

10. It's a character defect in her that she can't ever accept that she's in the wrong.
[ترجمه ترگمان]این نقص شخصیتی است که او هرگز نمی تواند قبول کند که او در اشتباه است
[ترجمه گوگل]این یک نقص کاراکتر در اوست که او نمیتواند قبول کند که او اشتباه است

11. She suffers from a heart/sight/speech defect.
[ترجمه ترگمان]او از یک نقص قلب \/ دید \/ سخنرانی رنج می برد
[ترجمه گوگل]او از یک نقص قلب / دید / سخنرانی رنج می برد

12. This is a physical defect that cannot be cured.
[ترجمه ترگمان]این یک نقص جسمی است که نمی توان آن را درمان کرد
[ترجمه گوگل]این یک نقص فیزیکی است که نمی تواند درمان شود

13. He tried to defect to the West last year.
[ترجمه ترگمان]اون سعی کرد پارسال به غرب اشاره کنه
[ترجمه گوگل]او سعی کرد در سال گذشته نابود شود

14. He has a congenital heart defect.
[ترجمه ترگمان]یه نارسایی قلبی مادرزادی داره
[ترجمه گوگل]او دارای نقص مادرزادی قلب است

15. He strove manfully to overcome his speech defect.
[ترجمه ترگمان]سعی می کرد که با لکنت زبان سخن بگوید
[ترجمه گوگل]او به شدت تلاش کرد تا نقص گفتاری خود را برطرف کند

16. The defect in the drainage must be remedied.
[ترجمه ترگمان]نقص در زه کشی باید اصلاح شود
[ترجمه گوگل]نقص در تخلیه باید اصلاح شود

17. Near-sightedness is a visual defect.
[ترجمه ترگمان]Near یک نقص بصری است
[ترجمه گوگل]نزدیکی بینایی نقص بصری است

18. He has an optical defect.
[ترجمه ترگمان]او یک نقص نوری دارد
[ترجمه گوگل]او نقص نوری دارد

One of our spies has defected to the enemy.

یکی از جاسوسان ما به دشمن پناهنده شده است.


پیشنهاد کاربران

نقص و عیب
پناهنده شدن به دلایل سیاسی یا همون پناهنده سیاسی شدن

فقدان

نارسایی

از کشور خود فرار کردن
ترک کردن
پناهنده ی سیاسی شدن

خرابی

نقیصه

اختلال

فرسودگی ( در چرخه عمر رابطه مشتری )

کلک، کلک زدن

ناقص

fault عیب و نقص
رمزگذاری با: د فک کن نقصت چیه😉

شکست
جمله نمونه :
Calculating convex Hull and Defects
( محاسبه نقاط تحدب بدنه و نقاط شکست )

عارضه
نارسایی

heart defect = عارضه/نارسایی قلبی

مثال:
Because our first child, Caleb, had a heart defect
ترجمه اینجانب:
چون فرزند اول ما کالب عارضه ی قلبی داشت.

defect ( noun ) = flaw ( noun )
به معناهای: عیب، نقص، کاستی
معناهای دیگر : درز، ترک، شکاف، شکستگی

مشکل داشتن

نقص و کاستی بدنی


کلمات دیگر: