کلمه جو
صفحه اصلی

feasible


معنی : عملی، ممکن، امکان پذیر، محتمل، شدنی، میسر
معانی دیگر : کردنی، کنش پذیر، شایند، باور کردنی، باورپذیر، باورین، مناسب، شایسته، سزاوار

انگلیسی به فارسی

شدنی، عملی، امکان‌پذیر، میسر، ممکن، محتمل


امکان پذیر، شدنی


امکان پذیر است، عملی، امکان پذیر، ممکن، شدنی، محتمل، میسر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: feasibly (adv.), feasibility (n.), feasibleness (n.)
(1) تعریف: capable of being done, carried out, or brought about; likely to succeed.
متضاد: chimerical, impracticable, unfeasible
مشابه: possible, practicable, practical

- The project seemed quite feasible when they started, but they soon ran into an obstacle.
[ترجمه ترگمان] این پروژه وقتی شروع شد کاملا امکان پذیر بود، اما به زودی به یک مانع تبدیل شدند
[ترجمه گوگل] این پروژه زمانی که شروع شد، کاملا امکان پذیر بود اما به زودی به یک مانع تبدیل شد
- Finishing by March is a feasible objective in our opinion.
[ترجمه ترگمان] پایان دادن به ماه مارس یک هدف عملی در نظر ما است
[ترجمه گوگل] پایان دادن به ماه مارس یک هدف قابل اجرا در نظر ما است

(2) تعریف: capable of being used; fit or suitable.
متضاد: unfeasible
مشابه: practical

- Solar energy seems a feasible alternative in this desert region.
[ترجمه ترگمان] انرژی خورشیدی یک جایگزین شدنی در این منطقه بیابانی به نظر می رسد
[ترجمه گوگل] انرژی خورشیدی جایگزین قابل اجرا در این منطقه بیابانی است

(3) تعریف: likely to be true or to be confirmed; plausible.
متضاد: implausible, unfeasible
مشابه: plausible, possible

- Missing the bus seemed like a feasible explanation for his lateness.
[ترجمه ترگمان] گم شدن اتوبوس به نظر یک توضیح منطقی برای دیر کردن او بود
[ترجمه گوگل] از دست دادن اتوبوس به نظر می رسید به عنوان یک توضیح عملی برای تأخیر او
- The hypothesis seemed quite feasible, but the results of the experiment did not confirm it.
[ترجمه ترگمان] این فرضیه کاملا امکان پذیر بود، اما نتایج آزمایش آن را تایید نکرد
[ترجمه گوگل] فرضیه کاملا امکان پذیر بود، اما نتایج آزمایش آن را تأیید نکرد

• able to be carried out, achievable; possible, likely
something that is feasible can be done, made, or achieved.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] قابل قبول، شدنی، قابل دسترس، شدنی، عملی، امکان پذیر
[آمار] شدنی

مترادف و متضاد

possible, doable


Synonyms: achievable, advantageous, appropriate, attainable, beneficial, breeze, cinch, duck soup, easy as pie, expedient, fit, fitting, likely, no sweat, performable, pie, piece of cake, practicable, practical, probable, profitable, pushover, realizable, reasonable, simple as ABC, snap, suitable, viable, workable, worthwhile


Antonyms: impossible, inconceivable, unfeasible, unlikely, unpractical, unreasonable


عملی (صفت)
artificial, real, factual, applicatory, applicative, practical, feasible, pragmatic, applied, practicable

ممکن (صفت)
feasible, thinkable, conceivable, possible

امکان پذیر (صفت)
feasible, conceivable, possible

محتمل (صفت)
plausible, contingent, feasible, probable, likely, possible, most likely, odds-on, presumable, verisimilar

شدنی (صفت)
feasible, possible, precipitant, doable

میسر (صفت)
feasible, practicable, possible

جملات نمونه

a feasible plan

نقشه‌ی شدنی


a feasible story

داستان باور‌کردنی


land feasible for cultivation

زمینی که برای کشت خوب است


1. a feasible plan
نقشه ی شدنی

2. a feasible story
داستان باور کردنی

3. land feasible for cultivation
زمینی که برای کشت خوب است

4. It's not feasible to dismiss him.
[ترجمه ترگمان]اخراج کردن او امکان پذیر نیست
[ترجمه گوگل]او نمیتواند او را رها کند

5. Is it feasible to finish the work by Christmas?
[ترجمه ترگمان]آیا می توان کار را با کریسمس تمام کرد؟
[ترجمه گوگل]آیا امکان انجام دادن کار توسط کریسمس امکان پذیر است؟

6. But is it really feasible to don sportswear to the office without the excuse of dress-down Friday?
[ترجمه ترگمان]اما آیا واقعا این امکان وجود دارد که بدون بهانه پوشیدن لباس ورزشی در روز جمعه به دفتر ورزشی نروید؟
[ترجمه گوگل]اما آیا این امکان وجود دارد که لباس ورزشی را به دفتر بیاندازد و بهانه ای برای روز جمعه نداشته باشد؟

7. She questioned whether it was feasible to stimulate investment in these regions.
[ترجمه ترگمان]او سوال کرد که آیا تحریک سرمایه گذاری در این مناطق امکان پذیر است
[ترجمه گوگل]او سوال کرد که آیا امکان تحرک سرمایه گذاری در این مناطق امکان پذیر است؟

8. It's quite feasible we'll get the money.
[ترجمه ترگمان]این کاملا امکان پذیر است که ما پول را بدست بیاوریم
[ترجمه گوگل]این کاملا امکان پذیر است که ما پول دریافت می کنیم

9. It's perfectly feasible to produce electricity without creating pollution.
[ترجمه ترگمان]تولید برق بدون ایجاد آلودگی کاملا امکان پذیر است
[ترجمه گوگل]این کاملا امکان تولید برق بدون ایجاد آلودگی است

10. It was no longer financially feasible to keep the community centre open.
[ترجمه ترگمان]دیگر از نظر مالی امکان باز نگه داشتن مرکز اجتماعی وجود نداشت
[ترجمه گوگل]دیگر این امکان وجود ندارد که مرکز جامعه باز شود

11. But the necessary co-ordination is not politically feasible without a clear crisis.
[ترجمه ترگمان]اما هماهنگی لازم بدون یک بحران روشن از نظر سیاسی امکان پذیر نیست
[ترجمه گوگل]اما هماهنگی لازم بدون یک بحران واضح سیاسی امکان پذیر نیست

12. This is perfectly feasible by a system of fixed and moveable compartmentation, but no one has yet produced a practical system.
[ترجمه ترگمان]این امر کاملا توسط یک سیستم ثابت و متحرک اجرا می شود، اما هیچ یک از آن ها هنوز یک سیستم عملی تولید نکرده است
[ترجمه گوگل]این سیستم به طور کامل از طریق سیستم تعلیق ثابت و حرکتی امکان پذیر است، اما هیچ کس هنوز یک سیستم عملی تولید نکرده است

13. Thus, it appears feasible to manufacture practical heat shields in reusable molds on the Moon.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، تولید سپر حرارتی عملی در قالب های قابل استفاده مجدد روی ماه امکان پذیر است
[ترجمه گوگل]بنابراین، به نظر می رسد ساخت سپر های حرارتی عملی در قالب های قابل استفاده مجدد روی ماه امکان پذیر است

14. Da Silva considered it feasible that uranium could be produced on an industrial scale.
[ترجمه ترگمان]داوینچی معتقد بود که اورانیوم می تواند در مقیاس صنعتی تولید شود
[ترجمه گوگل]دا سیلوا معتقد بود که اورانیم میتواند در مقیاس صنعتی تولید شود

پیشنهاد کاربران

عملی. شدنی

مقدور

با درود
این واژه در پارسی اینچنین است:
شدنی، شایش پذیر، انجام پذیر، درخور
در فرهنگ دهخدا آمده:
شایش
شایش . [ ی ِ ] ( اِمص ) اسم مصدر از شایستن . توانایی و قدرت ومجال و امکان . ( ناظم الاطباء ) . بمعنی امکان است که جایز بودن و دست دادن و ممکن گشتن باشد و این لغت از فرهنگ دساتیر نقل شده است . ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) .
باسپاس



ممکن ، امکان پذیر

( در بعضی جملات ) قابل استفاده

feasible ( adj ) =محتمل، ممکن، امکان پذیر، میسر، مقدور، شدنی، قابل تصور، باور کردنی، عملی، قابل اجرا، قابل دستیابی، سودمند، ارزشمند، بی درد سر، دست یافتنی، قابل حصول، منطقی، معقول، عقلانی، متبحر، ماهر، خبره، واقع بین

Definition = که می تواند در عمل انجام شود/که می توان تصور کرد/مناسب بودن ، مفید بودن یا قابل استفاده بودن/به راحتی انجام شود/قادر به گرفتن یا بدست آوردن است/داشتن قضاوت صحیح یا عادلانه بر اساس نیت خوب/توصیف شخصی که در کار خاصی بسیار موثر یا ماهر است/داشتن یا نشان دادن ایده ای معقول و عملی از آنچه می توان به دست آورد یا انتظار داشت/

مترادف ها : likely/possible/probable

examples:
1 - With the extra resources, the project now seems feasible.
با وجود منابع اضافی ، اکنون پروژه قابل اجرا به نظر می رسد.
2 - ?It may be feasible to clone human beings, but is it ethical
ممکن است برای شبیه سازی انسان عملی شود ، اما آیا این اخلاقی است؟
3 - It’s no longer feasible to fund this research.
بودجه این تحقیق دیگر امکان پذیر نیست.


مترادف ها : likely، possible، probable


ممکن , امکان پذیر

– The hypothesis seemed quite feasible
– Making cars by hand is possible but not economically feasible
– It's perfectly feasible to produce electricity without creating pollution


کلمات دیگر: