کلمه جو
صفحه اصلی

ultimately


بالاخره، سرانجام، در پایان، عاقبت امر، دست اخر، اجلا

انگلیسی به فارسی

سرانجام، بالاخره، عاقبت امر، دست آخر، اجلا


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: at the farthest or last point in a progression; finally; in the end.

- She ultimately achieved her goal, but not without experiencing many setbacks along the way.
[ترجمه ترگمان] او در نهایت به هدف خود دست یافت، اما بدون در نظر گرفتن موانع بسیاری در طول مسیر، موفق نشد
[ترجمه گوگل] او در نهایت به هدف خود رسید، اما بدون تجربه بسیاری از شکست در طول راه

• in the end, eventually; in an ultimate manner
ultimately means finally, after a long series of events.
you also use ultimately to emphasize that what you are saying is the most important point in a discussion.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] نهایتا، سرانجام، نهایی، غایی، بالاخره، دوترین، مآلا

مترادف و متضاد

Synonyms: after all, after a while, as a conclusion, at last, at long last, at the close, basically, by and by, climactically, conclusively, finally, fundamentally, hereafter, in conclusion, in consummation, in due time, in future, in the end, in the sequel, presently, sequentially, someday, sometime, somewhere, sooner or later, yet


Antonyms: never


جملات نمونه

1. ultimately he succeeded
سرانجام کامیاب شد.

2. those who cheat will ultimately lose out
در پایان کار آنان که تقلب می کنند بازنده خواهند بود.

3. The committee ultimately adopted his suggestions.
[ترجمه ترگمان]این کمیته در نهایت پیشنهادهای خود را پذیرفت
[ترجمه گوگل]کمیته در نهایت پیشنهادات خود را پذیرفت

4. Lack the tune of lyrics, ultimately not perfect.
[ترجمه ترگمان]عدم آهنگ متن و در نهایت کامل نیست
[ترجمه گوگل]فقدان لحن شعر، در نهایت کامل نیست

5. Politicians are ultimately accountable to the voters.
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران در نهایت به رای دهندگان پاسخگو هستند
[ترجمه گوگل]سیاستمداران در نهایت به رای دهندگان پاسخگو هستند

6. The divorce ultimately led to his ruin.
[ترجمه ترگمان]طلاق در نهایت منجر به نابودی او شد
[ترجمه گوگل]طلاق در نهایت منجر به ویرانی او شد

7. Biosphere 2 was ultimately ridiculed as a research debade, as exfravagant pseudoscience.
[ترجمه ترگمان]بیوسفر ۲ در نهایت به عنوان یک debade تحقیقاتی به عنوان exfravagant pseudoscience مورد تمسخر قرار گرفت
[ترجمه گوگل]در نهایت، بیوسفر 2 به عنوان یک تحقیق تحقیق، به عنوان خرافات فراطبیعی محرز شد

8. Everything will ultimately depend on what is said at the meeting with the directors next week.
[ترجمه ترگمان]همه چیز در نهایت به آنچه در جلسه هفته آینده با مدیران گفته می شود بستگی دارد
[ترجمه گوگل]همه چیز در نهایت به آنچه که در جلسه هفته آینده با مدیران گفته می شود بستگی دارد

9. We hope ultimately to be able to buy a house of our own.
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که در نهایت بتوانیم خانه ای برای خودمان خریداری کنیم
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم در نهایت قادر به خرید یک خانه از خودمان باشیم

10. Ultimately, you'll have to make the decision yourself.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، شما باید خودتان تصمیم بگیرید
[ترجمه گوگل]در نهایت شما باید تصمیم خود را انتخاب کنید

11. Narrowly self-interested behaviour is ultimately self-defeating.
[ترجمه ترگمان]رفتار خود - علاقه مند در نهایت خود - شکست دادن است
[ترجمه گوگل]در نهایت، رفتار نادرست خودخواهانه، خود شکست خورده است

12. A poor diet will ultimately lead to illness.
[ترجمه ترگمان]یک رژیم ضعیف در نهایت منجر به بیماری می شود
[ترجمه گوگل]رژیم غذایی ضعیف در نهایت منجر به بیماری می شود

13. Success in management ultimately rests on good judgment.
[ترجمه ترگمان]موفقیت در مدیریت نهایتا براساس قضاوت خوب است
[ترجمه گوگل]موفقیت مدیریت در نهایت بر قضاوت خوب پایبند است

14. The buck stops with him. He is ultimately responsible for every aspect of the broadcast.
[ترجمه ترگمان]باک با او توقف کرد او در نهایت مسیول هر جنبه از پخش است
[ترجمه گوگل]باک متوقف می شود با او او در نهایت مسئول هر جنبه ای از پخش است

Ultimately he succeeded.

سرانجام کامیاب شد.


The divorce ultimately led to his ruin

طلاق سرانجام منجر به نابودی او شد


Ultimately, you'll have to make the decision yourself

بالاخره باید خودت تصمیم بگیری


پیشنهاد کاربران

Finally

در نهایت

eventually

بالاخره

روی هم رفته

در اصل، اساسا
at the most basic level=lexico. com/en/definition/ultimately

سرانجام

درآخر

نهایتاً
در نهایت
بالأخره
سرانجام
[در محاوره] آخرش،
[در نقش قیدی] عاقبت،

نهایتا، در نهایت


کلمات دیگر: