کلمه جو
صفحه اصلی

unacceptable


غیر قابل قبول، نپذیرفتنی

انگلیسی به فارسی

غیر قابل قبول،نپذیرفتنی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of acceptable.
متضاد: acceptable, fine
مشابه: ill, objectionable

- With all its grammatical errors, the paper is unacceptable and has to be revised.
[ترجمه ترگمان] با تمام خطاهای دستوری آن، این مقاله غیرقابل قبول است و باید بازنگری شود
[ترجمه گوگل] با تمام اشتباهات دستوری خود، مقاله غیر قابل قبول است و باید تجدید نظر شود
- Studies found unacceptable levels of cadmium in toys imported from China.
[ترجمه ترگمان] مطالعات سطوح غیرقابل قبولی از کادمیم را در اسباب بازی های وارداتی از چین یافت
[ترجمه گوگل] مطالعات سطوح غیر قابل قبول کادمیوم در اسباب بازی های وارد شده از چین را کشف کرد
- Such displays of emotion are considered unacceptable behavior in the workplace.
[ترجمه ترگمان] چنین displays از احساسات رفتار غیرقابل قبول در محیط کار محسوب می شوند
[ترجمه گوگل] چنین نمایش هایی از احساسات رفتار غیرقابل پذیرش در محیط کار است

• not acceptable, undesirable, not satisfactory
if something is unacceptable, you strongly disapprove of it and feel you cannot allow it to continue.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] ناپذیرفتنی، غیر قابل قبول

مترادف و متضاد

not suitable or satisfactory


Synonyms: below par, damaged, disagreeable, displeasing, distasteful, exceptionable, half-baked, ill-favored, improper, inadmissible, insupportable, lousy, not up to snuff, objectionable, obnoxious, offensive, reject, repugnant, unappealing, undesirable, uninviting, unpleasant, unsatisfactory, unwanted, unwelcome, won’t do


Antonyms: acceptable, desirable, ok, satisfactory, suitable


جملات نمونه

1. The cost of these proposed changes makes them unacceptable.
[ترجمه ترگمان]هزینه این تغییرات پیشنهادی آن ها را غیرقابل قبول می سازد
[ترجمه گوگل]هزینه این تغییرات پیشنهاد شده غیرقابل قبول است

2. That pronunciation is unacceptable in the south of Britain.
[ترجمه عرفان] این تلفظ در جنوب یریتانیا غیر قابل قبول است
[ترجمه ترگمان]تلفظ این تلفظ در جنوب بریتانیا غیرقابل قبول است
[ترجمه گوگل]این تلفظ در جنوب بریتانیا غیر قابل قبول است

3. I found her attitude totally unacceptable.
[ترجمه ترگمان]طرز برخورد او کاملا غیرقابل پذیرش بود
[ترجمه گوگل]من نگرش او را کاملا غیر قابل قبول پیدا کردم

4. An unacceptable love needs no sorrow but time- sometime for forgetting. A badly-hurt heart needs no sympathy but understanding.
[ترجمه ترگمان]عشق غیرقابل پذیرش هیچ دردی رو به جز زمان - یه زمانی برای فراموش کردن نداره یه قلب بد قلبی نیاز به همدردی و درک نداره
[ترجمه گوگل]عشق غیر قابل قبول نیازمند غم و اندوه نیست، بلکه زمان برای فراموشی است یک قلب بد درد نیازی به همدردی ندارد، اما درک می کند

5. It is totally unacceptable for children to swear.
[ترجمه ترگمان]برای کودکان کاملا غیرقابل قبول است که قسم بخورند
[ترجمه گوگل]این کاملا غیر قابل قبول است که اطفال قسم می خورند

6. Social deprivation is the unacceptable face of capitalism.
[ترجمه ترگمان]محرومیت اجتماعی چهره غیرقابل قبول سرمایه داری است
[ترجمه گوگل]محرومیت اجتماعی چهره غیرقابل قبول سرمایه داری است

7. Joanna left her husband because of his unacceptable behaviour.
[ترجمه ترگمان]جوانا به خاطر رفتار غیرقابل قبولی اش، شوهرش را ترک کرد
[ترجمه گوگل]جوآن شوهرش را به دلیل رفتار غیر قابل قبول خود ترک کرد

8. Noise from the factory has reached an unacceptable level.
[ترجمه ترگمان]آلودگی ناشی از کارخانه به سطحی غیرقابل قبول رسیده است
[ترجمه گوگل]سر و صدا از کارخانه به سطح غیر قابل قبول رسیده است

9. Most people would consider such risks wholly unacceptable.
[ترجمه ترگمان]اکثر مردم چنین ریسک هایی را کاملا غیرقابل قبول می دانند
[ترجمه گوگل]اکثر مردم این خطرات را کاملا غیر قابل قبول در نظر می گیرند

10. Manchester still suffers from urban blight and unacceptable poverty.
[ترجمه ترگمان]منچستر همچنان از آسیب شهری و فقر غیرقابل قبول رنج می برد
[ترجمه گوگل]منچستر همچنان از نگرانی شهری و فقر غیرقابل قبول رنج می برد

11. Such a solution would be quite unacceptable to the majority of people.
[ترجمه ترگمان]چنین راه حلی برای اکثریت مردم غیرقابل قبول است
[ترجمه گوگل]چنین راه حلی برای اکثریت مردم کاملا غیر قابل قبول است

12. He was debarred from the club for unacceptable behaviour.
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست برای رفتار غیرقابل قبولی از باشگاه اخراج شود
[ترجمه گوگل]او از باشگاه برای رفتار غیرقابل قبول منع شده بود

13. This is unacceptable from my point of view.
[ترجمه ترگمان]این از نظر من غیرقابل قبول است
[ترجمه گوگل]این از دیدگاه من غیر قابل قبول است

14. A conventional war would still cause unacceptable devastation.
[ترجمه ترگمان]یک جنگ معمولی همچنان باعث نابودی غیرقابل قبول خواهد شد
[ترجمه گوگل]یک جنگ متعارف هنوز باعث تخریب غیر قابل قبول می شود

15. It was socially unacceptable to discuss sex then.
[ترجمه ترگمان]در آن زمان بحث درباره روابط جنسی از نظر اجتماعی غیرقابل قبول بود
[ترجمه گوگل]پس از آن به بحث جنسی در مورد اجتماعی غیر قابل قبول بود

پیشنهاد کاربران

نامقبول

غیرقابل پذیرش

غیر قابل قبول

قبول نکردنی

غیرقابل تحمل


کلمات دیگر: