کلمه جو
صفحه اصلی

vagueness


ابهام، نامعلومی

انگلیسی به فارسی

مبهم


انگلیسی به انگلیسی

• unclarity; ambiguity

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] نامعلومی، ابهام

جملات نمونه

1. remove the vagueness from history and give it reality
ابهام را از تاریخ بزدا و آن را دارای واقعیت کن.

2. The vagueness of guidelines and frequent and inconsistent ministerial interventions were frustrating for management of nationalized boards.
[ترجمه ترگمان]ابهام دستورالعمل های و مداخله مکرر وزرا برای مدیریت هیات های ملی نا امید کننده بود
[ترجمه گوگل]ابهام رهنمودها و مداخلات مداخله مکرر و ناسازگار برای مدیریت هیئت های ملی شده ناامید کننده بود

3. Its rhetorical character is underlined by a certain vagueness about what the Grid will actually contain.
[ترجمه ترگمان]ویژگی بدیعی آن با ابهام خاصی در مورد آنچه که شبکه در واقع شامل می شود، مورد تاکید قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]شخصیت لفاظی آن با یک ابهام مشخص در مورد آنچه Grid در واقع شامل آن است، مشخص می شود

4. There is no such vagueness about the beginnings of the saga.
[ترجمه ترگمان]این ابهام در مورد آغاز این حماسه وجود ندارد
[ترجمه گوگل]چنین اتفاقی در مورد آغاز حوادث وجود ندارد

5. The DynCorp contract is a study in vagueness.
[ترجمه ترگمان]قرارداد DynCorp نوعی مطالعه در ابهام است
[ترجمه گوگل]قرارداد DynCorp یک مطالعه در ابهام است

6. Dexter wondered if his vagueness was due to the shock of his wife's murder or an attempt to gain time.
[ترجمه ترگمان]دکستر از خودش می پرسید که آیا ابهام او ناشی از ضربه قتل همسرش است یا تلاشی برای به دست آوردن زمان
[ترجمه گوگل]دکستر فکر کرد که آیا او ناچیز است به دلیل شوک از قتل همسرش و یا تلاش برای به دست آوردن زمان

7. Much of the vagueness of the due process clause disappears when the specific prohibitions of the First become its standard.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از ابهام بند مربوط به فرآیند زمانی ناپدید می شود که محدودیت های خاص استاندارد اول به استاندارد آن تبدیل شود
[ترجمه گوگل]بخش عمده ای از تقلید از قضاوت روند موثر، هنگامی که ممنوعیت های خاص اول برای آن استاندارد می شود، از بین می رود

8. Despite the apparent vagueness of this term, courts have ruled that it is a valid ground for dismissing teachers.
[ترجمه ترگمان]علی رغم ابهام ظاهری این دوره، دادگاه ها حکم کرده اند که این یک زمینه معتبر برای اخراج معلمان است
[ترجمه گوگل]علیرغم ظاهری ظاهری این اصطلاح، دادگاه تصریح کرده است که این یک زمینه معتبر برای اخراج معلمان است

9. It's like a form of vagueness that lets you imagine things, only you hear it.
[ترجمه ترگمان]مثل یک جور ابهام است که اجازه می دهد چیزهایی را تصور کنی، فقط آن را می شنوی
[ترجمه گوگل]این مثل یک نوع مبهم است که اجازه می دهد چیزها را تصور کنید، فقط آن را می شنوید

10. Some of the clearest indications of Anderson's vagueness occur at the level of topic-control.
[ترجمه ترگمان]برخی از روشن ترین نشانه های ابهام اندرسون در سطح کنترل موضوع رخ می دهد
[ترجمه گوگل]برخی از روشن ترین نشانه های نااطمینی اندرسون در سطح موضوع کنترل وجود دارد

11. Gone was the vagueness, gone the composure.
[ترجمه ترگمان]از میان رفت و رفت و رفت و آمد و آرامش خود را از دست داد
[ترجمه گوگل]رها شدت ناامیدی بود، آرامش رفته بود

12. There is a great divide between ambiguity and vagueness.
[ترجمه ترگمان]بین ابهام و ابهام جدایی بزرگی وجود دارد
[ترجمه گوگل]شکاف زیادی بین ابهام و ناچیز وجود دارد

13. Aiming at the problems of vagueness and uncertainty when processing an image, the authors bring forward a kind of image enhancement processing algorithm for visual property based on fuzzy-rough sets.
[ترجمه ترگمان]با توجه به مشکلات ابهام و عدم قطعیت هنگام پردازش یک تصویر، نویسندگان یک نوع الگوریتم پردازش تصویر را برای مالکیت بصری براساس مجموعه های فازی ارائه می کنند
[ترجمه گوگل]نویسندگان در تلاش برای حل مشکالت نااطمینی و عدم اطمینان در هنگام پردازش تصویر، یک الگوریتم پردازش تصویر را برای ویژگی های بصری بر اساس مجموعه های فازی-خشن ارائه می دهند

14. Our discussion identifies some of the vagueness in organizational life.
[ترجمه ترگمان]بحث ما برخی از ابهام در زندگی سازمانی را مشخص می کند
[ترجمه گوگل]بحث ما برخی از ابهام در زندگی سازمانی را مشخص می کند

15. Semantic vagueness is a phenomenon inherent and pervasive with language.
[ترجمه ترگمان]ابهام معنایی پدیده ای ذاتی و فراگیر با زبان است
[ترجمه گوگل]مبهم معنایی یک پدیده ذاتی و فراگیر با زبان است

پیشنهاد کاربران

vagueness ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: گنگی
تعریف: وضعیتی که در آن یک واحد زبانی، معنای کاملاً مشخص و دقیقی ندارد و نسبی‏ است


کلمات دیگر: