1. way to go!
احسنت !،بارک الله !،مرحبا!
2. half way to kashan our car ran out of juice
در نیمه راه کاشان بنزین ماشین مان تمام شد.
3. rahim's way of thinking
طرز فکر رحیم
4. sohrab's way of writing
شیوه ی نگارش سهراب
5. the way of all flesh
سرنوشت بشر
6. the way to tochal is quite arduous
راه توچال بسیار صعب الصعود است.
7. this way of doing things was foreign to their thinking
این شیوه ی انجام کار در فکر آنها بیگانه بود.
8. by way of
1- از طریق،از راه 2- به خاطر
9. from way back
از مسافت دور (در عقب)،از مدت ها پیش
10. give way
1- راه دادن به،راه (چیزی را) باز کردن 2- تبدیل شدن به
11. give way
1- عقب نشینی کردن،تسلیم شدن 2- فرو ریختن،از هم گسستن
12. give way to
1- عقب نشینی کردن،خود را کنار کشیدن 2- دستخوش چیزی شدن،به عملی پرداختن
13. make way
1- راه را (برای کسی) باز کردن،کنار رفتن 2- پیشرفت کردن
14. one way or another
به هر طریقی شده،هر جور که شده
15. the way
طبق،آنطور که
16. under way
در حال پیشرفت،در دست عمل
17. a covered way
راه سر پوشیده
18. a neat way of carving up a chicken
راه ماهرانه برای قطعه قطعه کردن مرغ
19. a stagy way of talking
روش حرف زدن به تقلید از بازیگران
20. an economical way of using fuel
روش صرفه جویانه مصرف سوخت
21. an ingenious way of sending messages
روش نوآورانه ی فرستادن پیام ها
22. his acid way of dealing with people
رفتار تندخویانه ی او با مردم
23. in no way can he be called lazy
به هیچ وجه نمی توان او را تنبل خواند.
24. on your way home drop this book at my office
سر راهت به منزل این کتاب را در اداره ی من بگذار.
25. she gave way to tears
نتوانست از گریه خودداری کند.
26. sorrow gave way to joy
اندوه مبدل به شادی شد.
27. the best way to do this task
بهترین طریق انجام این کار
28. the best way to preserve meat in summer
بهترین روش نگهداری گوشت در تابستان
29. the best way to quit anxiety
بهترین راه رهایی از دلواپسی
30. the conventional way of doing things
روش متداول انجام امور
31. the doctor's way with children made him popular
طرز رفتار دکتر با کودکان او را محبوب القلوب کرد.
32. the modern way of life
روش زندگی امروزی
33. the special way of operating this satellite
شگرد مخصوص به کار انداختن این ماهواره
34. the straight way
راه راست،صراط مستقیم
35. the summary way in which he was fired
روش عجولانه ی اخراج او
36. the surest way to prevent aggression is to remain strong
مطمئن ترین راه جلوگیری از تجاوز نیرومند باقی ماندن است.
37. all the way
1- سرتاسر،از اول تا آخر،تا آخرین حد یا محل 2- کاملا،صد در صد
38. blaze a way (or path, etc. ) in
پیشگام بودن یا شدن،ابداع کردن
39. bull one's way
(علیرغم دشواری) پیش رفتن
40. by the way
ضمنا،راستی
41. come one's way
تسلیم شدن،توافق کردن،رضایت دادن
42. every which way
(عامیانه) 1- به هرسوی،از هر سوی 2- با کمال بی نظمی،به طور درهم و برهم،الله بختی
43. feel one's way
1- کورمال کورمال رفتن،دست مالیدن و جلو رفتن 2- با احتیاط رفتن،سنجیده گام برداشتن،احتیاط کردن
44. force one's way (through something)
به زور راه خود را (از میان چیزی) باز کردن
45. force one's way into something
به زور وارد محلی (یا چیزی) شدن
46. go one's way (or come one's way)
بر وفق مراد کسی بودن
47. go the way of (something)
نابود شدن،دچار همان سرنوشت شدن
48. hack one's way through (something)
(با بریدن شاخ و برگ یا کندن معبر و غیره) راه خود را باز کردن
49. in a way
تا اندازه ای
50. lead the way
1- سرمشق بودن،نمونه بودن 2- پیشگام بودن،پیشاپیش حرکت کردن
51. lie one's way into (or out of) something
با دروغگویی به جایی رسیدن (یا از مخمصه ای خلاص شدن)
52. loaf one's way
به تنبلی کاری را انجام دادن،ولگردی کردن
53. make one's way
1- پیشرفت کردن 2- ادامه دادن 3- کامیاب شدن
54. on the way out
1- در شرف موت،در حال مرگ 2- رو به زوال،در حال از مد افتادن
55. out one's way
(عامیانه) در همسایگی،در محله ی خود
56. pave the way (for)
راه را (برای کاری) باز کردن،تسهیل کردن
57. pay one's way
(در مورد هزینه) سهم خود را دادن،نسیه یا قسطی نخریدن،نقدا خریدن
58. pick one's way
(با دقت) پیشروی کردن،راه گزینی کردن،(با احتیاط) رفتن
59. push one's way (through something)
(با هل دادن از میان چیزی) رد شدن
60. see one's way (clear)
1- مایل یا آماده به انجام کاری بودن 2- انجام شدنی پنداشتن
61. snake one's way through (or past or across)
مسیر مارپیچ داشتن،مارپیچ رفتن،پر پیچ و خم بودن
62. storm one's way (across or in or through)
شتابان و خروشان رد شدن،با خشم و سرعت حرکت کردن
63. take one's way
(قدیمی - شاعرانه) به مسافرت رفتن
64. that's the way the cookie crumbles
(انگلیس - عامیانه) زندگی همین است،جز این نمی شود،چاره ای نیست
65. thrust one's way
(با فشار و تلاش) رد شدن،عبور کردن
66. in a big way
به طور موفقیت آمیز،با هیاهو و موفقیت،با جلال و جبروت
67. dress in a way that befits your age
لباس جوری بپوش که به سنت بخورد.
68. he bulled his way homeward through the storm
با وجود طوفان هرطوری بود خود را به منزل رساند.
69. he came by way of a crossroad
او از طریق تقاطع آمد.
70. he crawled his way into fame and fortune
او با منت کشیدن از اهل و نااهل به ثروت و شهرت رسید.