کلمه جو
صفحه اصلی

departmental


(وابسته به بخش یا قسمت) بخشی، فرشیمی، اداری، شعبه ای، رشته ای

انگلیسی به فارسی

اداری ،شعبه‌ای ،رشته‌ای


اداری


انگلیسی به انگلیسی

• arranged in divisions; divisional; concerning an office
departmental is used to describe the activities, responsibilities, and possessions of a department, for example a government department, or a department in a large organization.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] اداره ای، دایره ای

جملات نمونه

1. the history professors convened their first departmental meeting
استادان تاریخ اولین جلسه ی گروه خود را تشکیل دادند.

2. I want this memo to go to all departmental managers.
[ترجمه ترگمان]من این یادداشت رو می خوام که به همه مدیران بخش برم
[ترجمه گوگل]من می خواهم این یادداشت برای رفتن به تمام مدیران بخش

3. Janet is now a departmental head/manager.
[ترجمه ترگمان]جانت حالا یک مدیر بخش اداری است
[ترجمه گوگل]Janet در حال حاضر سرپرست واحد است

4. Finally, at departmental or agency level, the funds are allocated.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، در سطح دپارتمان یا دپارتمان، وجوه اختصاص یافته است
[ترجمه گوگل]در نهایت، در بخش اداری یا آژانس، وجوه اختصاص یافته است

5. Departmental barriers and ivory tower attitudes are detrimental to good results.
[ترجمه ترگمان]موانع Departmental و نگرش های برج عاج برای نتایج خوب مضر هستند
[ترجمه گوگل]موانع اداری و نگرش برج های عاج برای نتایج خوب مضر است

6. But his new elevated position as departmental head made certain demands.
[ترجمه ترگمان]اما مقام جدید او به عنوان رئیس بخش درخواست خاصی انجام می داد
[ترجمه گوگل]اما موقعیت جدید خود را به عنوان رئیس اداره، خواسته های خاصی را مطرح کرد

7. This may or may not have involved departmental heads in planning induction sessions with year or house heads for in-coming pupils.
[ترجمه ترگمان]این ممکن است منجر به درگیر شدن روسای ادارات در جلسات القای برنامه ریزی با دانش آموزان سال یا خانه برای دانش آموزان در آینده نشود
[ترجمه گوگل]این ممکن است یا ممکن است در جلسات آموزش الگویی با سران سال یا خانه برای دانش آموزانی که در حال آمدن هستند، سرپرستی اداری داشته باشد

8. The final factor contributing to departmental growth was the most significant of all.
[ترجمه ترگمان]عامل نهایی که به رشد دپارتمانی کمک می کرد از همه مهم تر بود
[ترجمه گوگل]فاکتور نهایی که در رشد بخش ها نقش داشت، مهم ترین عامل بود

9. Burns has said that departmental policy is to ask that immunity be waived if prosecutors pursue criminal charges.
[ترجمه ترگمان]برنز گفت که در صورتی که دادستان ها اتهامات جنایی را پی گیری کنند، این سیاست دپارتمانی درخواست مصونیت از آن است
[ترجمه گوگل]برنز گفته است که سیاستهای ادارهی بخشش این است که اگر دادستان به اتهام جرایم جنایی دستگیر شود، مصونیت از بین میرود

10. The departmental network is linked to the University's mainframe computer services for statistical analysis packages and similar services.
[ترجمه ترگمان]شبکه دپارتمانی مربوط به خدمات کامپیوتر پردازنده مرکزی برای بسته های آنالیز آماری و خدمات مشابه است
[ترجمه گوگل]شبکه های اداری با استفاده از خدمات کامپیوتر رایانه ای دانشگاه برای بسته های تجزیه و تحلیل آماری و خدمات مشابه مرتبط است

11. Are there departmental placements for young people from schools?
[ترجمه ترگمان]آیا برای جوانانی که در مدارس کار می کنند، جایگاه سازمانی وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا قرار دادن ادارات برای جوانان از مدارس وجود دارد؟

12. Departmental localism paralyzes our capacity to apprehend a sweeping panorama.
[ترجمه ترگمان]Departmental localism قابلیت ما را برای درک یک پانورامای فراگیر نشان می دهد
[ترجمه گوگل]Localism اداری، توانایی ما را در پنهان کردن یک چشم انداز وسیع را فلج می کند

13. A must for the departmental library.
[ترجمه ترگمان]باید به سمت کتابخانه می رفت
[ترجمه گوگل]باید برای کتابخانه اداره شود

14. The departmental affiliation of such a course doesn't much matter provided that it is taught by people with relevant research experience.
[ترجمه ترگمان]وابستگی دپارتمانی این دوره اهمیتی ندارد که توسط افراد با تجربه تحقیقاتی مربوطه آموزش داده شود
[ترجمه گوگل]وابستگی اداری از چنین دوره ای بسیار مهم نیست، به این معنی است که افراد با تجربه تحقیقاتی مرتبط با آن آموزش داده می شوند

The history professors convened their first departmental meeting.

استادان تاریخ اولین جلسه‌ی گروه خود را تشکیل دادند.


پیشنهاد کاربران

( صفت ) دپارتمانی، اداری، بخشی


کلمات دیگر: