کلمه جو
صفحه اصلی

favourable


مساعد، موافق، سازگار، همراه، امیدبخش، خوب، مطلوب، خجسته، درخور

انگلیسی به فارسی

مساعد،موافق ،سازگار،همراه ،امیدبخش ،خوب ،مطلوب ،خجسته ،درخور


مطلوب، مساعد، مناسب


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: a spelling of

• positive, approving; likable; helpful, encouraging; promising; desirable (also favorable)
if you are favourable to something, you agree with it or approve of it.
if something makes a favourable impression on you, you like it or approve of it.
if you present something in a favourable light, you try to make people like it or approve of it.
favourable conditions make something more likely to succeed.
if you make a favourable comparison between two things, you say that the first is at least as good as the second.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] مساعد، مطلوب، مورد قبول

جملات نمونه

1. The ship forged ahead under a favourable wind.
[ترجمه ترگمان]کشتی در زیر باد موافق حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]کشتی تحت یک باد مطلوب پیش رفت

2. My first impression of him was favourable.
[ترجمه ترگمان]نخستین احساس من نسبت به او خوشایند بود
[ترجمه گوگل]اولین تصور من از او مطلوب بود

3. Is he favourable to the proposal?
[ترجمه ترگمان]به این پیشنهاد موافق است؟
[ترجمه گوگل]آیا او به این طرح مطلوب است؟

4. The scheme might work better with more favourable circumstances.
[ترجمه ترگمان]این طرح ممکن است با شرایط بهتری کار کند
[ترجمه گوگل]این طرح ممکن است با شرایط مطلوب تر کار کند

5. His recently completed chapel for Fitzwilliam is attracting favourable comment.
[ترجمه ترگمان]فیتزویلیام که اخیرا به پایان رسیده است، اظهار نظر مساعدی را در این مورد به خود جلب کرده است
[ترجمه گوگل]کلیسای اخیر خود برای Fitzwilliam به نمایش گذاشته شده است

6. We found that most people are favourable to the idea.
[ترجمه ترگمان]ما متوجه شدیم که اکثر مردم با این ایده موافق هستند
[ترجمه گوگل]ما متوجه شدیم که اکثر مردم به این ایده لطف دارند

7. She gained a highly favourable impression of the company.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که تاثیر خوبی در این شرکت دارد
[ترجمه گوگل]او به لطف بسیار مهمی از شرکت به دست آورد

8. The biography shows him in a favourable light.
[ترجمه ترگمان]زندگینامه او را در یک نور مناسب نشان می دهد
[ترجمه گوگل]بیوگرافی او را در نور مطلوب نشان می دهد

9. She made a favourable impression on his parents.
[ترجمه ترگمان]بر پدر و مادرش تاثیر مطلوبی گذاشت
[ترجمه گوگل]او روی والدینش تأثیر منفی گذاشت

10. It's encouraging to receive a favourable report on one's work.
[ترجمه ترگمان]این دلگرم کننده است که یک گزارش مطلوب در مورد کار خود دریافت کنیم
[ترجمه گوگل]تشویق برای دریافت یک گزارش مطلوب در مورد کار خود

11. Reactions to the proposal so far have been adverse/favourable/mixed.
[ترجمه ترگمان]واکنش ها نسبت به این پیشنهاد تا کنون مخالف \/ موافق \/ موافق بوده اند
[ترجمه گوگل]واکنش ها به پیشنهاد تا کنون ناسازگار / مطلوب / مخلوط شده اند

12. A smart appearance makes a favourable impression at an interview.
[ترجمه ترگمان]ظاهر هوشمند در یک مصاحبه تاثیر مثبتی دارد
[ترجمه گوگل]یک ظاهر هوشمند در یک مصاحبه منفعل مطلوب را ایجاد می کند

13. This period provided a favourable environment for the spread of communism.
[ترجمه ترگمان]این دوره، محیط مساعدی را برای گسترش کمونیسم فراهم کرد
[ترجمه گوگل]این دوره یک محیط مطلوب برای گسترش کمونیسم بود

14. Conditions are very favourable for starting a business.
[ترجمه ترگمان]شرایط برای شروع یک کسب وکار بسیار مناسب است
[ترجمه گوگل]شرایط برای شروع کسب و کار بسیار مناسب است

پیشنهاد کاربران

مورد پسند

سلیقه ای

مطلوب و نقطه مقابلشunfavourable است به معنی نامطلوب


کلمات دیگر: