کلمه جو
صفحه اصلی

encompass


معنی : محاصره کردن، احاطه کردن، دور گرفتن، شامل بودن، دارا بودن، در بر گرفتن، حلقه زدن
معانی دیگر : دور (چیزی را) گرفتن، پیراگیری کردن، (دور چیزی) دایره زدن، حاوی بودن، در برداشتن، (در خود) گنجاندن، پیراگر بودن، موجب شدن، نایل شدن، ترتیب دادن

انگلیسی به فارسی

دورگرفتن، احاطه کردن، حلقه زدن، دارا بودن، شامل بودن، دربرگرفتن، محاصره کردن


شامل، در بر گرفتن، دور گرفتن، احاطه کردن، حلقه زدن، دارا بودن، شامل بودن، محاصره کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: encompasses, encompassing, encompassed
مشتقات: encompassment (n.)
(1) تعریف: to surround or enclose.
مترادف: enclose, envelop, surround
مشابه: belt, embrace, encircle, environ, enwrap, girdle, girth, ring

- A large, new stadium encompasses the playing field.
[ترجمه ترگمان] یک استادیوم بزرگ و جدید شامل میدان بازی است
[ترجمه گوگل] استدیوم بزرگ و جدید شامل زمین بازی می شود
- Several layers of atmosphere encompass the planet.
[ترجمه دکتر رجایی] چندین لایه اتمسفر سیاره را در بر می گیرد
[ترجمه ترگمان] چندین لایه اتمسفر در این سیاره وجود دارد
[ترجمه گوگل] چندین لایه جو، سیاره را در بر می گیرند

(2) تعریف: to include, esp. to include all of.
مترادف: embrace
مشابه: comprehend, comprise, consist of, contain, cover, include, incorporate, survey

- This book encompasses the latest theories advanced in astronomy.
[ترجمه ترگمان] این کتاب شامل آخرین تئوری ها در ستاره شناسی است
[ترجمه گوگل] این کتاب شامل آخرین نظریات پیشرفته در نجوم است
- The course content will encompass the most important literary works of the Romantic period.
[ترجمه ترگمان] محتوای این دوره، مهم ترین آثار ادبی دوره رومانتیک را شامل می شود
[ترجمه گوگل] محتوای دوره شامل مهمترین آثار ادبی دوره رمانتیک می شود

• surround, enclose, hem in, circumscribe
if something encompasses certain things, it includes all of them; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] احاطه کردن، شامل بودن

مترادف و متضاد

Synonyms: beset, circle, compass, encircle, enclose, envelop, environ, gird, girdle, hem in, ring


include, contain


محاصره کردن (فعل)
begird, girt, surround, besiege, gird, blockade, beleaguer, encompass, environ, seal off

احاطه کردن (فعل)
envelop, circle, ring, sphere, skirt, beset, hoop, orb, hedge, encircle, beleaguer, hem, corral, encompass, girdle, environ, pale, cincture, circuit, clip, whelm, ensphere, impale, insphere, laager

دور گرفتن (فعل)
embed, circle, encircle, imbed, encompass, girth, enlace, insphere

شامل بودن (فعل)
embrace, entail, comprise, contain, encompass, include, subtend, consist

دارا بودن (فعل)
have, own, possess, contain, encompass, enjoy, owe

در بر گرفتن (فعل)
embrace, snuggle, encompass, twine, enclasp, enfold, infold

حلقه زدن (فعل)
ring, wind, encircle, encompass

surround, circumscribe


Synonyms: admit, comprehend, comprise, cover, embody, embrace, have, hold, incorporate, involve, subsume, take in


Antonyms: exclude


جملات نمونه

1. to encompass the city's destruction
موجب نابودی شهر شدن

2. a difficult dramatic part which few actors can encompass
نقش نمایشی دشوار که بازیگران معدودی قادر به ایفای آن می باشند.

3. They built a moat to encompass the castle.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک گودال ساختند تا قلعه را در بر بگیرند
[ترجمه گوگل]آنها قصر را برای پوشش قلعه ساخته اند

4. The course will encompass physics, chemistry and biology.
[ترجمه ترگمان]این دوره شامل فیزیک، شیمی و زیست شناسی خواهد بود
[ترجمه گوگل]این دوره شامل فیزیک، شیمی و زیست شناسی خواهد شد

5. The festival is to encompass everything from music, theatre and ballet to literature, cinema and the visual arts.
[ترجمه ترگمان]جشنواره شامل همه چیز از موسیقی، تئاتر و باله برای ادبیات، سینما و هنرهای تجسمی است
[ترجمه گوگل]این جشنواره شامل همه چیز از موسیقی، تئاتر و باله تا ادبیات، سینما و هنرهای تجسمی است

6. Her hauntingly beautiful face seemed to perfectly encompass the vulnerability of adolescence.
[ترجمه ترگمان]صورت زیبا و زیبایش نیز به نظر می رسید که آسیب پذیری دوران نوجوانی را در بر می گیرد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که چهره بسیار زیبا و زیبا او آسیب پذیری نوجوانان را دربر می گیرد

7. The solutions encompass a wide range of options to suit all tastes and pockets.
[ترجمه ترگمان]این راه حل ها شامل طیف گسترده ای از گزینه های برای کت و شلوار و جیب است
[ترجمه گوگل]راه حلها شامل طیف گسترده ای از گزینه های متناسب با همه سلیقه ها و جیب ها است

8. Modern marketing departments usually encompass sales, marketing research, advertising and promotion, customer services and product development.
[ترجمه ترگمان]دپارتمان های بازاریابی مدرن معمولا شامل فروش، تحقیق بازاریابی، تبلیغات و تبلیغات، خدمات مشتری و توسعه محصول می شوند
[ترجمه گوگل]بخش بازاریابی مدرن معمولا شامل فروش، تحقیقات بازاریابی، تبلیغات و تبلیغ، خدمات مشتری و توسعه محصول می شود

9. The worlds they encompass read end to end don't add up or line up along a single straight trajectory.
[ترجمه ترگمان]دنیایی که آن ها شامل خواندن آن می شوند، در امتداد خط سیر یک خط مستقیم به بالا یا خط ختم نمی شوند
[ترجمه گوگل]دنیایی که به پایان می رسانند، پایان نمی یابند و در کنار یک مسیر مستقیم قرار نمی گیرند

10. A view of the east coast bays will encompass many miles and always a huge sky.
[ترجمه ترگمان]نمایی از خلیج ها لونگ در بسیاری از مایل ها و همیشه یک آسمان عظیم را در بر خواهد داشت
[ترجمه گوگل]یک منظره از خلیج های ساحلی شرقی، می تواند بسیار زیاد باشد و همیشه یک آسمان بزرگ باشد

11. However, it is expected to encompass all civil originating processes by the time the system is fully implemented in 200
[ترجمه ترگمان]با این حال، انتظار می رود که تمامی فرآیندهای منشا داخلی تا زمانی که سیستم به طور کامل اجرا شود را در بر بگیرد
[ترجمه گوگل]با این حال، انتظار میرود که تمامی فرایندهای تولیدی مدنی را تا زمانیکه سیستم به طور کامل در سال 2003 اجرا شود، شامل شود

12. Altogether it will encompass 64 talks, workshops and open studios by artists looking at the subject from their own cultural dimension.
[ترجمه ترگمان]روی هم رفته، این طرح شامل ۶۴ حرف، کارگاه، و استودیوهای افتتاح توسط هنرمندانی است که به این موضوع از بعد فرهنگی خودشان نگاه می کنند
[ترجمه گوگل]در مجموع 64 جلسه مذاکرات، کارگاه ها و استودیوهای باز را توسط هنرمندانی که با موضوع فرهنگی خود در معرض دید فرهنگی خود قرار می گیرند، شامل خواهد شد

13. The scrutiny has spread to encompass questions about how Clinton relatives and others with special access may have influenced the pardon process.
[ترجمه ترگمان]موشکافی حاکی از این است که چگونه بستگان کلینتون و افراد دیگر با دسترسی ویژه ممکن است بر فرآیند عفو تاثیر داشته باشند
[ترجمه گوگل]بررسی دقیق به نظر می رسد که سوالات مربوط به اینکه چگونه بستگان کلینتون و دیگران با دسترسی ویژه ممکن است فرایند عفو را تحت تاثیر قرار داده است، قرار گیرد

14. The first four symptoms encompass the six Manning criteria for diagnosing irritable bowel syndrome.
[ترجمه ترگمان]چهار نشانه اول شامل شش معیار منینگ برای تشخیص سندرم روده تحریک پذیر است
[ترجمه گوگل]چهار نشانه اول شامل شش معیار منینگ برای تشخیص سندرم روده تحریک پذیر است

15. Contemporary public health must therefore encompass the interrelated tasks of reducing social and health inequalities and achieving health-sustaining environments.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، سلامت عمومی معاصر باید شامل وظایف مرتبط با کاهش نابرابری های اجتماعی و بهداشتی و دستیابی به محیط های زیست - پایدار باشد
[ترجمه گوگل]بنابراین سلامت عمومی معاصر باید از وظایف مرتبط با کاهش نابرابری های اجتماعی و بهداشت و دستیابی به محیط های پایدار سلامت برخوردار باشد

the encompassing mountain ranges

رشته کوه‌های پیراگیر (محصورکننده)


A thick fog encompassed the building.

مه غلیظی ساختمان را در برگرفت.


The book encompasses a variety of subjects.

کتاب مطالب متنوعی را در بر دارد.


to encompass the city's destruction

موجب نابودی شهر شدن


A difficult dramatic part which few actors can encompass.

نقش نمایشی دشوار که بازیگران معدودی قادر به ایفای آن هستند.


پیشنهاد کاربران

Involve

احاطه کردن، در بر گرفتن

در خود داشتن، در خود گرفتن

شامل بودن. در بر گرفتن

در برگیرنده ی . . . . ( هر موردی )

تسری یافتن

برخوردار بودن

شامل شدن
در بر گرفتن
Synonym: include

پرگار

شامل شدن


encompass ( verb ) =در بر گرفتن، شامل شدن، احاطه کردن، در بر داشتن، فراگرفتن

examples:
1 - Her plan of the study encompasses every aspect of computer science.
برنامه درسی او تمام جنبه های علوم کامپیوتر را در بر می گیرد.
2 - The festival is to encompass everything from music, theater, and ballet to literature, cinema, and the visual arts.
این جشنواره همه چیز از موسیقی ، تئاتر و باله گرفته تا ادبیات ، سینما و هنرهای تجسمی را در بر میگیرد.

فرا گیرد /دربرگیرد


کلمات دیگر: