1. Let's postulate that she is a cook.
[ترجمه ترگمان]بیا فرض کنیم که او آشپز است
[ترجمه گوگل]فرض کنید که او یک آشپز است
2. Even if we postulate that she had a motive for the murder, that still doesn't mean she did it.
[ترجمه ترگمان]حتی اگه ما فرض کنیم که اون انگیزه قتل رو داشته باشه، این به این معنی نیست که اون این کار رو کرده
[ترجمه گوگل]حتی اگر فرض کنیم که او یک انگیزه برای قتل است، هنوز هم به این معنا نیست که او این کار را انجام داده است
3. Here Moscovici is offering a universal postulate about social psychological processes.
[ترجمه ترگمان]در اینجا Moscovici یک قیاس منطقی جهانی در مورد فرآیندهای روانشناسی اجتماعی ارائه می کند
[ترجمه گوگل]در اینجا Moscovici ارائه یک فرضیه جهانی در مورد فرآیندهای روانی اجتماعی است
4. By implication it is impossible to postulate any definite inverse correlation between changes in the real wage rate and changes in employment.
[ترجمه ترگمان]با این مفهوم غیر ممکن است که هیچ همبستگی معکوس مشخصی بین تغییرات نرخ دست مزد واقعی و تغییرات در اشتغال داشته باشیم
[ترجمه گوگل]به طور ضمنی، هیچ تغییر قطعی معکوس بین تغییرات نرخ واقعی دستمزد و تغییرات اشتغال وجود ندارد
5. It would be reasonable to accept any postulate that would make it more probable.
[ترجمه ترگمان]قبول هر گونه قیاس منطقی که آن را محتمل تر می کند منطقی است
[ترجمه گوگل]منطقی است که هرگونه قضاوتی را پذیرفته باشیم که احتمال آن را بیشتر کند
6. Bayes' postulate is that, when nothing to the contrary is known, the probabilities should be assumed to be equal.
[ترجمه ترگمان]معیار بیز این است که، زمانی که هیچ چیزی خلاف آن شناخته نشده است، احتمالات باید برابر باشند
[ترجمه گوگل]فرضیه بایر این است که وقتی چیزی مشخص نیست، باید احتمالات را با هم برابر کنیم
7. But a postulate in a Euclidean system must be accepted in order to maintain the integrity of the whole.
[ترجمه ترگمان]اما یک قیاس منطقی در یک سیستم اقلیدسی باید به منظور حفظ تمامیت کل پذیرفته شود
[ترجمه گوگل]اما یک قاعده در یک سیستم اقلیدسی باید برای حفظ یکپارچگی کل مورد پذیرش قرار گیرد
8. It is, at best, a postulate.
[ترجمه ترگمان]آن، در بهترین حالت، یک قیاس منطقی است
[ترجمه گوگل]در بهترین حالت، یک پیش فرض است
9. Subjects depend on each other. National objectives postulate certain contents.
[ترجمه ترگمان]موضوعات به هم بستگی دارند اهداف ملی محتوای خاصی را قیاس می کنند
[ترجمه گوگل]افراد به یکدیگر وابسته هستند اهداف ملی مقادیر خاصی را تحویل می دهند
10. Because even an idiotic postulate needs to be disproved by scientific means.
[ترجمه ترگمان]چون حتی یک postulate احمقانه هم باید از طریق علمی ردش کند
[ترجمه گوگل]از آنجا که حتی باید یک رویکرد فریبکارانه با استفاده از روش علمی، نادیده گرفته شود
11. It is a crucial postulate underpinning all the social sciences that individuals are related through associations of various kinds.
[ترجمه ترگمان]این یک قیاس منطقی حیاتی است که زیربنای همه علوم اجتماعی است که افراد از طریق انجمن های گوناگون مرتبط هستند
[ترجمه گوگل]این یک قاعده حیاتی است که همه علوم اجتماعی را تحت الشعاع قرار می دهد که افراد از طریق ارتباطات مختلفی مرتبط هستند
12. With this philosophy in mind, we postulate that the divergent process is the worst possible.
[ترجمه ترگمان]با این فلسفه در ذهن، ما فرض می کنیم که فرآیند واگرا بدترین روند ممکن است
[ترجمه گوگل]با توجه به این فلسفه، ما فرض می کنیم که فرایند واگرا بدترین احتمال است
13. Offe also challenges the postulate of an "organized capitalism".
[ترجمه ترگمان]Offe همچنین قیاس منطقی \"نظام سرمایه داری سازمان یافته\" را نیز به چالش می کشد
[ترجمه گوگل]Offe نیز از موضع 'سرمایه داری سازمان یافته' چالش می کشد
14. You discuss the dermas of a labia and postulate the origin of life.
[ترجمه ترگمان]شما در مورد dermas یک labia صحبت می کنید و منشا زندگی را قیاس می کنید
[ترجمه گوگل]شما در مورد پوست های یک حنجره صحبت می کنید و مبانی زندگی را مطرح می کنید
15. This postulate suggested a practical strategy for determining relative atomic weights from elemental percentages in compounds.
[ترجمه ترگمان]این قیاس منطقی، یک استراتژی عملی را برای تعیین اوزان اتمی نسبی از درصدهای عنصری در ترکیب ها پیشنهاد داده است
[ترجمه گوگل]این فرضیه یک استراتژی عملی برای تعیین وزن نسبی اتمی از درصد عناصر در ترکیبات پیشنهاد کرد