کلمه جو
صفحه اصلی

insoluble


معنی : حل نشدنی، غیر محلول، لاینحل
معانی دیگر : گشود ناپذیر، نامحلول، از بین نرفتنی، ماده حل نشدنی

انگلیسی به فارسی

حل نشدنی، لاینحل، غیر محلول، ماده حل نشدنی


نامحلول، غیر محلول، حل نشدنی، لاینحل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: insolubly (adv.), insolubility (n.), insolubleness (n.)
(1) تعریف: impossible to dissolve, esp. in a given liquid.
متضاد: dissolvable, soluble

(2) تعریف: impossible to solve or understand.
متضاد: soluble, solvable

• not soluble, cannot be dissolved in a liquid; unsolvable, unexplainable
an insoluble problem cannot be solved.
an insoluble substance does not dissolve or break down.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] انحلال ناپذیر، نامحلول
[مهندسی گاز] نامحلول، غیرمحلول، حل نشدنی
[نساجی] نامحلول - حل نشدنی - غیر محلول
[ریاضیات] غیر قابل حل

مترادف و متضاد

حل نشدنی (صفت)
irresolvable, indissoluble, inextricable, insoluble, unsolved, insolvable

غیر محلول (صفت)
irresoluble, insoluble

لاینحل (صفت)
insoluble, unsolvable

mysterious, unable to be solved or answered


Synonyms: baffling, difficult, impenetrable, indecipherable, inexplicable, inextricable, irresolvable, mystifying, obscure, unaccountable, unconcluded, unfathomable, unresolved, unsolvable, unsolved


Antonyms: explainable, explicable, obvious, open, solvable


جملات نمونه

1. insoluble doubt
شک پایدار

2. salt is insoluble in water
گچ در آب حل نمی شود.

3. Carotenes are insoluble in water and soluble in oils and fats.
[ترجمه ترگمان]Carotenes در آب نامحلول هستند و در روغن و چربی محلول هستند
[ترجمه گوگل]کاروتن ها در آب حل نشده و در روغن و چربی محلول هستند

4. Sand is insoluble in water.
[ترجمه ترگمان]ماسه در آب نامحلول است
[ترجمه گوگل]شن و ماسه در آب حل نشده است

5. These minerals are all insoluble in water.
[ترجمه ترگمان]این مواد معدنی در آب نامحلول هستند
[ترجمه گوگل]این مواد معدنی همه در آب حل نشده است

6. These chemicals are practically insoluble in water.
[ترجمه ترگمان]این مواد شیمیایی عملا در آب غیرقابل حل هستند
[ترجمه گوگل]این مواد شیمیایی عملا در آب حل نشده است

7. The government is faced with an apparently insoluble problem.
[ترجمه ترگمان]دولت با یک مشکل ظاهرا غیرقابل حل مواجه شده است
[ترجمه گوگل]دولت با یک مشکل ظاهرا غیر قابل حل مواجه است

8. However the globulins are insoluble in water but soluble in weak salt solutions.
[ترجمه ترگمان]اما the در آب نامحلول ولی در محلول های نمک ضعیف قابل حل هستند
[ترجمه گوگل]با این حال گلوبولین ها در آب حل نمی شوند، اما در محلول های نمکی ضعیف هستند

9. These are no longer insoluble problems.
[ترجمه ترگمان]این مسائل دیگر غیرقابل حل نیستند
[ترجمه گوگل]این دیگر مشکلات غیرقابل حل نیست

10. As the flooded forests decompose, insoluble mercury in the soil and vegetation turns into soluble methyl mercury.
[ترجمه ترگمان]همانطور که جنگل های سیل زده تجزیه می شوند، جیوه غیرقابل حل در خاک و گیاهان به متیل جیوه قابل حل تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]همانطور که جنگل های سیلاب تجزیه می شوند، جیوه نامحلول در خاک و پوشش گیاهی به جیوه متیل محلول تبدیل می شود

11. Because the lithium hydroxide is insoluble in the organic phase, it remains within the micelle.
[ترجمه ترگمان]چون هیدروکسید lithium در فاز آلی غیرقابل حل می باشد، در میسل باقی می ماند
[ترجمه گوگل]از آنجا که هیدروکسید لیتیوم در فاز آلی غیرحلال است، در داخل میکروسل باقی می ماند

12. At this point, the crisis appears insoluble.
[ترجمه ترگمان]در این مرحله، بحران غیرقابل حل به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]در این نقطه، بحران به نظر می رسد غیر قابل حل است

13. This insoluble predicament was the source of the decay, corruption and mounting tension evident within the upper echelons of the regime.
[ترجمه ترگمان]این مخمصه غیرقابل حل، منشا فساد، فساد و افزایش تنش موجود در رده های بالای رژیم بود
[ترجمه گوگل]این ناهماهنگی نامطلوب منجر به انقباض، فساد و تنشهای شدید در میان سطوح بالای حکومت شد

14. Heterogeneous catalysts are insoluble in the reaction medium.
[ترجمه ترگمان]catalysts در محیط واکنش محلول هستند
[ترجمه گوگل]کاتالیزورهای ناهمگن در محیط واکنش نامحلول است

Salt is insoluble in water.

گچ در آب حل نمی‌شود.


insoluble doubt

شک پایدار


پیشنهاد کاربران

غیرمحلول، ماده حل نشدنی

نا ممکن

مشکلات لاینحل


کلمات دیگر: