کلمه جو
صفحه اصلی

putty


معنی : بتونه، زاموسقه، سرنج، ادم ساده و زود باور، بتونه کردن، زاموسقه زدن، بتونه کاری کردن
معانی دیگر : (برای درزگیری و چسباندن شیشه به پنجره و غیره) زاماسکه، آستر (رنگ)، رجوع شود به: power putty، (گچکاری) روکار، روکش

انگلیسی به فارسی

بتونه، سرنج، زاموسقه، آدم ساده وزود باور، بتونه کردن، زاموسقه زدن


بتونه، زاموسقه، سرنج، ادم ساده و زود باور، بتونه کردن، زاموسقه زدن، بتونه کاری کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: putties
• : تعریف: any of several semisolid, pliable substances used for sealing joints, securing window panes, filling small holes, and the like.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: putties, puttying, puttied
• : تعریف: to seal, secure, fill, or cover with putty.

• any of several varieties of soft material used as a sealant
caulk, seal with soft material, cover cracks or holes with putty
putty is a kind of stiff paste, often used to fix glass panes into frames and to fill cracks or holes.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] بطانه، بتونه، پوشش خمیری، سرنج کردن
[عمران و معماری] بتونه - خمیر

مترادف و متضاد

بتونه (اسم)
primer, putty, filler, gesso

زاموسقه (اسم)
putty, gesso

سرنج (اسم)
putty, minium, red lead

ادم ساده و زود باور (اسم)
putty

بتونه کردن (فعل)
putty

زاموسقه زدن (فعل)
putty

بتونه کاری کردن (فعل)
prime, seal, caulk, calk, putty

جملات نمونه

1. to wad putty into a crack
زاموسقه (زاماسکه) در درزی چپاندن

2. The hole has been stopped up with putty.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]سوراخ با بتونه متوقف شده است

3. As soon as she starts crying, I'm putty in her hands.
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه شروع به گریه کرد، من در دست او هستم
[ترجمه گوگل]به محض این که شروع به گریه می کند، من دست های خود را از دست می دهم

4. She'll persuade him. He's like putty in her hands.
[ترجمه ترگمان]او را متقاعد خواهد کرد مثل موم در دستانش است
[ترجمه گوگل]او او را متقاعد می کند او مانند بتونه در دستش است

5. The putty gives a good seal round the window.
[ترجمه ترگمان]بتونه یک آب بندی خوب در اطراف پنجره ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]بتونه مهر و موم خوب در اطراف پنجره می دهد

6. Her face was rather blunt, the features unfinished putty dabs, and now it was swollen with crying.
[ترجمه ترگمان]صورتش نسبتا کند بود، با آن features که هنوز ناتمام مانده بود، و حالا با گریه و زاری باد کرده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش به وضوح نازک بود، ویژگی های بتونه ناتمام، و در حال حاضر آن را با گریه متورم شد

7. Use solvent and a putty knife or large screwdriver.
[ترجمه ترگمان]از حلال و یک پیچ گوشتی یا پیچ گوشتی بزرگ استفاده کنید
[ترجمه گوگل]از حلال و یک چاقوی بتونه یا پیچ گوشتی بزرگ استفاده کنید

8. The joint is made with putty or mastic and a gutter bolt holds the two lengths together.
[ترجمه ترگمان]مفصل با بتونه یا mastic ساخته می شود و یک bolt فاضلاب دو طول را با هم نگه می دارد
[ترجمه گوگل]مفصل با بتونه یا بتونه ساخته شده و پیچ دو طرفه دو طول دارد

9. He was putty in her hands from the beginning.
[ترجمه ترگمان]اون از اول در دست داشت
[ترجمه گوگل]او از ابتدا با دستان خود خمیر را پوشانده بود

10. No doubt she was as putty in his desirable hands.
[ترجمه ترگمان]بی شک مثل موم در دست مطلوب او بود
[ترجمه گوگل]بدون تردید او به عنوان پرچینی در دستان مطلوبش بود

11. Buy a putty pencil, like a red grease marking pencil.
[ترجمه ترگمان]یه مداد putty بخر مثل یه مداد رنگی
[ترجمه گوگل]خرید یک مداد بتونه، مانند مداد رنگی قرمز

12. Apply enough pressure to force surplus putty out of the rebate 8 Lightly smooth with your fingers or with an old paintbrush.
[ترجمه ترگمان]به اندازه کافی فشار وارد کنید تا بتونه سبک را از ۸ آهسته به آرامی با انگشتان خود و یا با یک قلم مو لمس کند
[ترجمه گوگل]فشار کافی برای اعمال خلوص ماتریکس از تخفیف را اعمال کنید 8 به آرامی با انگشتانتان یا با یک قلم قدیمی سست کنید

13. She was a woman of such beauty and charm that men were putty in her hands.
[ترجمه ترگمان]او زنی بود از این زیبایی و زیبایی که مردان در دست داشتند
[ترجمه گوگل]او یک زن از چنین زیبایی و جذابیت بود که مردان در دستانش پر شده بودند

14. He looked very ill and his face was the colour of putty .
[ترجمه ترگمان]بسیار بیمار به نظر می رسید و صورتش از رنگ موم بود
[ترجمه گوگل]او بسیار بیمار شد و چهره اش رنگ بتونه بود

پیشنهاد کاربران

ساق پا بند که در قدیم استفاده میشد


کلمات دیگر: