کلمه جو
صفحه اصلی

courtly


معنی : با وقار، خاصگی، مودب، شایسته دربار
معانی دیگر : (در خور شاهان و دربارشان) آراسته و با وقار، والا منش، با ادب و فرهیخته، درباری، شاهانه، چاپلوسانه، سالوس گرانه، تملق آمیز، بطرز چاپلوسانه

انگلیسی به فارسی

شایسته دربار، مؤدب، باوقار، به‌طرز چاپلوسانه


دادگاه، با وقار، شایسته دربار، مودب، خاصگی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: courtlier, courtliest
(1) تعریف: refined and elegant in behavior and manner.
متضاد: churlish, uncouth
مشابه: elegant

(2) تعریف: having qualities suited to life in a monarch's or noble's court.
متضاد: churlish
مشابه: chivalrous
قید ( adverb )
حالات: courtlier, courtliest
مشتقات: courtliness (n.)
• : تعریف: in a courtly fashion.

• noble, courteous, having elegant manners
someone who is courtly acts in the polite and dignified manner that is associated with the age of chivalry.

مترادف و متضاد

با وقار (صفت)
adult, dignified, courtly, stately, ladylike, grand, superb, substantial

خاصگی (صفت)
courtly, best, elect

مودب (صفت)
polite, nice, courtly, courteous, suave, debonair, decorous, civil, respectful, mannerly, fair-spoken, urbane

شایسته دربار (صفت)
courtly

refined manner


Synonyms: adulatory, affable, aristocratic, august, ceremonious, chivalrous, civil, civilized, complimentary, conventional, cultured, decorous, dignified, elegant, flattering, formal, gallant, gracious, high-bred, imposing, lofty, obliging, polished, polite, preux, prim, refined, stately, studied, urbane


Antonyms: impolite, indecorous, inelegant, low-bred, provincial, rough, uncivil, unpolished, unrefined


جملات نمونه

1. courtly manners
رفتار مودبانه و تشریفاتی

2. courtly love
(دوران رنسانس به ویژه در ایتالیا) عشق درباری (نوعی عشق افلاطونی که در آثار شاعرانی مثل پترارک و سیدنی تجلی می کند)

3. The waiter made a courtly bow.
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت مودبانه تعظیم کرد
[ترجمه گوگل]پیشخدمت یک خیمه کلاسیک ایجاد کرد

4. The play subtly mocks the conventions of courtly love.
[ترجمه ترگمان]نمایشنامه به طرز نامحسوسی رسوم عشق درباری را مسخره می کند
[ترجمه گوگل]این بازی ظرافتهای عرفی عشق عجیب و غریب است

5. He was courtly or proper, and very precise in his words and thinking.
[ترجمه ترگمان]او بسیار مودب یا شایسته بود و در کلام و فکر خود بسیار دقیق بود
[ترجمه گوگل]او کلاسیک و یا مناسب بود، و در کلمات و تفکر او بسیار دقیق است

6. Frank was attentive to me, even courtly.
[ترجمه ترگمان]فرانک به من توجه می کرد، حتی با ادب
[ترجمه گوگل]فرانک به من توجه کرد، حتی در حیاط خلوت

7. In the courtly love tradition, the woman was put on a pedestal - objectified.
[ترجمه ترگمان]در سنت عشقی درباری، این زن بر پایه مجسمه ای تکیه زده بود
[ترجمه گوگل]در سنت عشق عجیب و غریب، زن بر روی پایه گذاشته شد - عینی شده است

8. Another important instance of courtly behaviour is when the hero has to lead the heroine into the dance.
[ترجمه ترگمان]یک نمونه مهم دیگر از رفتار درباری این است که قهرمان باید قهرمان زن را به رقص هدایت کند
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از نمونه های مهم رفتار رفتاری، زمانی است که قهرمان باید قهرمان را به رقص هدایت کند

9. The courtly love bit suited his fears: if you don't ask, you don't know.
[ترجمه ترگمان]عشق مودبانه او را کمی بیشتر دوست داشت: اگر از من بخواهی، تو نمی دانی
[ترجمه گوگل]اگر دوستی نداشته باشی، دوستت دارم، اگر تردید نداشته باشی، نمی دانی

10. She is modest and courtly, serving jasmine tea to visitors.
[ترجمه ترگمان]او فروتن و مودب است و در حال گذراندن چای یاسمن به بازدیدکنندگان است
[ترجمه گوگل]او کورمال و خفیف است و به بازدید کنندگان خدمت می کند

11. The Senate has a long and courtly tradition of etiquette and member privilege.
[ترجمه ترگمان]سنا سنت طولانی و درباری آداب معاشرت و امتیازات اعضا را دارد
[ترجمه گوگل]سنا سنت طولانی و جنجالی عتیقه و امتیاز عضو دارد

12. This Courtly Poetry came out of the idea of chivalry and courtly love that you might associate with knights in shining armor.
[ترجمه ترگمان]این شعر courtly از اندیشه جوانمردی و courtly که ممکن است با پهلوانان درخشان همراه باشد بیرون آمد
[ترجمه گوگل]این شعر Courtly از ایده ی دوستی و دوست داشتنی است که شما ممکن است در زره پوشان با شوالیه ها ارتباط برقرار کنید

13. We have listened too long to the courtly muses of Europe.
[ترجمه ترگمان]ما تا حد زیادی به the درباری اروپا گوش فرا داده ایم
[ترجمه گوگل]ما بیش از حد به موزیک های جنجالی اروپا گوش فرا داده ایم

14. Monseigneur received him in a courtly manner, but they did not shake hands.
[ترجمه ترگمان]عالی جناب با ادب کامل او را پذیرفت، اما دست او را فشردند
[ترجمه گوگل]Monseigneur او را به شیوه ای دادگاه دریافت کرد، اما آنها دست ها را لرزاند

15. Maybe moon may learn, tired of that courtly fashion(Sentence dictionary), a new dance turn.
[ترجمه ترگمان]شاید ماه ممکن است یاد بگیرد، خسته از آن روش (فرهنگ لغت)، یک چرخش رقص جدید
[ترجمه گوگل]شاید ماه ممکن است یاد بگیرد، خسته از مد مدنظر (Sentence Dictionary)، یک نوبت رقص جدید است

courtly manners

رفتار مؤدبانه و تشریفاتی


اصطلاحات

courtly love

(دوران رنسانس به ویژه در ایتالیا) عشق درباری (نوعی عشق افلاطونی که در آثار شاعرانی مثل پترارک و سیدنی تجلی می‌کند)


پیشنهاد کاربران

فاخر


کلمات دیگر: