کلمه جو
صفحه اصلی

pan


معنی : تغار، جمجمه، قاب، کفه، کفه ترازو، روغن داغکن، گودال اب، ماهی تابه، بباد انتقاد گرفتن، بهم پیوستن، بهم جور کردن، استخراج کردن
معانی دیگر : (اسطوره ی یونان - دارگونه ی دشت و جنگل و وحوش که پاها و گوش های او مانند بز بود) پن (رومی ها به او می گفتند: faunus)، پیشوند: همه، سراسر، پان [pantheism یا panchromatic یا pan-american]، (ظرف پهن و کم ژرفا و بی در) تابه، لگنچه، تشتک، ساج، تاوه، تاس، بشقابک، کاسه، پیاله، (امریکا - عامیانه) خرده گرفتن، انتقاد کردن، (با لاوک یا تشتک) شن را شستن و طلای آن را جدا کردن، زرگیری کردن، (شن و ریگ) زر دادن، طلا داشتن، هر چیز تشت مانند: (معدن طلا و غیره) لاوک، (ترازو) کفه، (بنایی) کپه، (تفنگ و تپانچه) پستانک، فرو رفتگی زمین، چاله، گودال، پوسته ی سخت خاک (که آب به سختی در آن نفوذ می کند)، یخ شناور، (امریکا - خودمانی) صورت، چهره، در تاوه پختن (یا سرخ کردن یا بو دادن)، (هندوستان) پان، برگ تنبول، تنبول، دوربین را به طور افقی حرکت دادن، چرخاندن، (دوربین فیلم برداری و غیره)، چرخش (دوربین)، مخفف: نیترات پراکسی استیل، مخفف: پاناما، روغن داهکن، افسانه یونان خدای مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان، سر  کردن، متصل کردن، پیشوندی

انگلیسی به فارسی

ماهی تابه، روغن داغ کن، تغار، کفه ترازو، کفه، جمجمه،گودال اب، (افسانه یونان) خدای مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان، استخراج کردن، سرخ کردن،ببادانتقاد گرفتن، بهم پیوستن، متصل کردن، بهم جورکردن، قاب، پیشوندی بمعنی همه و سرتاسر


ماهی تابه، کفه، قاب، جمجمه، کفه ترازو، روغن داغکن، تغار، گودال اب، استخراج کردن، بباد انتقاد گرفتن، بهم پیوستن، بهم جور کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: in Greek mythology, the god of woods and fields and the protector of shepherds and flocks, represented with the legs and sometimes the horns and ears of a goat; Faunus.
پیشوند ( prefix )
• : تعریف: all.

- pantheism
[ترجمه ترگمان] وحدت وجود
[ترجمه گوگل] پانتئیسم
- Pan-Americanism.
[ترجمه ترگمان] \"پن - Americanism\"
[ترجمه گوگل] پان آمریکایی

• greek god who guards and protects shepherds and their herds (greek mythology)
flat shallow pan for frying food; pot for cooking food; toilet; basin, bowl
cook food in a frying pan; criticize harshly; move a video camera from one side to the other to capture a panoramic view
all, total, complete (i.e. pan-american)
a pan is a round metal container with a long handle, which is used for cooking things, usually on top of a cooker.
pan- combines with adjectives in order to form new adjectives that describe something as connected with the whole of a nation, area, or group of people. for example, a `pan-african' project involves the whole of africa.

دیکشنری تخصصی

[سینما] چرخش افقی دوربین - پانورامیک - حرکت افقی دوربین - حرکت افقی دوربین بر روی محور ثابت - حرکت چرخشی - حرکت دوربین حول محور افقی - حرکت محوری دوربین در سطحی افقی - گردش - نمای چرخشی - چرخش افقی (دوربین ) - چرخش
[عمران و معماری] تشتک
[کامپیوتر] ( در انیمیشن و نرم افزار d-3) حرکت دادن " ناحیه مرور" به سمت چپ یا راست، به منظور دیدن بخشهای اضافی صحنه .
[برق و الکترونیک] حرکت پانورامایی کج کردن یا حرکت دادن عمودی یا افقی دوربین برای همراه کردن آن با هدف متحرک یا ایجاد تاثیر میدان دید گسترده .
[زمین شناسی] لاوک خاکشویی توانمندی سیستم برای نمایش دادن قسمتهای مختلف یک تصویر بدون تغییر مقیاس نمایش (room) (خاک): لایه، پوسته یا افقی سخت و سیمان مانند که درون خاک سطحی و یا در زیر آن شکل گرفته و با گذر زمان، سخت و متراکم شده است. لایه یا افق مزبور اغلب حاوی مقدار رس فراوانی می باشد. معمولاً مانع حرکت آب و هوا و رشد ریشه گیاهان می شود، خصوصاً hardpen یا لایه سخت خاک. نیز ببینید: genetic pan; pressure pan. (زمین ریخت شناسی):(الف) یک فرورفتگی یا حوضه طبیعی کم عمق خصوصاً نمونه ای که حاوی حجمی از آب راکد مانند دریاچه، تالاب و …است، مانند گودی ای که در یکی از مرداب های جزر و مدی موجود در امتداد ساحل اقیانوس اطلس در امریکا شکل گرفته و حاوی آبگیری دائم یا موقتی است (ب) عنوان مورد استفاده در افریقای جنوبی برای حفره ای که زمانی یک دهانه آتشفشانی فرعی بوده است. (یخ):(الف) مخفف واژه pandeake ice یا یخ پنکیکی یا یخ شل و نیمه متراکم (ب) قطعه ای از یخ پنکیکی (ج) کفه یخی (د) قطعه یخی بزرگ، مسطح و نسبتاً نازک که قطری معادل با 60 متر داشته و ابتدا در یک خلیج یا در امتداد ساحل شکل گرفته و سپس بر روی دریا روان شده است. (نمک):(الف) یک کفه نمکی خصوصاً نمونه های موجود در افریقای جنوبی، مقایسه شود با: vloer. (ب) حوضه ای مصنوعی که جهت تولید نمک از طریق تبخیر آب شور یا شورابه ها، در زمین ایجاد شده است. همچنین ظرف یا مخزنی که از آن برای بخار کردن آب شور یا شورابه و تولید نمک استفاده می شود.
[نساجی] لیف مصنوعی پان ( اکرولونیتریل رشته ای اصلاح شده )
[آب و خاک] سخت لایه

مترادف و متضاد

Synonyms: blame, censure, condemn, cut up, denounce, denunciate, disparage, flay, hammer, jeer at, knock, rap, reprehend, review unfavorably, roast, slam


Synonyms: follow, move, scan, separate, sift, sweep, swing, track, traverse, wash


criticize strongly


تغار (اسم)
bin, kit, laver, trough, pan

جمجمه (اسم)
pan, scalp, brainpan, skull, cranium

قاب (اسم)
case, frame, plate, pan, patina, patine

کفه (اسم)
pan

کفه ترازو (اسم)
scale, pan, scalepan

روغن داغ کن (اسم)
pan

گودال اب (اسم)
pan

ماهی تابه (اسم)
saucepan, pan, frier, frying pan, griddle, fryer

به باد انتقاد گرفتن (فعل)
nip, pan, strafe

بهم پیوستن (فعل)
knot, graft, incorporate, unite, concrete, stick, link, admix, interlock, interconnect, bind, interlink, concatenate, pan, knit, seam, inosculate

بهم جور کردن (فعل)
patch, pan

استخراج کردن (فعل)
exploit, extract, elicit, pan, educe, draw out

Antonyms: praise


container for cooking food


Synonyms: bucket, casserole, double boiler, frying pan, kettle, pail, pannikin, pot, roaster, saucepan, sheet, skillet, vessel


look, search for over a wide area


جملات نمونه

sand that pans well

شنی که خوب زر می‌دهد


1. pan out
1- (کان زر) طلا داشتن،زر دادن

2. cake pan
تاوه ی کیک پزی

3. frying pan
ماهی تابه

4. never pan the camera except to follow motion
هرگز دوربین را نچرخان مگر برای فیلم برداری از چیزی متحرک.

5. oil pan
(اتومبیل) کاسه روغن

6. this frying pan is made of cast iron
این ماهیتابه از چدن ساخته شده است.

7. a cast-iron frying pan
ماهیتابه ی چدنی

8. flash in the pan
شخص یا کسی که برای مدت کوتاهی موفقیت یا شهرت دارد

9. put on the pan
(امریکا) سخت نکوهش کردن،سخت انتقاد کردن

10. out of the frying pan into the fire
از چاله در آمدن و توی چاه افتادن

11. out of the frying pan into the fire
از چاله درآمدن و در چاه افتادن

12. the eggs spat in the pan
تخم مرغ ها در ماهیتابه جلز ولز می کردند.

13. these crude projects will never pan out
این طرح های ناقص و بررسی نشده هرگز موفقیت آمیز نخواهد بود

14. first grease the bottom of the frying pan
ابتدا ته ماهی تابه را روغنی کن (روغن بمال).

15. to turn the meat over in the frying pan
گوشت را در ماهیتابه برگرداندن

16. first boil the chicken, then brown it in the frying pan for a while
اول مرغ را آب پز و سپس کمی در ماهیتابه آن را سرخ کن.

17. I have never heard her pan anyone.
[ترجمه ترگمان]من تا به حال نشنیده بودم که او به کسی حمله کند
[ترجمه گوگل]من هرگز کسی را ندیدم

18. He started tipping beans into a pan.
[ترجمه ترگمان]او شروع به خوردن لوبیا به داخل یک ماهی تابه کرد
[ترجمه گوگل]او شروع به جمع کردن لوبیا ها در یک تابه کرد

19. Cube the apples before putting them in the pan.
[ترجمه ترگمان]قبل از قرار دادن آن ها در ماهی تابه، مکعب سیب
[ترجمه گوگل]مکعب سیب قبل از قرار دادن آنها در ظرف

20. Swirl a little oil around the frying pan.
[ترجمه ترگمان]کمی روغن اطراف ماهی تابه بریزید
[ترجمه گوگل]روغن کمی را در اطراف پخت سرخ کنید

21. He started tipping the pea pods into a pan.
[ترجمه ترگمان]شروع کرد به ریختن نخود فرنگی به داخل یک ماهی تابه
[ترجمه گوگل]او شروع به پرتاب کردن دانه های نخل به یک تابه کرد

22. I dropped a pan of boiling water and scalded my leg.
[ترجمه helia.sqb] ظرف آب جوش از دستم رها شد و پاهایم سوخت.
[ترجمه ترگمان]یک ظرف آب جوش انداختم و پاهایم را سوزاند
[ترجمه گوگل]من یک آب پرتقال را ریختم و پای من را سیراب کرد

23. She fried the eggs in a frying pan.
[ترجمه ترگمان]او تخم مرغ ها را در ماهی تابه سرخ کرد
[ترجمه گوگل]او تخم مرغ را در یک ظرف پخت سرخ کرد

frying pan

ماهی‌تابه


saucepan

قابلمه


cake pan

تابه‌ی کیک‌پزی


a dishpan

تشت ظرفشویی


oil pan

(اتومبیل) کاسه روغن


The play was panned by every newspaper in town.

تمام روزنامه‌های شهر از آن نمایش انتقاد کردند.


Miners panned ten hours a day.

معدنچیان روزی ده ساعت زرگیری می‌کردند.


The camera is panned to show the dog as it runs from left to right.

برای نشان دادن سگی که از سمت چپ به راست می‌دود دوربین به چرخش درآورده می‌شود.


gravel that pans out 40 ounces of gold to a ton

ریگی که هر تن آن 40 اونس طلا می‌دهد


these crude projects will never pan out

این طرح‌های ناقص و بررسی‌نشده هرگز موفقیت‌آمیز نخواهد بود


Never pan the camera except to follow motion.

هرگز دوربین را نچرخان، مگر برای فیلم‌برداری از چیزی متحرک.


اصطلاحات

pan out

1- (کان زر) طلا داشتن، زر دادن


pan out

2- (عامیانه) نتیجه‌دادن، به‌ نتیجه رسیدن، موفقیت‌آمیز بودن


put on the pan

(امریکا) سخت نکوهش کردن، سخت انتقاد کردن


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Personal Area Network
موضوع: کامپیوتر
شبکه شخصی، یک شبکه رایانه ای است که برای ارتباطات میان وسایل رایانه ای که اطراف یک فرد می باشند (مانند تلفنها و رایانه های جیبی (PDA) که به آن دستیار دیجیتالی شخصی نیز می گویند) بکار می رود. این که این وسایل ممکن است متعلق به آن فرد باشند یا خیر جای بحث خود را دارد. برد یک شبکه شخصی عموماً چند متر بیشتر نیست. موارد مصرف شبکه های خصوصی می تواند جهت ارتباطات وسایل شخصی چند نفر به یکدیگر و یا برقراری اتصال این وسایل به شبکه ای در سطح بالاتر و شبکه اینترنت باشد.

پیشنهاد کاربران

"هَما - - " به عنوان میشوند.
Pantheism
هماخداباوری.

pan= تابه
pancake= کیکی که در تابه پخته می شود، پنکیک

قالب
Like=> pie pan

pan ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: حرکت افق‏گَرد
تعریف: حرکت چرخشی دوربین به راست یا چپ، حول محور ثابت و در سطح افق|||متـ . افق‏گَرد

1. ماهیتابه
2. پهنه
. This vast salt pan is all that remains of an ancient lake
این پهنه ی نمکیِ وسیع ، تمامِ چیزیه که از یک دریاچه بسیار قدیمی باقی میمونه.

[فیلمبرداری]

افق گرد ، افق گردی

تابه

a metal object used to cook food

به باد انتقاد گرفتن ( فیلم و. . . )

صفحه
مثل pan of life
صفحه روزگار

کفه ماهی تابه

تابه، مایتابه

We are now offering you the chance to buy the complete set of pans at half price
. . . خرید یه ست کاملِ تابه


کلمات دیگر: